جدول جو
جدول جو

معنی رخینوی - جستجوی لغت در جدول جو

رخینوی
(رَ)
دهی بوده در سمرقند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخینه
تصویر رخینه
راتیانج، صمغ درخت صنوبر، رشینه، رخبینه، ریتانج، راتینج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مینوی
تصویر مینوی
بهشتی، روحانی، معنوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخینوس
تصویر اخینوس
گیاهی با گل های سفید، دانه های سیاه رنگ ریز و شاخه های کوتاه آبدار که معمولاً در کنار جوی ها می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخینوس
تصویر سخینوس
خرنوب، درختی با شاخه های گره دار، برگ های مرکب، گل های زرد خوشه ای و میوۀ غلاف دار، دراز، شیرین و شبیه باقلا، خرّوب، کورگیاه
فرهنگ فارسی عمید
محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب)
شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(رُشَ)
ادریس بن ابراهیم رشینی جرجانی، از مردم جرجانست. (از منتهی الارب) (از تاج العروس، ذیل مادۀرشن). مؤلف تاج العروس گوید: او از اسحاق بن صلت روایت دارد و احمد بن حصن نقدی از او روایت کرده است
لغت نامه دهخدا
(رُ شَ)
منسوب است به رشین که دیهی است از دیه های جرجان. رجوع به رشین و رشینی (ادریس بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(رُطْ طَ نا)
رطینی ̍. رطینا. (از اقرب الموارد). رجوع به رطینا و رطینی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(رُ طَ نا)
یا رطینا یا رطّینی ̍ سخن، و گفته اند سخن نامفهوم. گویند: مارطیناک هذه، ای ’ماکلامک’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرواریدی است که تیره و بی آب بود و آنرا جصی نیز خوانند. (جواهرنامه)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
یا رخاوی شافعی. شیخ محمد ماضی. او راست: 1- الحق المتبع فی معنی البدع، چ 1339 هجری قمری 2- کنوزالبر فی احکام زکوهالفطر، چ 1339 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است بسه فرسنگی سمرقند. (الانساب سمعانی) و یاقوت در معجم البلدان نام این قریه را ذخینوی بفتح اوّله و کسر ثانیه و بعد الیاء المثناه من تحت نون و واو مقصور ضبط کرده است. رجوع به ذخینوی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب است به رخان که دهی است در شش فرسنگی مرو. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
احمد بن محمد بن خطاب رخانی، مکنی به ابوعبدالله. او از عبدان بن محمد و امثال وی روایت دارد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ)
رشینه که صمغ درخت صنوبر است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). رشینه و صمغ درخت صنوبر و راتینج. (ناظم الاطباء). به معنی رشینه است که صمغ درخت صنوبرباشد و به عربی راتینج خوانند و بعضی گویند راتینج لغتی است رومی و بعضی دیگر گویند معرب رخینه است. (برهان) (آنندراج). و رجوع به رشینه شود، رچنیده که هر چیز سخت شده باشد. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ)
منسوب به ردینه، نام زنی که نیزه راست میکرد.
- رمح ردینی، منسوب به ردینه زن سمیره. (از ناظم الاطباء). منسوب به ردینه. (منتهی الارب). منسوب است به زنی ردینهنام که نیزه راست میکرد. (از اقرب الموارد) (از انساب سمعانی). و رجوع به ردینه شود
منسوب است به ردین بن ابی مجلز. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است در سواد کوفه که کربلا از آن ناحیت است. (معجم البلدان). نینوا. شهری در آسیای قدیم پایتخت مملکت آشور واقع در کنار دجله. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نینوا. رجوع به کربلا شود:
قمری هزار نوحه کند بر سر چنار
ون اهل شیعه بر سر اصحاب نینوی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان سنگی شهرستان نهاوند. سکنۀ آن 1300 تن. آب آنجا از قنات. محصولات عمده آن غلات و توتون و حبوب. صنایع دستی آن قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَوا)
نام قصبۀ موصل باشد و نام شهری که یونس علیه السلام به آنجا به جهت دعوت کردن مردم آن شهر رفته بود و وقوع بطن ماهی در آنجا شد. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
پل صراط. (ناظم الاطباء). اما کلمه دگرگون شدۀ چینود است
لغت نامه دهخدا
(نویْ)
نام یکی از بزرگان چین و از یاران خاقان ترک معاصر بهرام چوبینه:
به چین مهتری بود چینوی نام
دگر سرکشی بود ژنگوی نام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب است به رخینو که از دیه های سمرقند است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(غَ طَ)
از رستاق مایمرغ است به فاصله دو یاسه فرسخ از سمرقند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب)
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ)
محمد بن شبل غرمینوی، مکنی به ابوسعید، وی از موسی بن احمد بن عمر سمرقندی روایت دارد. و ابوسلمه سعید بن سلیمان الصغار از وی حدیث کرد. (انساب سمعانی ورق 407 ب)
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ وی ی)
منسوب به غرمینوی. رجوع به غرمینوی شود. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اخیروس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم خودرو باشد و بعضی گویند نباتی است که در نزدیک آبهای روان و ایستاده روید. ثمر وی دراز و سیاه و کوچک باشد و آنرا در داروهای چشم و داروهای گوش بکار برند نافع باشد. (برهان قاطع). اخیروس و خرونیه (کذا) خودرو است. بعضی گویند آن گندم ناکشته است که در صحرا روید. آنچه محقق است نباتی است که نزدیک آبهای روان وآبهای ایستاده روید و ثمری سیاه کوچک دارد و گلی سفید و دانۀ وی در داروهای چشم و گوش استعمال کنند و اگر دو درم دانۀ وی با چهار درم عسل بیامیزند و در چشم کشند قطع سیلان رطوبت از چشم بکند و اگر عصارۀ وی با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی). بفارسی خردینه (کذا) گویند، بیخ نباتی است سیاه پوست مثل کنول در تالابها روید. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخیروس شود
لغت نامه دهخدا
(ذَنَ)
صاحب انساب گوید: الذخینوی بفتح الذال المعجمه و کسر الخاء المعجمه، و سکون الیاء المنقوطه باثنتین من تحتها و فتح النون و فی آخرها الواو هذه النسبه الی قریه ذخینو علی ثلاثه فراسخ من سمرقند
لغت نامه دهخدا
تصویری از رطینی
تصویر رطینی
سخن پارسی، سخن پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخینه
تصویر رخینه
یونانی فارسی شده زمج (صمغ صنوبر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردینی
تصویر ردینی
نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گورگیا از گیاهان گورگیا. توضیح: مولف برهان این کلمه را اشتباها مرادف با مصطکی ذکر کرده چون یکی از مرادفات این گیاه ثیل مکی است ممکن است که مکی بغلط در کتابت مصطکی شده (مصطکی صمغ درخت پسته وحشی (بنه) است که بنام سقز معروف است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخینوس
تصویر اخینوس
یونانی تازه شده بلوت دریایی خار پشت
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مینو: بهشتی جنتی، معنوی. یا جهان (عالم) مینوی. جهان روحانی دنیا گیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینوی
تصویر مینوی
روحانی، معنوی
فرهنگ واژه فارسی سره