مصدر به معنی رخاصه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نازک اندام شدن. (آنندراج). مصدر است از رخص به معنی نرم. (منتهی الارب) : و له (و لعصی الراعی) ورق شبیه بورق البنداب الا انه اطول منه و اشد رخوصه. (تذکرۀ ابن بیطار). رجوع به رخاصه و رخوصت شود
مصدر به معنی رخاصه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نازک اندام شدن. (آنندراج). مصدر است از رَخْص به معنی نرم. (منتهی الارب) : و له (و لعصی الراعی) ورق شبیه بورق البنداب الا انه اطول منه و اشد رخوصه. (تذکرۀ ابن بیطار). رجوع به رخاصه و رخوصت شود
رخوه. دردی است که اندام را سست گرداند و در اصل لغت به معنی نرمی وسستی است. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : ناخس و رخوه کاسر و ضاغط و آن مفسح کز او عضل شد چاک (از نصاب الصبیان ص 47) و رجوع به رخوه شود
رِخْوه. دردی است که اندام را سست گرداند و در اصل لغت به معنی نرمی وسستی است. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : ناخس و رخوه کاسر و ضاغط و آن مفسح کز او عضل شد چاک (از نصاب الصبیان ص 47) و رجوع به رِخْوَه شود
رخصه. رخصت. اجازه. پروانه: باد را زو رخصه بادا تا ز خاک درگهش توتیای چشم خاقانی به شروان آورد. خاقانی. چون نیست رخصه سوی خراسان شدن مرا هم باز پس شوم نکشم پس بلای ری. خاقانی. گر شدن زانسو کسی را رخصه نیست رخصه بایستی شدن باری مرا. خاقانی. و رجوع به رخصت و رخصه شود
رخصه. رخصت. اجازه. پروانه: باد را زو رخصه بادا تا ز خاک درگهش توتیای چشم خاقانی به شروان آورد. خاقانی. چون نیست رخصه سوی خراسان شدن مرا هم باز پس شوم نکشم پس بلای ری. خاقانی. گر شدن زانسو کسی را رخصه نیست رخصه بایستی شدن باری مرا. خاقانی. و رجوع به رخصت و رخصه شود
ارض مخوصه، زمینی که در آن برگ ارطی و الاء و عرفج و سنط باشد. (منتهی الارب). زمینی که در آن گیاههای خاردار با برگ باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
ارض مخوصه، زمینی که در آن برگ ارطی و الاء و عرفج و سنط باشد. (منتهی الارب). زمینی که در آن گیاههای خاردار با برگ باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
مؤنث رخودّ. زن نرم استخوان بسیارگوشت. گویند: امراءه رخودهالشباب، ای ناعمه. (از ناظم الاطباء). مؤنث رخودّ. (منتهی الارب). و رجوع به رخودّ شود
مؤنث رِخْوَدّ. زن نرم استخوان بسیارگوشت. گویند: امراءه رخودهالشباب، ای ناعمه. (از ناظم الاطباء). مؤنث رِخْوَدّ. (منتهی الارب). و رجوع به رِخْوَدّ شود