جدول جو
جدول جو

معنی رجبیه - جستجوی لغت در جدول جو

رجبیه
(رُجْ جَ بی یَ)
منسوب است به رجبه، یعنی درخت ستون گذاشته شده، و این صورت از نوادر است. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رجبیه
(رُ جَ بی یَ)
منسوب به رجبه یعنی درخت ستون گذاشته شده. (ناظم الاطباء). درخت ستون نهاده، منسوب است بسوی رجبه که ستون است. (آنندراج). منسوب است به رجبه، یعنی درخت ستون نهاده شده، و این نسبت نادر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رجبیه
(رَ جَ بی یَ)
از ذبایح رجب در دوران جاهلی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رُ بَ)
دام گرگ. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). دام برای گرفتن شکار. (از اقرب الموارد) ، ستون یا دیواری که زیر درخت پربار بنا کنند تا بر آن اعتماد کند. ج، رجب. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). بنایی که برای تکیه دادن درخت در زیر آن سازند. (از اقرب الموارد) ، پیوند نخستین انگشت. (ناظم الاطباء) ، حلقوم خر. ج، رواجب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است که ساقه های نبات آن به لیف مشابه و از آن ستبرتر بود و چون خشک شود به خوشۀ انگور خشک شده ماند و او را طعم و بوی نباشد. (از تذکرۀ صیدنۀ ابوریحان بیرونی)
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولات عمده آن غلات و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ جی یَ)
هر چیز امیدداشته شده. (ناظم الاطباء). امیدداشته. یقال: ما لی فی فلان رجیه، ای ما ارجوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ بی یَ)
دیده بان. ج، ربایا. (مهذب الاسماء) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(رُبْ یَ)
نوعی از حشرات، گربه. ج، ربی ً (ر بن ) . (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
فیلسوف فرانسوی. در برژراک متولد شد شاگرد دانشسرای عالی بود. در 1869 میلادی در فن فلسفه آگرژه شد سپس در مون توبان در تور بتدریس فلسفه پرداخت و سرانجام در مدرسه شارلمان پاریس از (1871- 1888 میلادی) بتدریس فلسفه مشغول شد
لغت نامه دهخدا
(رُ عی یَ)
ناقه ای که بفروشند و از بهای آن ناقۀ دیگری مانند آن بخرند. (از اقرب الموارد). راجعه. (اقرب الموارد). رجوع به راجعه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ لی یَ)
مردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مردمی. مردانگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
به لغت بربری قوهالضبع است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مرکّب از: ’ج ب ی’، بر هیأت راکعان باستادن. (تاج المصادر بیهقی)، پشت خم کرده استادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نهادن هر دو دست بر دو زانوی خود. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نهادن هر دو دست بر دو زانوی خود بحالت ایستاده. (اقرب الموارد) ، نهادن هر دو دست بر زمین. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر روی افتادن. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، بسجده درافتادن. (اقرب الموارد)
مرکّب از: ’ج ب ه’، سرنگون کردن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، نوعی از تشهیر و آن چنان باشد که روی هر دو زانی را سرخ یا سیاه کرده بر شتر یا خر سوار کنند بطرزی که روی یکی مخالف روی دیگری باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربیه
تصویر ربیه
گربه، سرگین غلتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیه
تصویر رجیه
امیدوار امید داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعیه
تصویر رجعیه
کهنه پرستی واپسگرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابیه
تصویر رابیه
بلندی، پشته، فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی خربزه ی بسیار شیرین محلی که محل کشت اصلی آن لنگرود است
فرهنگ گویش مازندرانی