جدول جو
جدول جو

معنی ردفان - جستجوی لغت در جدول جو

ردفان
(رِ)
به صیغۀ تثنیه، روز و شب، دو ملاح که در آخر کشتی باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ردفان
روز و شب، دو ملوان که در پایانه کشتی باشند
تصویری از ردفان
تصویر ردفان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفان
تصویر رفان
ورفان، آنکه درخواست بخشش جرم و گناه کسی را بکند، شفیع، شفاعت کننده
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
زعفران و کرکم. (ناظم الاطباء). زعفران. (از شعوری ج 2 ورق 20)، شفیع و میانجی. (ناظم الاطباء). در نسخۀ وفایی به تشدید ’فاء’ به معنی شافع و میانجی آمده است. (از شعوری ج 2 ورق 12). شفیع و شفاعت کننده باشد. (برهان). در برهان گفته شفیع وشفاعت کننده است و این سهو است صحیح (ورفان) است و در ’واو’ بیاید. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به ورفان و ذیل آن در برهان چ معین و ورقان و ورفشان شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
باران سست قطره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَفْ فا)
چوب و تختۀکشتی. ج، دفافین. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
رکیه دفان، چاه انباشته. (منتهی الارب). چاهی که قسمتی از آن مدفون شده باشد. (از اقرب الموارد). ج، دفن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
- ماء دفان، آب انباشته و مدفون. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ ثَ)
شتاب گردانیدن دابه هر دو دست خود را به رفتار. (ازمنتهی الارب) (آنندراج) ندف. رجوع به ندف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خیک کهنه. (منتهی الارب). مشک آبی کهنه. (از متن اللغه) ، شتر رمیده و بنده گریخته، یا آنکه بی حاجت مانند گریختگان هر سو رود از مردم و شتر. (منتهی الارب). شتر یا انسان بیهوده پوی. (از متن اللغه) ، رکیه مدفان، چاه انباشته. (منتهی الارب) : بئر مندفنه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
دو کوه اند با هم ملصق میان ما و یأجوج و مأجوج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ دُ)
دو کرانۀ راه در کوه یا دو کرانۀ رود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَیْ یُ)
رفتن و گذشتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). به معنی درجان است. (از اقرب الموارد). و رجوع به درجان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زمان دراز. (ناظم الاطباء). و رجوع به ردح شود
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ)
جمع واژۀ ردیف. (منتهی الارب). رجوع به ردیف شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ردمان بن رعین، پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
ردمان بن ناجیه، پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
ردمان بن وائل، پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ ءَ)
مصدر به معنی ردی. (ناظم الاطباء). مصدر به تمام معنی های ردی. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). رجوع به ردی در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جمع واژۀ غداف، به معانی زاغ سیاه (غراب القیظ) و کرکس پرناک. (از اقرب الموارد). رجوع به غداف شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
به صیغۀ تثنیه، دو لنگه بار و دو عدل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ دفین
لغت نامه دهخدا
(فَ گُ)
پوشیده و پنهان کردن چیزی را.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی رسف. (منتهی الارب) (مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رسف شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رغیف. (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رغیف شود
لغت نامه دهخدا
اسم یکی از سیارگان، و دور نیست که اسم زحل باشد که در ایام گذشته معبود قومی بود و صورت این را ساخته درصندوقها با سایر امتعه و صورتها همچو هیکل ارطامیس و غیره حمل و نقل می نمودند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به معنی رجف در تمام معانی. (ناظم الاطباء). رجوع به رجف در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفان
تصویر دفان
چاه انباشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفان
تصویر رفان
زعفران، و بمعنی شفیع و شفاعت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدفان
تصویر غدفان
جمع غداف، زاغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغفان
تصویر رغفان
جمع رغیف، گرده نان ها چانه خازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجفان
تصویر رجفان
شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادفان
تصویر ادفان
جمع دفین، پنهان کرده ها زیر خاکی ها چاه انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
رادکان، آبادی ای در دامنه ی رشته کوه البرز و در جنوب غربی
فرهنگ گویش مازندرانی