زردرخسار. رخسارزرد. زردرخ. زردروی. که روی زرد دارد: هم اندر زمان حقه را مهر کرد بیامد خروشان و رخساره زرد. فردوسی. نیاز آنکه دارد ز اندوه و درد همه کوربینند و رخساره زرد. فردوسی. به توران اسیرند با داغ و درد پیاده دوانند و رخساره زرد. فردوسی. نهان دل خویش پیدا نکرد همی بود پژمان و رخساره زرد. فردوسی
زردرخسار. رخسارزرد. زردرخ. زردروی. که روی زرد دارد: هم اندر زمان حقه را مهر کرد بیامد خروشان و رخساره زرد. فردوسی. نیاز آنکه دارد ز اندوه و درد همه کوربینند و رخساره زرد. فردوسی. به توران اسیرند با داغ و درد پیاده دوانند و رخساره زرد. فردوسی. نهان دل خویش پیدا نکرد همی بود پژمان و رخساره زرد. فردوسی