- رجاع
- برگردنده
معنی رجاع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز گردانیدن، رجوع کردن
باز فرستادن، فرستادن
سپردن کاری به کسی یا جایی، هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر
دلیر، شیردل
باز گردنده، برگشت کننده
چهار تائی
چوب چاه، سنگی که به ریسمان بندند و در چاه بیاویزند تا اندازه آب را بدانند چاه سنج، سنگ دهوه (دهوه دلو) سنگ دولک سنگی که بر دهوه بندند تا زودتر فرو شود
جمع رجل، مردان، مردان بزرگ
دریای توفنده، رستخیز، جنبنده آواز و صدای کوس و نقاره
دریا، ابر غرنده، شتر بانگ کننده
کلانسرین: زن، سنگین گرانسنگ زن، پر: آوند
چراننده
باز گردانیده بازگشته، پلیدی سرگین، کلانشکم
باز آمدن و برگشتن، توجه کردن، بچیزی دیگر نگریستن و توجه کردن
شیر خوردن کودک از پستان مادر
گای گاینده بندستور
گلاب
به گونه رمن (صیغه جمع) مردم پست مردم پست فرومایگان
درد شکم، درد پشت
پاره ها و نوشته های مختصر، نامه ها
انبار کردن چاش (غله)
افزون شدن، فراوان گشتن
دلیر و پر دل، قویدل
مردم پست، فرومایه، ناکس و نادان
شیرخوارگی، شیر دادن مادر به کودک
رجل ها، مردها، جمع واژۀ رجل
بازگشتن، برگشتن، باز آمدن، بازگشت، در فقه بازگشت مرد به سوی زنی که طلاق داده، یعنی هنوز عده تمام نشده مجدداً علاقۀ زناشویی را برقرار کند بدون عقد نکاح جدید، در ادبیات در فن بدیع بازگشت به کلام سابق است به نقض و ابطال آن به منظور افادۀ نکتۀ خاص، برای مثال عاجزم در ثنای تو عاجز / آه اگر همچنین بمانم آه ی یک دلیری کنم قرینۀ شرک / نکنم لااله الاالله (انوری - ۴۲۵) ، در علم نجوم حرکت بعضی سیارات در جهت عکس توالی بروج
راجل ها، پیاده ها، جمع واژۀ راجل
ربع ها، یک چهارم چیزی، جمع واژۀ ربع
رقعه ها، در خوشنویسی نوعی خط از شش خطی که ابن مقله اختراع کرده است، جمع واژۀ رقعه
جمع وجع، رنجوری ها دردمندی ها، جمع وجع