فرقهای از متصوفه که عقیده دارند خداوند در بعضی از اشیا و در مرشد حلول می کند، کسانی که معتقد به حلول روح خدا در آدم و سپس در پیغمبران دیگر هستند بعضی از غلاه شیعه که قائل به حلول روح خداوند در علی ابن ابیطالب شده اند پیروان حسینبن منصور حلاج که می گفتند خدا در اشیا حلول کرده، حلاجیان اکثر عرفا و علمای اسلام این عقیده را رد کرده و آن را کفر و گمراهی خوانده اند
فرقهای از متصوفه که عقیده دارند خداوند در بعضی از اشیا و در مرشد حلول می کند، کسانی که معتقد به حلول روح خدا در آدم و سپس در پیغمبران دیگر هستند بعضی از غلاه شیعه که قائل به حلول روح خداوند در علی ابن ابیطالب شده اند پیروان حسینبن منصور حلاج که می گفتند خدا در اشیا حلول کرده، حلاجیان اکثر عرفا و علمای اسلام این عقیده را رد کرده و آن را کفر و گمراهی خوانده اند
مریم... نام زنی که از گناهان بازگشت و به عیسی (ع) بگروید و وی منسوب است به مجدل نام قصبه ای به فلسطین. بیست و دوم یولیوس ذکران اوست نزد مسیحیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مریم... نام زنی که از گناهان بازگشت و به عیسی (ع) بگروید و وی منسوب است به مجدل نام قصبه ای به فلسطین. بیست و دوم یولیوس ذکران اوست نزد مسیحیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
فرقه ای از صوفیه. (کشف المحجوب هجویری). فرقه ای از دو فرقۀ مذهب صوفیه. (بیان الادیان). آنانکه گمان برند ذات باری تعالی در تن آدمی حلول تواند کرد. مقابل اتحادی. حلولیان معتقدند که روح حق تعالی در آدم و پیغمبران و امامان حلول کند و در علی و فرزندان علی این حلول پایان پذیرد. (از الانساب). گروهی از متصوفۀ مبطله هستند که گویند: نظر بر روی امردان و زنان مباح است. و در آن حال رقص و سماع کنند و گویند این صفتی است از صفات خدای تعالی که بما فرودآمده و مباح و حلال است و این کفر محض است. و جمعی از ایشان مجلسها سازند و در نظر خلق بلباس درویشانه آراسته آه و اوه و ناله و فریاد و گریه و اظهار سوزو شق گریبان و آستین و زدن دستار بر زمین و مانند آن خود را بخلق نمایند. و این همه بدعت و ضلالتست. کذافی توضیح المذاهب. (کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از متصوفه که بحلول و امتزاج منسوبند و سالمیان و مشبهه بدیشان تعلق دارند. و هجویری حلولیان را یکی از دو فرقۀ مردودۀ صوفیه شمارد. رجوع به کشف المحجوب هجویری و خاندان نوبختی اقبال ص 224، 254 و 258 شود
فرقه ای از صوفیه. (کشف المحجوب هجویری). فرقه ای از دو فرقۀ مذهب صوفیه. (بیان الادیان). آنانکه گمان برند ذات باری تعالی در تن آدمی حلول تواند کرد. مقابل اتحادی. حلولیان معتقدند که روح حق تعالی در آدم و پیغمبران و امامان حلول کند و در علی و فرزندان علی این حلول پایان پذیرد. (از الانساب). گروهی از متصوفۀ مبطله هستند که گویند: نظر بر روی امردان و زنان مباح است. و در آن حال رقص و سماع کنند و گویند این صفتی است از صفات خدای تعالی که بما فرودآمده و مباح و حلال است و این کفر محض است. و جمعی از ایشان مجلسها سازند و در نظر خلق بلباس درویشانه آراسته آه و اوه و ناله و فریاد و گریه و اظهار سوزو شق گریبان و آستین و زدن دستار بر زمین و مانند آن خود را بخلق نمایند. و این همه بدعت و ضلالتست. کذافی توضیح المذاهب. (کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از متصوفه که بحلول و امتزاج منسوبند و سالمیان و مشبهه بدیشان تعلق دارند. و هجویری حلولیان را یکی از دو فرقۀ مردودۀ صوفیه شمارد. رجوع به کشف المحجوب هجویری و خاندان نوبختی اقبال ص 224، 254 و 258 شود
گروهی است میان ترسایان وصابئین. (منتهی الارب). دینی است میان نصاری و صابئین. (دهار) (از مهذب الاسماء). گروهی میان ترسایان و صابئین که ستاره ها را ستایش می کنند. (ناظم الاطباء)
گروهی است میان ترسایان وصابئین. (منتهی الارب). دینی است میان نصاری و صابئین. (دهار) (از مهذب الاسماء). گروهی میان ترسایان و صابئین که ستاره ها را ستایش می کنند. (ناظم الاطباء)
اثواب سحولیه، جامه های منسوب به سحول که موضعی است بیمن یا منسوب بگازر که میشوید آن را. (منتهی الارب). گویند ثیاب سحولیه، و سحولیه بضم اول روایت کنند و بفتح مشهور است. (اقرب الموارد)
اثواب سحولیه، جامه های منسوب به سحول که موضعی است بیمن یا منسوب بگازر که میشوید آن را. (منتهی الارب). گویند ثیاب سحولیه، و سحولیه بضم اول روایت کنند و بفتح مشهور است. (اقرب الموارد)
رجولیه. مردی. مرد بودن. (از منتخب اللغات) (آنندراج) (غیاث اللغات) : و درمذهب رجولیت چگونه رخصت یافتی. (جهانگشای جوینی). میزنم لاف از رجولیت ز بیشرمی ولیک نفس خود را کرده فاجر چون زن هندی منم. سعدی. - آلت رجولیت، نره. (ناظم الاطباء). ، مردی و مردانگی. (ناظم الاطباء) : به مردی و شجاعت مذکور و به رجولیت و مبارزت معروف. (تاریخ اعثم کوفی ص 77). رجوع به رجولیه شود
رُجولیه. مردی. مرد بودن. (از منتخب اللغات) (آنندراج) (غیاث اللغات) : و درمذهب رجولیت چگونه رخصت یافتی. (جهانگشای جوینی). میزنم لاف از رجولیت ز بیشرمی ولیک نفس خود را کرده فاجر چون زن هندی منم. سعدی. - آلت رجولیت، نره. (ناظم الاطباء). ، مردی و مردانگی. (ناظم الاطباء) : به مردی و شجاعت مذکور و به رجولیت و مبارزت معروف. (تاریخ اعثم کوفی ص 77). رجوع به رجولیه شود
شهری است در ارض روم. (از معجم البلدان). شهری است به روم و عوام الناس آن را دولو گویند. (منتهی الارب). این شهر را درولایوم و دورولایوم نیز نامند که از شهرهای دولت روم شرقی بوده و اکنون در کنار آن شهری ساخته شده بنام اسکی شهر واقع در غرب ترکیۀ مرکزی با 122755 تن سکنه. این شهر مرکز صدور کف دریا و کروم و منیزیت است و بازار محصول کشاورزی می باشد و محل اتصال خطوط راه آهن است. دارای صناعت پنبه و سفال و چشمه های معدنی می باشد و از ابنیۀ تاریخی یازده مسجد دارد که یکی از آنها از دورۀ سلجوقی است. (از دائره المعارف فارسی)
شهری است در ارض روم. (از معجم البلدان). شهری است به روم و عوام الناس آن را دولو گویند. (منتهی الارب). این شهر را درولایوم و دورولایوم نیز نامند که از شهرهای دولت روم شرقی بوده و اکنون در کنار آن شهری ساخته شده بنام اِسکی شهر واقع در غرب ترکیۀ مرکزی با 122755 تن سکنه. این شهر مرکز صدور کف دریا و کروم و منیزیت است و بازار محصول کشاورزی می باشد و محل اتصال خطوط راه آهن است. دارای صناعت پنبه و سفال و چشمه های معدنی می باشد و از ابنیۀ تاریخی یازده مسجد دارد که یکی از آنها از دورۀ سلجوقی است. (از دائره المعارف فارسی)
نام طایفه ای. (ناظم الاطباء). گروهی از خوارج عجارده و کیش ایشان با آیین مذهب حازمیه یکی باشد جز آنکه مجهولیه گویند معرفت الهی به معرفت پاره ای از نامهای مبارکش کافی است و هر کس او را بدین نحو شناخت او را عارف باﷲ توان نامید و مؤمن توان خواند. و نیز گویند افعال بندگان آفریدۀ خود بندگان است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از خوارجند. خوارج عجارده و مذهب آنان به مانند حازمیه است. (فرهنگ علوم نقلی دکترسجادی)
نام طایفه ای. (ناظم الاطباء). گروهی از خوارج عجارده و کیش ایشان با آیین مذهب حازمیه یکی باشد جز آنکه مجهولیه گویند معرفت الهی به معرفت پاره ای از نامهای مبارکش کافی است و هر کس او را بدین نحو شناخت او را عارف باﷲ توان نامید و مؤمن توان خواند. و نیز گویند افعال بندگان آفریدۀ خود بندگان است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از خوارجند. خوارج عجارده و مذهب آنان به مانند حازمیه است. (فرهنگ علوم نقلی دکترسجادی)
وجودیه در فارسی مونث وجودی بودشی و هست گوهری (اصالت وجود) مونث وجودی. یا قضیه وجودیه. قضیه مطلقه خاصه است که حکم در آن بوجودایجاب یاسلب کند نه بامکان صرف. یا وجودیه لادائمه. قضیه مطلقه ای که مقید به لادوام باشد، یا وجودیه لاضروریه. قضیه مطلقه ای که مقید به لاضرورت باشد
وجودیه در فارسی مونث وجودی بودشی و هست گوهری (اصالت وجود) مونث وجودی. یا قضیه وجودیه. قضیه مطلقه خاصه است که حکم در آن بوجودایجاب یاسلب کند نه بامکان صرف. یا وجودیه لادائمه. قضیه مطلقه ای که مقید به لادوام باشد، یا وجودیه لاضروریه. قضیه مطلقه ای که مقید به لاضرورت باشد