دهی از دهستان مرکزی بخش طرهان شهرستان خرم آباد. 48 هزارگزی کوهدشت. و 48 هزارگزی باختر راه شوسۀ فرعی خرم آباد به کوهدشت. جلگه، معتدل مالاریائی و سکنه 180 تن، شیعه، لکی. آب آن از رود خانه دم روسان. محصول آن، غلات، تریاک، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است و راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفۀ آدینه وندو چادرنشین می باشند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان مرکزی بخش طرهان شهرستان خرم آباد. 48 هزارگزی کوهدشت. و 48 هزارگزی باختر راه شوسۀ فرعی خرم آباد به کوهدشت. جلگه، معتدل مالاریائی و سکنه 180 تن، شیعه، لکی. آب آن از رود خانه دم روسان. محصول آن، غلات، تریاک، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است و راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفۀ آدینه وندو چادرنشین می باشند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
بازداشتن کسی را از چیزی و منع نمودن وی. (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی را و رد کردن و بازایستانیدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازداشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل چ دبیرسیاقی ص 2). باززدن از کار. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی). طرد و دفع و منع. (ناظم الاطباء). منع. بازداشت. مقابل جذب. (یادداشت مؤلف) ، گشاده کردن: ردع جیبه عنه، گشاده کرد گریبان خود را از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ردع کسی به چیزی، درمالیدن و آلوده ساختن به چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به چیزی آلودن. (ترجمان ترتیب عادل چ دبیرسیاقی ص 2). بیالودن به عطر و جز آن. (مصادر اللغه زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از دهار) ، ردع السهم، زدن پیکان تیر را به زمین تا به جای خود نشیند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ردع المراءه، آرمیدن با زن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) ، برگردیدن گونه. (آنندراج). دگرگون شدن رنگ چیزی یا کسی. (از اقرب الموارد). نکس کردن مرض بیمار و برگشتن گونۀ او: ردع المریض (مجهولاً). (ناظم الاطباء) ، اثر گرفتن از رنگ و بوی چیزی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). - حروف ردع یا زجر و منع، عبارتند از کلاّ و جز آن. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 357). این اصطلاح ادبی است و در زبان عرب کلامی باشد که برای زجر متکلم وضع شده است، مانند: ’ربی اهانن. کلا’ (قرآن 16/89 و 17) ، ای لاتکلم بهذا فانه لیس کذلک. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی از الهدایه ص 212). و رجوع به کتب نحو و حرف و حرف ردع شود
بازداشتن کسی را از چیزی و منع نمودن وی. (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی را و رد کردن و بازایستانیدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازداشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل چ دبیرسیاقی ص 2). باززدن از کار. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی). طرد و دفع و منع. (ناظم الاطباء). منع. بازداشت. مقابل جذب. (یادداشت مؤلف) ، گشاده کردن: ردع جیبه عنه، گشاده کرد گریبان خود را از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ردع کسی به چیزی، درمالیدن و آلوده ساختن به چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به چیزی آلودن. (ترجمان ترتیب عادل چ دبیرسیاقی ص 2). بیالودن به عطر و جز آن. (مصادر اللغه زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از دهار) ، ردع السهم، زدن پیکان تیر را به زمین تا به جای خود نشیند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ردع المراءه، آرمیدن با زن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) ، برگردیدن گونه. (آنندراج). دگرگون شدن رنگ چیزی یا کسی. (از اقرب الموارد). نکس کردن مرض بیمار و برگشتن گونۀ او: رُدع المریض (مجهولاً). (ناظم الاطباء) ، اثر گرفتن از رنگ و بوی چیزی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). - حروف ردع یا زجر و منع، عبارتند از کَلاّ و جز آن. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 357). این اصطلاح ادبی است و در زبان عرب کلامی باشد که برای زجر متکلم وضع شده است، مانند: ’ربی اهانن. کلا’ (قرآن 16/89 و 17) ، ای لاتکلم بهذا فانه لیس کذلک. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی از الهدایه ص 212). و رجوع به کتب نحو و حرف و حرف ردع شود
آقای دکتر احمد عطایی در طریقۀ ردع گوید: کلمه روولسیون به معنی بیرون آوردن و یا کشیدن به خارج میباشد. انسان اولیه با گذاردن برخی گیاهها یا خمیرهای گرم در روی موضع معلول مشاهده کرده که درد تسکین می یابد، بنابراین میتوان قبول کرد که طریقۀ ردع را از دیر زمانی انسان بکار برده است. ولی در حقیقت مبداء اصول تداوی ردع از تراوشهای فکر و نوشته های دانشمند یونانی یعنی بقراط سرچشمه گرفته است. موقعی که دو درد در یک زمان و در دو موضع ازبدن ظاهر میشود شدیدترین آنها دیگری را تخفیف میدهد. ردع عبارت است از هر نوع خراش و تحریک بافتی و یا جراحت موضعی عضوی خفیف و مصنوعی و به منظور تخفیف و یا از میان بردن حالت بیماری سخت تر و شدیدتر که در نقطۀ دیگر بدن واقع شده به کار برده میشود. و یا عبارت از طریقۀ درمانی است که بوسیلۀ آن در نقطۀ معین از بدن یک اختلال مرض مصنوعی ایجاد میکنند تا اختلال مرضی طبیعی اعضایی را که در نقاط دیگر بدن و دورتر از آن واقع شده تخفیف بدهد و یا بکلی از بین ببرد... (از کتاب درمانشناسی تألیف احمد عطایی ج 1 ص 488)
آقای دکتر احمد عطایی در طریقۀ ردع گوید: کلمه روولسیون به معنی بیرون آوردن و یا کشیدن به خارج میباشد. انسان اولیه با گذاردن برخی گیاهها یا خمیرهای گرم در روی موضع معلول مشاهده کرده که درد تسکین می یابد، بنابراین میتوان قبول کرد که طریقۀ ردع را از دیر زمانی انسان بکار برده است. ولی در حقیقت مبداء اصول تداوی ردع از تراوشهای فکر و نوشته های دانشمند یونانی یعنی بقراط سرچشمه گرفته است. موقعی که دو درد در یک زمان و در دو موضع ازبدن ظاهر میشود شدیدترین آنها دیگری را تخفیف میدهد. ردع عبارت است از هر نوع خراش و تحریک بافتی و یا جراحت موضعی عضوی خفیف و مصنوعی و به منظور تخفیف و یا از میان بردن حالت بیماری سخت تر و شدیدتر که در نقطۀ دیگر بدن واقع شده به کار برده میشود. و یا عبارت از طریقۀ درمانی است که بوسیلۀ آن در نقطۀ معین از بدن یک اختلال مرض مصنوعی ایجاد میکنند تا اختلال مرضی طبیعی اعضایی را که در نقاط دیگر بدن و دورتر از آن واقع شده تخفیف بدهد و یا بکلی از بین ببرد... (از کتاب درمانشناسی تألیف احمد عطایی ج 1 ص 488)
گردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زعفران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). زعفران و گویند لطخ آن است. (از اقرب الموارد) ، اثری از رنگ و بوی زعفران و خون. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، خون و اثر و لطخ آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خون. (مهذب الاسماء) ، رکب ردعه، بر روی افتاد در خون خود. (ناظم الاطباء). گویندبه کشته: ’رکب ردعه’، وقتی که بروی بر خون خود بیفتد، و ’رکب البعیر ردعه’، وقتی بر زمین افتد و گردنش بسوی بدن رود. (از اقرب الموارد) ، اثری از بوی خوش در بدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
گردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زعفران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). زعفران و گویند لطخ آن است. (از اقرب الموارد) ، اثری از رنگ و بوی زعفران و خون. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، خون و اثر و لطخ آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خون. (مهذب الاسماء) ، رکب ردعه، بر روی افتاد در خون خود. (ناظم الاطباء). گویندبه کشته: ’رکب ردعه’، وقتی که بروی بر خون خود بیفتد، و ’رکب البعیر ردعه’، وقتی بر زمین افتد و گردنش بسوی بدن رود. (از اقرب الموارد) ، اثری از بوی خوش در بدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
زنبور عسل نر. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ذیل فصل ’راء’ و باب ’لام’) (از متن اللغه) ، خرمابن نر. هذا تفسیر ما فی اکثر النسخ من القاموس و فی بعضها بالمهمله. (منتهی الارب). خرمابن نر. (ناظم الاطباء)
زنبور عسل نر. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ذیل فصل ’راء’ و باب ’لام’) (از متن اللغه) ، خرمابن نر. هذا تفسیر ما فی اکثر النسخ من القاموس و فی بعضها بالمهمله. (منتهی الارب). خرمابن نر. (ناظم الاطباء)