جدول جو
جدول جو

معنی رجرج - جستجوی لغت در جدول جو

رجرج
(رِ رِ)
آنچه مضطرب و جنبان باشد از چیزی، لعاب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رجرج
(رُ رُ)
یک نوع گیاهی. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب). گیاهی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رجرج
(رَ رَ)
جنبان و لرزان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). لرزان و جنبنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ قَمْ مُ)
لرزیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). جنبان شدن. (دهار). مضطرب و ناتوان شدن. (از اقرب الموارد) ، جنباندن. (ناظم الاطباء) ، مانده کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
لرزیدن و جنبیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اضطراب. (اقرب الموارد) (المنجد) ، طپیدن و جنبیدن. (از اقرب الموارد). تحرک. (المنجد) ، آمدن و رفتن چیزی. (منتهی الارب) : ترجرج الشی ٔ، اذا جاء و ذهب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ رُ)
جانورکی است سرخ سیاه، و گویند آن زهری است و هر کس آنرا خورد، مثانۀ او زخم گردد و قضیب و عانه و زهار او متورم شود. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
صف صف. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گوسپندان لاغر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ضعیف از مردم و شتر، یقال: قد بکرت محوه بالعجاج قد مرت بقیه الرجاج. (از اقرب الموارد). ضعیف و ناتوان از مردم و شتر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فرومایگان و جهال، و منه: الناس رجاج بعد هذا الشیخ، ای میمون بن مهران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ مَ جُ)
دیری است در قسمت شمالی بلد (شهری نزدیک سامرا) که بین آن و جزیره ابن عمر سه فرسخ و اندی است و بر بلندی کوهی قرار گرفته است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ مَ جُ جُ / جِ)
در المزرفه است. بین آن و بغداد چهار فرسخ است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ رِ)
لرزنده و جنبنده. (منتهی الارب) (آنندراج). مضطرب. (محیط المحیط). لرزیده و جنبیده و متزلزل و به این طرف و آن طرف حرکت داده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترجرج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترجرج
تصویر ترجرج
لرزیدن و جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجراج
تصویر رجراج
لرزان جنبان، پالوده، فرومایه، سپاه انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرج
تصویر جرج
بی آرام و جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار