جدول جو
جدول جو

معنی رذالت - جستجوی لغت در جدول جو

رذالت
پستی، ناکسی، خساست، حقارت
تصویری از رذالت
تصویر رذالت
فرهنگ لغت هوشیار
رذالت
فرومایگی، پستی، ناکسی، زشتی
تصویری از رذالت
تصویر رذالت
فرهنگ فارسی عمید
رذالت
((رَ لَ))
فرومایگی
تصویری از رذالت
تصویر رذالت
فرهنگ فارسی معین
رذالت
Caddishness
تصویری از رذالت
تصویر رذالت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رذالت
подлость
دیکشنری فارسی به روسی
رذالت
Niedertracht
دیکشنری فارسی به آلمانی
رذالت
підлість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رذالت
podłość
دیکشنری فارسی به لهستانی
رذالت
卑鄙
دیکشنری فارسی به چینی
رذالت
mesquinhez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رذالت
meschinità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رذالت
desvergüenza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رذالت
mesquinerie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رذالت
laaghendheid
دیکشنری فارسی به هلندی
رذالت
नीचता
دیکشنری فارسی به هندی
رذالت
kekejian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رذالت
خسّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
رذالت
רשעות
دیکشنری فارسی به عبری
رذالت
卑劣さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رذالت
비열함
دیکشنری فارسی به کره ای
رذالت
alçaklık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رذالت
uovu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رذالت
ความต่ำช้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
رذالت
নীচতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
رذالت
بزدلی
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

صاحب دامان گردانیدن فروهشتن دامان و جز آن، زیاد کردن ساکنی بر وتد آخر جزو و آن در مستفعلن مستفعن باشد، یا اذالت کسی. خوار و سبک داشتن او را و پروای وی نکردن خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسالت
تصویر رسالت
پیامبری، فرستادگی
فرهنگ واژه فارسی سره
ناکسی نامردمی، زشت ناشایست ناکسی فرومایگی مقابل فضیلت جمع رذائل (رذایل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذایت
تصویر رذایت
بیماری، سستی، ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذاله
تصویر رذاله
کنجاله، ناکس ناکسی پستی نامردی فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسالت
تصویر رسالت
پیغام بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذیلت
تصویر رذیلت
فرومایگی، ناکسی، پستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نذالت
تصویر نذالت
فرومایگی، ناکسی، خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسالت
تصویر رسالت
پیامبری، نبوّت، پیام کتبی، نامه، نوشته، دین، مذهب، کتاب یا کتاب کوچک، پیغام رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذالت
تصویر اذالت
در علم عروض زیاد کردن الف در وتد مجموع که در آخر رکن باشد، چنان که متفاعلن، متفاعلان و فاعلن، فاعلان و مستفعلن، مستفعلان شود، خوار و رام کردن مثلاً اذالت اعدا
فرهنگ فارسی عمید