جدول جو
جدول جو

معنی رجعیه - جستجوی لغت در جدول جو

رجعیه(رُ عی یَ)
ناقه ای که بفروشند و از بهای آن ناقۀ دیگری مانند آن بخرند. (از اقرب الموارد). راجعه. (اقرب الموارد). رجوع به راجعه شود
لغت نامه دهخدا
رجعیه
کهنه پرستی واپسگرایی
تصویری از رجعیه
تصویر رجعیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رجعی
تصویر رجعی
طلاق رجعی، طلاقی که در مدت عده رجوع شوهر به زن بدون عقد نکاح جایز است، مقابل طلاق بائن
فرهنگ فارسی عمید
(رُ عَ)
جواب مکتوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جواب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ جَ بی یَ)
منسوب به رجبه یعنی درخت ستون گذاشته شده. (ناظم الاطباء). درخت ستون نهاده، منسوب است بسوی رجبه که ستون است. (آنندراج). منسوب است به رجبه، یعنی درخت ستون نهاده شده، و این نسبت نادر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ جی یَ)
هر چیز امیدداشته شده. (ناظم الاطباء). امیدداشته. یقال: ما لی فی فلان رجیه، ای ما ارجوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ عی ی)
منسوب به سوی طلاق، یقال: طلاق رجعی او رجعی. (ناظم الاطباء). رجوع به رجعه و رجعه شود.
- طلاق رجعی، مقابل طلاق باین. (یادداشت مرحوم دهخدا). سیدحسن امامی آرد: طلاق رجعی طلاقی است که شوهر میتواند در مدت عده به طلاق رجوع بنماید و نکاح را به حالت اول برگرداند، بهمین اعتبار به طلاق مزبوررجعی گفته شده است. مادۀ ’148’ قانون مدنی می گوید: ’در طلاق رجعی برای شوهر در مدت عده حق رجوع است’. طلاق رجعی در مورد زنی است که یائسه نبوده و شوهر با اونزدیکی کرده باشد. مدت عده به اعتبار وضعیت زن فرق می نماید و آن گاه سه طهر و گاه سه ماه و چنانچه زن حامله باشد تا وضع حمل است. در هر یک از سه مورد شوهر میتواند در مدت عده از طلاق رجوع نماید و نکاح را به حالت اول عودت دهد. چنانچه طلاق رجعی از نظر تحلیلی مورد مطالعه قرار گیرد یکی از دو فرض پیش می آید: 1- در طلاق رجعی، نکاح بوسیلۀ صیغۀ طلاق منحل میگردد ولی قانون بجهات اجتماعی تمامی احکام زوجیت را در مدت عده جاری می داند و بشوهر نیز اجازه میدهد که بتواند به طلاق رجوع کند. این است که گفته میشود مطلقۀ رجعیه در حکم زوجه است. 2- در طلاق رجعی، نکاح بوسیلۀ طلاق و انقضای مدت عده منحل میگردد بشرط آنکه شوهر در مدت عده رجوع به آن نکرده باشد. بنابر این مادام که عده منقضی شود رابطۀ زوجیت برقرار میباشد و مطلقۀ رجعیه در حقیقت زوجه است. بعضی از فقها تصریح مینمایند که چون مطلقۀ رجعیه زوجه یا در حکم زوج است حلیت نزدیکی و بوسیدن و لمس کردن او در مدت عده متوقف بر رجوع قبلی نیست، بدین جهت است که: 1- در صورتی که شوهردر مدت عده رجوع کند نکاح اول همان مهر معین و شرایط مندرجه در عقد نکاح ادامه پیدا میکند. 2- در مدت عده طلاق رجعی زن و شوهر نمیتوانند با یکدیگر نکاح مجدد منعقد نمایند و شوهر میتواند به طلاق رجوع کند. (ازحقوق مدنی تألیف سیدحسن امامی ص 66). و رجوع به صفحات بعد همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(رُ عا)
پاسخ. جواب، یقال: جأنی رجعی رسالتی. (اقرب الموارد). جواب مکتوب. (ناظم الاطباء). یقال ارسلت الیک فماجأنی رجعی رسالتی و کذا جأنی رجعی رسالتی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
صنفی از یهود منسوب به مردی راعی نام. (مفاتیح العلوم). فرقه ای از یهود، این گروه منسوبند بیکی از آن گروه که از میان ایشان بیرون آمد و دعوی های عظیم کرد. (بیان الادیان). و رجوع به راعی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ بی یَ)
از ذبایح رجب در دوران جاهلی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُجْ جَ بی یَ)
منسوب است به رجبه، یعنی درخت ستون گذاشته شده، و این صورت از نوادر است. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ عی یَ)
یا رعیت. عامۀ مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). عامۀ مردم که دارای سرپرست باشند. در حدیث است: ’و کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته’. (از اقرب الموارد) ، ستور چرنده. (از اقرب الموارد). ستور چرنده و بچرا گذاشته شده از هر که باشد. ج، رعایا. (از منتهی الارب) (آنندراج). آنچه نگهبانی می کند آن را شبان. (غیاث اللغات) ، هر چیز که حفظ و رعایت آن لازم باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج). مرعیه. (اقرب الموارد) ، قوم، رعیت پادشاه و رعایای او. آنانکه به فرمان وی گردن می نهند. (از اقرب الموارد). رجوع به رعیت شود
رعیت. رعیه:
امیری بر سر ارباب حکمت
ترا ارباب حکمت چون رعیه
تو آن معطی مکرم کز تو هرگز
نباشد کف رادت بی عطیه.
سوزنی.
رجوع به رعیت شود
لغت نامه دهخدا
(رُ لی یَ)
مردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مردمی. مردانگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
نام آبی. (ناظم الاطباء). آبی است مر بنی اسد را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
ماده شتر عاجز از رفتن به سفر. (از اقرب الموارد). ماده شتری که از سفری بازگردد بسوی سفری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، رجائع. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ناقۀ دوم که از بهای ناقۀ اول خریده باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، رجایع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ عی یَ)
خواربار قوم در اول سرما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، رباعی ّ، غزوه در فصل بهار. ج، رباعی ّ، خر خواربارآور در بهار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ عی یَ)
بلندشدگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَمْ مُهْ)
رجع مصدر بمعنی رجع. (از ناظم الاطباء). برگشتن. (از اقرب الموارد). بازگشتن. (منتهی الارب) (ترجمان ترتیب عادل ص 51) (آنندراج). رجوع به رجع شود
لغت نامه دهخدا
(رِ عَ)
رجعه. رجوع به رجعت و رجعت در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(رِعْ یَ)
زمینی که در آن سنگهای بلند وبرآمده باشند و مانع گردند شیار کردن آن زمین را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چرا. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اسم مصدر است از رعی و رعایه، به معنی چریدن و چرانیدن. (منتهی الارب) ، نوع و هیأت چریدن، حفاظت و نگاهداری. (ناظم الاطباء) ، هر چیز که حفظ و رعایت آن لازم باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رعیه
تصویر رعیه
بادرم (عامه مردم)، شهروند (تبعه)، کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیه
تصویر رجیه
امیدوار امید داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعه
تصویر رجعه
جواب مکتوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربعیه
تصویر ربعیه
جنگ بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعیه
تصویر راعیه
مونث راعی: فرمانروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعی
تصویر رجعی
باز شویی بازگشت شوی به زن رها کرده، پیش استواری (عطف به ما سبق)
فرهنگ لغت هوشیار