محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب) شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب) شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
ادریس بن ابراهیم رشینی جرجانی، از مردم جرجانست. (از منتهی الارب) (از تاج العروس، ذیل مادۀرشن). مؤلف تاج العروس گوید: او از اسحاق بن صلت روایت دارد و احمد بن حصن نقدی از او روایت کرده است
ادریس بن ابراهیم رشینی جرجانی، از مردم جرجانست. (از منتهی الارب) (از تاج العروس، ذیل مادۀرشن). مؤلف تاج العروس گوید: او از اسحاق بن صلت روایت دارد و احمد بن حصن نقدی از او روایت کرده است
یا رخاوی شافعی. شیخ محمد ماضی. او راست: 1- الحق المتبع فی معنی البدع، چ 1339 هجری قمری 2- کنوزالبر فی احکام زکوهالفطر، چ 1339 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1)
یا رخاوی شافعی. شیخ محمد ماضی. او راست: 1- الحق المتبع فی معنی البدع، چ 1339 هجری قمری 2- کنوزالبر فی احکام زکوهالفطر، چ 1339 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1)
قریه ای است بسه فرسنگی سمرقند. (الانساب سمعانی) و یاقوت در معجم البلدان نام این قریه را ذخینوی بفتح اوّله و کسر ثانیه و بعد الیاء المثناه من تحت نون و واو مقصور ضبط کرده است. رجوع به ذخینوی شود
قریه ای است بسه فرسنگی سمرقند. (الانساب سمعانی) و یاقوت در معجم البلدان نام این قریه را ذخینوی بفتح اوّله و کسر ثانیه و بعد الیاء المثناه من تحت نون و واو مقصور ضبط کرده است. رجوع به ذخینوی شود
رشینه که صمغ درخت صنوبر است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). رشینه و صمغ درخت صنوبر و راتینج. (ناظم الاطباء). به معنی رشینه است که صمغ درخت صنوبرباشد و به عربی راتینج خوانند و بعضی گویند راتینج لغتی است رومی و بعضی دیگر گویند معرب رخینه است. (برهان) (آنندراج). و رجوع به رشینه شود، رچنیده که هر چیز سخت شده باشد. (لغت محلی شوشتر)
رشینه که صمغ درخت صنوبر است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). رشینه و صمغ درخت صنوبر و راتینج. (ناظم الاطباء). به معنی رشینه است که صمغ درخت صنوبرباشد و به عربی راتینج خوانند و بعضی گویند راتینج لغتی است رومی و بعضی دیگر گویند معرب رخینه است. (برهان) (آنندراج). و رجوع به رشینه شود، رچنیده که هر چیز سخت شده باشد. (لغت محلی شوشتر)
منسوب به ردینه، نام زنی که نیزه راست میکرد. - رمح ردینی، منسوب به ردینه زن سمیره. (از ناظم الاطباء). منسوب به ردینه. (منتهی الارب). منسوب است به زنی ردینهنام که نیزه راست میکرد. (از اقرب الموارد) (از انساب سمعانی). و رجوع به ردینه شود منسوب است به ردین بن ابی مجلز. (از انساب سمعانی)
منسوب به رُدَینه، نام زنی که نیزه راست میکرد. - رمح ردینی، منسوب به ردینه زن سمیره. (از ناظم الاطباء). منسوب به ردینه. (منتهی الارب). منسوب است به زنی ردینهنام که نیزه راست میکرد. (از اقرب الموارد) (از انساب سمعانی). و رجوع به ردینه شود منسوب است به ردین بن ابی مجلز. (از انساب سمعانی)
ناحیه ای است در سواد کوفه که کربلا از آن ناحیت است. (معجم البلدان). نینوا. شهری در آسیای قدیم پایتخت مملکت آشور واقع در کنار دجله. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نینوا. رجوع به کربلا شود: قمری هزار نوحه کند بر سر چنار ون اهل شیعه بر سر اصحاب نینوی. منوچهری
ناحیه ای است در سواد کوفه که کربلا از آن ناحیت است. (معجم البلدان). نینوا. شهری در آسیای قدیم پایتخت مملکت آشور واقع در کنار دجله. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نینوا. رجوع به کربلا شود: قمری هزار نوحه کند بر سر چنار ون اهل شیعه بر سر اصحاب نینوی. منوچهری
دهی از دهستان سنگی شهرستان نهاوند. سکنۀ آن 1300 تن. آب آنجا از قنات. محصولات عمده آن غلات و توتون و حبوب. صنایع دستی آن قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان سنگی شهرستان نهاوند. سکنۀ آن 1300 تن. آب آنجا از قنات. محصولات عمده آن غلات و توتون و حبوب. صنایع دستی آن قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
محمد بن شبل غرمینوی، مکنی به ابوسعید، وی از موسی بن احمد بن عمر سمرقندی روایت دارد. و ابوسلمه سعید بن سلیمان الصغار از وی حدیث کرد. (انساب سمعانی ورق 407 ب)
محمد بن شبل غرمینوی، مکنی به ابوسعید، وی از موسی بن احمد بن عمر سمرقندی روایت دارد. و ابوسلمه سعید بن سلیمان الصغار از وی حدیث کرد. (انساب سمعانی ورق 407 ب)
اخیروس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم خودرو باشد و بعضی گویند نباتی است که در نزدیک آبهای روان و ایستاده روید. ثمر وی دراز و سیاه و کوچک باشد و آنرا در داروهای چشم و داروهای گوش بکار برند نافع باشد. (برهان قاطع). اخیروس و خرونیه (کذا) خودرو است. بعضی گویند آن گندم ناکشته است که در صحرا روید. آنچه محقق است نباتی است که نزدیک آبهای روان وآبهای ایستاده روید و ثمری سیاه کوچک دارد و گلی سفید و دانۀ وی در داروهای چشم و گوش استعمال کنند و اگر دو درم دانۀ وی با چهار درم عسل بیامیزند و در چشم کشند قطع سیلان رطوبت از چشم بکند و اگر عصارۀ وی با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی). بفارسی خردینه (کذا) گویند، بیخ نباتی است سیاه پوست مثل کنول در تالابها روید. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخیروس شود
اخیروس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم خودرو باشد و بعضی گویند نباتی است که در نزدیک آبهای روان و ایستاده روید. ثمر وی دراز و سیاه و کوچک باشد و آنرا در داروهای چشم و داروهای گوش بکار برند نافع باشد. (برهان قاطع). اخیروس و خرونیه (کذا) خودرو است. بعضی گویند آن گندم ناکشته است که در صحرا روید. آنچه محقق است نباتی است که نزدیک آبهای روان وآبهای ایستاده روید و ثمری سیاه کوچک دارد و گلی سفید و دانۀ وی در داروهای چشم و گوش استعمال کنند و اگر دو درم دانۀ وی با چهار درم عسل بیامیزند و در چشم کشند قطع سیلان رطوبت از چشم بکند و اگر عصارۀ وی با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی). بفارسی خردینه (کذا) گویند، بیخ نباتی است سیاه پوست مثل کنول در تالابها روید. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخیروس شود
صاحب انساب گوید: الذخینوی بفتح الذال المعجمه و کسر الخاء المعجمه، و سکون الیاء المنقوطه باثنتین من تحتها و فتح النون و فی آخرها الواو هذه النسبه الی قریه ذخینو علی ثلاثه فراسخ من سمرقند
صاحب انساب گوید: الذخینوی بفتح الذال المعجمه و کسر الخاء المعجمه، و سکون الیاء المنقوطه باثنتین من تحتها و فتح النون و فی آخرها الواو هذه النسبه الی قریه ذخینو علی ثلاثه فراسخ من سمرقند
یونانی تازی گشته گورگیا از گیاهان گورگیا. توضیح: مولف برهان این کلمه را اشتباها مرادف با مصطکی ذکر کرده چون یکی از مرادفات این گیاه ثیل مکی است ممکن است که مکی بغلط در کتابت مصطکی شده (مصطکی صمغ درخت پسته وحشی (بنه) است که بنام سقز معروف است)
یونانی تازی گشته گورگیا از گیاهان گورگیا. توضیح: مولف برهان این کلمه را اشتباها مرادف با مصطکی ذکر کرده چون یکی از مرادفات این گیاه ثیل مکی است ممکن است که مکی بغلط در کتابت مصطکی شده (مصطکی صمغ درخت پسته وحشی (بنه) است که بنام سقز معروف است)