زیست فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). عیش واسع. گویند: عیش رخاخ علی الوصف و گویند: رخاخ العیش،یعنی خفض و سعۀ آن. (از اقرب الموارد) ، زمین نرم. (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین فراخ یا زمین دمیده که زیر پا شکسته گردد. ج، رخاخی ّ. (آنندراج) (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین بادکرده که زیر گام شکسته شود. ج، رخاخی ّ. (از اقرب الموارد)
زیست فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). عیش واسع. گویند: عیش رخاخ علی الوصف و گویند: رخاخ العیش،یعنی خفض و سعۀ آن. (از اقرب الموارد) ، زمین نرم. (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین فراخ یا زمین دمیده که زیر پا شکسته گردد. ج، رَخاخی ّ. (آنندراج) (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین بادکرده که زیر گام شکسته شود. ج، رَخاخی ّ. (از اقرب الموارد)
رخنه رخنه. (یادداشت مؤلف). چاک چاک. ظاهراً مبدل و مخفف لخت لخت است: ای کرده دلم غم تو رخ رخ تا چند کنم ز عشق پازخ. عماد شهریاری. تو شاد بادی و آزاد بادی از غم دهر عدوت مانده ز بار عنا و غم رخ رخ. سوزنی
رخنه رخنه. (یادداشت مؤلف). چاک چاک. ظاهراً مبدل و مخفف لخت لخت است: ای کرده دلم غم تو رخ رخ تا چند کنم ز عشق پازخ. عماد شهریاری. تو شاد بادی و آزاد بادی از غم دهر عدوت مانده ز بار عنا و غم رخ رخ. سوزنی