ناکس و فرومایه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رذیل. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، بلایه از هر چیزی. ج، ارذله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنکه بهتر وجیّد آنرا گرفته باشند. (از منتهی الارب) (از آنندراج). آنچه جیّد و نیک آن برگزیده شود. رذاله. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به رذاله شود، جمع واژۀ رذل و آن جمع شاذّ است. (از ذیل اقرب الموارد) (از متن اللغه). جمع واژۀ رذل. (المنجد)
ناکس و فرومایه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رذیل. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، بلایه از هر چیزی. ج، اَرْذِله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنکه بهتر وجَیّد آنرا گرفته باشند. (از منتهی الارب) (از آنندراج). آنچه جَیّد و نیک آن برگزیده شود. رُذاله. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به رُذاله شود، جَمعِ واژۀ رَذْل و آن جمع شاذّ است. (از ذیل اقرب الموارد) (از متن اللغه). جَمعِ واژۀ رَذْل. (المنجد)
رذاله. ناکسی و فرومایگی و پستی فطرت و دون طبعی. (ناظم الاطباء). پستی. ناکسی. فرومایگی. دنائت. خست. خساست. حقارت. سفالت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رذاله و رذاله شود. - رذالت داشتن، ناکس و فرومایه بودن و پست فطرت بودن. (ناظم الاطباء)
رَذاله. ناکسی و فرومایگی و پستی فطرت و دون طبعی. (ناظم الاطباء). پستی. ناکسی. فرومایگی. دنائت. خست. خساست. حقارت. سفالت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رَذاله و رُذاله شود. - رذالت داشتن، ناکس و فرومایه بودن و پست فطرت بودن. (ناظم الاطباء)
رذال. آن که بهتر و جیّد آن را گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). ردی. مقابل خیاره. (یادداشت مؤلف). آنچه جیّد آنرا گرفته باشند و تباه و ناسرۀ آن مانده باشد و رذالۀ هر چیزی بدترین آن است. ج، رذالات. (از اقرب الموارد). ثفل چیزی که خلاصۀ آن از او کشیده باشند. (آنندراج) ، مجازاً به معنی ناکس و فرومایه. (از آنندراج) : بلی رذالۀ لوم و فضالۀشوم که در کرمان بازمانده اند تا به رعیتی پادشاه و صحرانشینی قانع بودند. (المضاف الی بدایع الازمان)
رُذال. آن که بهتر و جَیّد آن را گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). ردی. مقابل خیاره. (یادداشت مؤلف). آنچه جَیّد آنرا گرفته باشند و تباه و ناسرۀ آن مانده باشد و رذالۀ هر چیزی بدترین آن است. ج، رُذالات. (از اقرب الموارد). ثفل چیزی که خلاصۀ آن از او کشیده باشند. (آنندراج) ، مجازاً به معنی ناکس و فرومایه. (از آنندراج) : بلی رذالۀ لوم و فضالۀشوم که در کرمان بازمانده اند تا به رعیتی پادشاه و صحرانشینی قانع بودند. (المضاف الی بدایع الازمان)