جدول جو
جدول جو

معنی رخرخ - جستجوی لغت در جدول جو

رخرخ
(رَ رَ)
رخراخ. گل تنک. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به رخراخ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
رخرخ. طین رخراخ، گل تنک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رخرخ شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رخ ّ که مهره ای است در شطرنج. (آنندراج). ج رخ ّ. (دهار) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زیست فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). عیش واسع. گویند: عیش رخاخ علی الوصف و گویند: رخاخ العیش،یعنی خفض و سعۀ آن. (از اقرب الموارد) ، زمین نرم. (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین فراخ یا زمین دمیده که زیر پا شکسته گردد. ج، رخاخی ّ. (آنندراج) (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین بادکرده که زیر گام شکسته شود. ج، رخاخی ّ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ رِ)
رخ. آواز دندان. (فرهنگ نظام). ژغ ژغ. و رجوع به رخ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
رخنه رخنه. (یادداشت مؤلف). چاک چاک. ظاهراً مبدل و مخفف لخت لخت است:
ای کرده دلم غم تو رخ رخ
تا چند کنم ز عشق پازخ.
عماد شهریاری.
تو شاد بادی و آزاد بادی از غم دهر
عدوت مانده ز بار عنا و غم رخ رخ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گل نرم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع رخ، رخ ها در شترنگ پیلمرغ ها زیست فراخ، زمین فراخ، زمین دمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخ رخ
تصویر رخ رخ
چاک چاک
فرهنگ لغت هوشیار
از اصوات، صدای چوب، صدای حرکت اشیای چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی