جدول جو
جدول جو

معنی ردد - جستجوی لغت در جدول جو

ردد(رُ دُ)
جمع واژۀ ردید. (ناظم الاطباء). رجوع به ردید شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راد
تصویر راد
(پسرانه)
جوانمرد، بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رعد
تصویر رعد
(پسرانه)
صدای حاصل از برخورد دو قطعه ابر، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تردد
تصویر تردد
آمد و شد کردن
دودل شدن، دودله بودن
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شکم روه، هیضه، شکم روش، بیرون روه، رانش، زحیر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
شد و آمد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب). آمد و شد کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گردیدن و رفتن و آمد و شد کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
جز به تردد سر و کاریت نیست
بر سر یک رشته قراریت نیست.
نظامی.
چون مسافت از رودبار الموت به اردوی پادشاه نزدیک بود بردوام ایلچیان تردد می داشتند. (جهانگشای جوینی). مریدی گفت پیری را، چه کنم کز خلایق به رنج اندرم از بس که به زیارتم همی آیند و اوقات مرا از تردد ایشان تشویش همی باشد. (گلستان)، دودله شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی قراری و بی ثباتی و عدم ثبات در رای و توقف در حکم و فتوا و تشویش و پریشانی و اضطراب و اختلال خاطر. (ناظم الاطباء) : تحیر و تردد بدو (شیر) راه یافته است. (کلیله ودمنه). با این فکرت در بیابان تردد و حسرت یک چندی بگشتم. (کلیله و دمنه).
تویی رایت از نصرت آراسته
تردد ز رای تو برخاسته.
نظامی.
وفای وعده خود امکان ندارد اما او
در انتظار و تردد فتد مهی سه چهار.
کمال اسماعیل.
در تردد مانده ام اندر دو کار
این تردد کی بود بی اختیار؟
مولوی.
این تردد هست که موصل روم
یا برای سحر تا بابل روم.
مولوی.
گر نخواهی در تردد هوش جان
کم فشار این پنبه اندر گوش جان.
مولوی.
- بی تردد و تحرز، بدون پروا و دودلی: دمنه... با دل قوی، بی تردد و تحرز با وی (گاو) سخن گفت. (کلیله و دمنه).
- بی تردد و تکلف، بدون شبهه و ریا. (ناظم الاطباء).
،
{{اسم مصدر}} انکار و امتناع، اعتراض و تعرض، مزاحمت، عدم قبول، نزاع، سعی و کوشش و جهد، محنت، ترقی و ازدیاد، آمد و شد، اسهال. (ناظم الاطباء)، مجازاً، بمعنی فکر و اندیشه. (غیاث اللغات) (آنندراج). تدبیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ دُ)
قریه ای است در مجارستان شرقی بمسافت 65 میلی شمال شرقی (دربزین) و در آن کارخانه های شیشه سازی و قلعه ای خراب است. سکنۀ آن 1670 تن است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تردد
تصویر تردد
آمد و شد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تردد
تصویر تردد
((تَ رَ دُّ))
آمد و شد کردن، دو دل شدن، اسهال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تردد
تصویر تردد
رای، آمد و شد، رفت و آمد، رو و آی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راد
تصویر راد
سخی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درد
تصویر درد
محنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رده
تصویر رده
ردیف، رتبه، سطر
فرهنگ واژه فارسی سره
آمدوشد، رفت وآمد، عبورومرور، تذبذب، تردید، دودلی، شبهه، شک، آمیزش، حشر، مراوده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تردد
تصویر تردد
مرورٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تردد
تصویر تردد
Frequentation, Vacillation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تردد
تصویر تردد
fréquentation, hésitation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تردد
تصویر تردد
frequentazione, indecisione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تردد
تصویر تردد
آمد و رفت , تذبذب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تردد
تصویر تردد
посещаемость , колебание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تردد
تصویر تردد
Frequentierung, Schwanken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تردد
تصویر تردد
відвідуваність , вагання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تردد
تصویر تردد
częstotliwość, wahanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تردد
تصویر تردد
经常性 , 犹豫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تردد
تصویر تردد
mara kwa mara, kusitasita
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تردد
تصویر تردد
ঘন ঘন যাওয়া , দ্বিধা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تردد
تصویر تردد
concurrencia, vacilación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تردد
تصویر تردد
sık gidip gelme, tereddüt
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تردد
تصویر تردد
빈번함 , 망설임
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تردد
تصویر تردد
頻繁 , ためらい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تردد
تصویر تردد
הַתְמָדָה , הַסּוֹס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تردد
تصویر تردد
बारंबारता , दुविधा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تردد
تصویر تردد
frequência, vacilação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تردد
تصویر تردد
ความถี่ , ความลังเล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تردد
تصویر تردد
frequentie, aarzeling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تردد
تصویر تردد
kunjungan, keragu-raguan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی