رخوه. دردی است که اندام را سست گرداند و در اصل لغت به معنی نرمی وسستی است. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : ناخس و رخوه کاسر و ضاغط و آن مفسح کز او عضل شد چاک (از نصاب الصبیان ص 47) و رجوع به رخوه شود
رِخْوه. دردی است که اندام را سست گرداند و در اصل لغت به معنی نرمی وسستی است. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : ناخس و رخوه کاسر و ضاغط و آن مفسح کز او عضل شد چاک (از نصاب الصبیان ص 47) و رجوع به رِخْوَه شود
مؤنث رخودّ. زن نرم استخوان بسیارگوشت. گویند: امراءه رخودهالشباب، ای ناعمه. (از ناظم الاطباء). مؤنث رخودّ. (منتهی الارب). و رجوع به رخودّ شود
مؤنث رِخْوَدّ. زن نرم استخوان بسیارگوشت. گویند: امراءه رخودهالشباب، ای ناعمه. (از ناظم الاطباء). مؤنث رِخْوَدّ. (منتهی الارب). و رجوع به رِخْوَدّ شود
مصدر به معنی رخاصه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نازک اندام شدن. (آنندراج). مصدر است از رخص به معنی نرم. (منتهی الارب) : و له (و لعصی الراعی) ورق شبیه بورق البنداب الا انه اطول منه و اشد رخوصه. (تذکرۀ ابن بیطار). رجوع به رخاصه و رخوصت شود
مصدر به معنی رخاصه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نازک اندام شدن. (آنندراج). مصدر است از رَخْص به معنی نرم. (منتهی الارب) : و له (و لعصی الراعی) ورق شبیه بورق البنداب الا انه اطول منه و اشد رخوصه. (تذکرۀ ابن بیطار). رجوع به رخاصه و رخوصت شود