جدول جو
جدول جو

معنی رخف - جستجوی لغت در جدول جو

رخف
(تَ)
رخف. مصدر به معنی رخافه. (ناظم الاطباء). تنک و سست گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). تنک شدن. (تاج المصادر بیهقی). سست و آبکی شدن خمیر. (از اقرب الموارد). رجوع به رخافه شود
لغت نامه دهخدا
رخف
(تَ قَوْ وی)
رخف. رخافه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رخافه و رخف شود
لغت نامه دهخدا
رخف
(رَ)
مسکۀ تنک. (ناظم الاطباء). مسکۀ تنک یا نرم و سست. ج، رخاف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خمیر آبکی و سست. (از اقرب الموارد) ، قسمی از رنگ. ج، رخاف. (ناظم الاطباء). نوعی از رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رخف
(رَ خَ)
خمیر تنک و سست. (ناظم الاطباء). تنک و سست. (مهذب الاسماء). اسم است از رخف به معنی خمیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رخف
(رَ خِ)
سنگ نرم سبک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رخف
مسکه تنک، خاز تنک، جامه نازک
تصویری از رخف
تصویر رخف
فرهنگ لغت هوشیار
رخف
رفیق، دوست، یار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخک
تصویر رخک
(دخترانه)
مرکب از رخ (چهره، صورت) + ک (نشانه تحبیب)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درخف
تصویر درخف
زنبور سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(دُ خُ)
زنبور سیاه. (برهان) (آنندراج) (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طِ خِ)
مسکۀتنک که روان باشد، مسکۀ هیچکاره و بدترین مسکه ها. طرخفه مثله. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وِ یَ)
رخفه. رخفه. رجوع به رخفه و رخفه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ خَ فَ)
رخفه. رخفه. تنکی و سستی خمیر و مانند آن. (از ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از آنندراج). و رجوع به رخفه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رخفه. مانند گل تنک گردیدن آب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج)
رخفه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به رخفه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ فَ)
رخفه. رخفه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به دو کلمه بالا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رخج
تصویر رخج
فرق سر تارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخش
تصویر رخش
اسب رستم است، هراسب خوب و تندرو را گویند و بمعنای قوس و قزح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت
تصویر رخت
اسباب و متاع خانه، اسباب و تجملات، لباس، کالا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رخف، مسکه های تنک مسکه های شل، جمع رخیفه، خازهای تنک (خاز خمیر) خازهای شل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخا
تصویر رخا
سست و نرم گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخل
تصویر رخل
بره ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعف
تصویر رعف
رفتن، روان شدن، خوندماغ شدن، از در درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشف
تصویر رشف
مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخص
تصویر رخص
نرم و نازک ارزان شدن نرخ چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنف
تصویر رنف
بیدمشک بهرامه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
شیر ستبر شیر دفزک، مهربانی، دوستی، نرمی، لاشخوار کرکس از پرندگان بازی با کودک، نرماندن نرم گردانیدن، آسان کردن سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخو
تصویر رخو
نرم و سست از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردف
تصویر ردف
پیروی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصف
تصویر رصف
سد ساخته شده در جلوی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضف
تصویر رضف
سنگ تفسیده، کشکک زانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجف
تصویر رجف
حرکت دادن، جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سبک تر جمع خلف جانشینان بازماندگان بازپسینان پس روان از پس چیزی آیندگان. یا اخف واسف. ماندگان و رفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخفه
تصویر رخفه
تنکی: خاز (خمیر) مسکه (چربی شیر) گل، شکنندگی تردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت
تصویر رخت
لباس
فرهنگ واژه فارسی سره
دوست کوچک من، رفاقت، رفیق بازی
فرهنگ گویش مازندرانی