جدول جو
جدول جو

معنی رحرح - جستجوی لغت در جدول جو

رحرح
(رَ رَ)
رحراح. چیز فراخ پهناور. (منتهی الارب). رجوع به رحراح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
نرسیدن شخص به تک چیزی که خواهد، سخن سربسته گفتن وبیان نکردن آن را، پوشیدن از کسی. (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فراخ کردن اسب پایها را تا کمیز اندازد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذُ رَ رَ)
یوم ذرحرح، نام جنگی است میان بنوسعد و غسان
لغت نامه دهخدا
(ذَرْ رَ رَ / ذُرْرَ رَ)
ذروح. رجوع به ذروح و ذراریح شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
چیز فراخ پهناور. (منتهی الارب) (آنندراج). رحرح. رحرحان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فراخ. (منتخب اللغات) (غیاث اللغات). فراخ پهناور. (ناظم الاطباء).
- قدح رحراح، کاسۀ فراخ نزدیک تک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رحرح و رحراح و رحرحان، ازاشیاء، واسع منبسط نزدیک قعر و از آن است: و اتی بقدح رحراح، یعنی نزدیک قعر با داشتن فراخی. (از اقرب الموارد).
، زندگانی فراخ. (دهار). زیست فراخ. (منتهی الارب). زندگی واسع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
حرّ. شرم زن. (دهار). ج، احراح
لغت نامه دهخدا
(حَ رِ)
مرد مولع به زنان
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زدن بر شرم زن
لغت نامه دهخدا
(رُ حُ)
کاسه های بزرگ فراخ. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). کاسه های فراخ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ حَ)
فراخی سم، و هو محمود. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
رحراح. رحرح. رجوع به رحراح شود
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
کوهی است نزدیک عکاظ. (از اقرب الموارد). کوهی است نزدیک عکاظ و در آنجا میان بنی عامر جنگ واقع شده. (منتهی الارب). زمینی است نزدیک عکاظ و گویند در آن دو جنگ است، نخست بین بنی دارم و بنی عامر بن صعصعه، و دوم میان تمیم و بنی عامر. نابغه الجعدی گوید:
هلا سألت بیومی رحرحان و قد
ظن الهوازن ان العز قد زان.
(از مجمع الامثال میدانی).
و رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 356 و ج 6 ص 8 و 9 و 10 و 16و معجم البلدان ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ رِ)
اسپ که فراخ کند پاها را تا کمیز اندازد. (آنندراج). اسب فراخ گذارنده پاها جهت کمیز انداختن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترحرح شود
لغت نامه دهخدا