جدول جو
جدول جو

معنی رجاع - جستجوی لغت در جدول جو

رجاع
(تَ)
دم برداشتن وکمیز انداختن ماده شتر و ماده خر بطوری که گویی آبستن باشد باآنکه آبستن نبود. (ناظم الاطباء). راجع شدن ماده شتر یا ماده خر. (از اقرب الموارد). دم برداشته بول کردن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، برگشتن طیور از گرمسیر به سردسیر. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). برگردیدن چیزی از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مراجعت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رجاع
(رِ)
مهار و یا چیزی از مهار که بر بینی شترباشد. ج، ارجعه، و رجع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خطام، یعنی چیزی که بر بینی شتر بندند. (از اقرب الموارد) ، ج، رجع (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بمعنی خطام، یعنی چیزی که بر بینی شتر بندند. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ رجع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رجع، ایستادنگاه آب و پارگین یا زمینی که در آن سیل دراز کشد و درگذرد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رجاع
برگردنده
تصویری از رجاع
تصویر رجاع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رباع
تصویر رباع
ربع ها، یک چهارم چیزی، جمع واژۀ ربع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارجاع
تصویر ارجاع
سپردن کاری به کسی یا جایی، هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رضاع
تصویر رضاع
شیرخوارگی، شیر دادن مادر به کودک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجال
تصویر رجال
رجل ها، مردها، جمع واژۀ رجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعاع
تصویر رعاع
مردم پست، فرومایه، ناکس و نادان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجوع
تصویر رجوع
بازگشتن، برگشتن، باز آمدن، بازگشت، در فقه بازگشت مرد به سوی زنی که طلاق داده، یعنی هنوز عده تمام نشده مجدداً علاقۀ زناشویی را برقرار کند بدون عقد نکاح جدید، در ادبیات در فن بدیع بازگشت به کلام سابق است به نقض و ابطال آن به منظور افادۀ نکتۀ خاص، برای مثال عاجزم در ثنای تو عاجز / آه اگر همچنین بمانم آه ی یک دلیری کنم قرینۀ شرک / نکنم لااله الاالله (انوری - ۴۲۵)، در علم نجوم حرکت بعضی سیارات در جهت عکس توالی بروج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجال
تصویر رجال
راجل ها، پیاده ها، جمع واژۀ راجل
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
بازگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) : ارجعه اﷲ.
لغت نامه دهخدا
تصویری از رضاع
تصویر رضاع
شیر خوردن کودک از پستان مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجاع
تصویر شجاع
دلیر و پر دل، قویدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاع
تصویر ریاع
افزون شدن، فراوان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاع
تصویر رفاع
انبار کردن چاش (غله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقاع
تصویر رقاع
پاره ها و نوشته های مختصر، نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماع
تصویر رماع
درد شکم، درد پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاع
تصویر رعاع
به گونه رمن (صیغه جمع) مردم پست مردم پست فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رداع
تصویر رداع
گلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصاع
تصویر رصاع
گای گاینده بندستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجوع
تصویر رجوع
باز آمدن و برگشتن، توجه کردن، بچیزی دیگر نگریستن و توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیع
تصویر رجیع
باز گردانیده بازگشته، پلیدی سرگین، کلانشکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاح
تصویر رجاح
کلانسرین: زن، سنگین گرانسنگ زن، پر: آوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاس
تصویر رجاس
دریا، ابر غرنده، شتر بانگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاف
تصویر رجاف
دریای توفنده، رستخیز، جنبنده آواز و صدای کوس و نقاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجال
تصویر رجال
جمع رجل، مردان، مردان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
چوب چاه، سنگی که به ریسمان بندند و در چاه بیاویزند تا اندازه آب را بدانند چاه سنج، سنگ دهوه (دهوه دلو) سنگ دولک سنگی که بر دهوه بندند تا زودتر فرو شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباع
تصویر رباع
چهار تائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجع
تصویر راجع
باز گردنده، برگشت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاع
تصویر ارجاع
باز گردانیدن، رجوع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتاع
تصویر رتاع
چراننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاع
تصویر ارجاع
((اِ))
بازگردانیدن، رجوع کردن امری، احاله، حواله، مفرد ارجاعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شجاع
تصویر شجاع
دلیر، شیردل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارجاع
تصویر ارجاع
باز فرستادن، فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
احاله، انتقال، حواله، محول، واگذار
فرهنگ واژه مترادف متضاد