جدول جو
جدول جو

معنی رجاج - جستجوی لغت در جدول جو

رجاج
(رَ)
گوسپندان لاغر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ضعیف از مردم و شتر، یقال: قد بکرت محوه بالعجاج قد مرت بقیه الرجاج. (از اقرب الموارد). ضعیف و ناتوان از مردم و شتر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فرومایگان و جهال، و منه: الناس رجاج بعد هذا الشیخ، ای میمون بن مهران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حجاج
تصویر حجاج
حاج ها، به حجّ رفتگان، جمع واژۀ حاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجال
تصویر رجال
راجل ها، پیاده ها، جمع واژۀ راجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثجاج
تصویر ثجاج
روان شونده، فروریزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجاج
تصویر عجاج
با بانگ و فریاد، پرآواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زجاج
تصویر زجاج
زج ها، دندانها، جمع واژۀ زج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواج
تصویر رواج
روا شدن، روایی یافتن، روان بودن، در جریان داد و ستد بودن پول و کالا، روا، روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجال
تصویر رجال
رجل ها، مردها، جمع واژۀ رجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجاج
تصویر فجاج
درّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رتاج
تصویر رتاج
در بزرگ، در بزرگ بسته ای که در کوچکی میان آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجاج
تصویر لجاج
ستیزه کردن، سرسختی نمودن، ستیزگی
فرهنگ فارسی عمید
(کَ اَ)
ارجاج فرس، نزدیک بزادن رسیدن اسب. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ)
واحد الرجاج. (ناظم الاطباء). گوسپندان لاغر. (آنندراج) (منتهی الارب). ماده میش لاغر. (مهذب الاسماء) : نعجه رجاجه، میش مادۀ لاغر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرومایگان و جهال. (از منتهی الارب) ، مردم ضعیف. (مهذب الاسماء). ضعیف و ناتوان از مردم و شتر. (منتهی الارب) ، رسن باریک. (مهذب الاسماء). و رجوع به رجاج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سجاج
تصویر سجاج
شیر آبکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجاج
تصویر ضجاج
انگم خوراکی، فریاد و شورش، ستیزه صمغ مترشح از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
گرد، دود، گول، نو دیده نو کیسه فرومایه بوتیمار از مرغان آبی، بانگی پرآوا، گرد انگیز، دود انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجاج
تصویر فجاج
گشاده راه، جمع فج، گشاده راه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجاج
تصویر شجاج
سرهم راشکستن گرد نیو دلیر، گرزه مار، ازچهره های سپهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجاج
تصویر حجاج
کسی که بسیار حج کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجاج
تصویر دجاج
مرغ خانگی، ماکیان و خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاجه
تصویر رجاجه
بانوچ تاب تاب بازی، آلاکلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثجاج
تصویر ثجاج
فرو ریزنده، ریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجاج
تصویر زجاج
شیشه، آبگینه دندانهای پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواج
تصویر رواج
روا شدن، در جریان داد وستد بودن پول و کالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماج
تصویر رماج
بند نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاح
تصویر رجاح
کلانسرین: زن، سنگین گرانسنگ زن، پر: آوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاس
تصویر رجاس
دریا، ابر غرنده، شتر بانگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاع
تصویر رجاع
برگردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاف
تصویر رجاف
دریای توفنده، رستخیز، جنبنده آواز و صدای کوس و نقاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجال
تصویر رجال
جمع رجل، مردان، مردان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
چوب چاه، سنگی که به ریسمان بندند و در چاه بیاویزند تا اندازه آب را بدانند چاه سنج، سنگ دهوه (دهوه دلو) سنگ دولک سنگی که بر دهوه بندند تا زودتر فرو شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجراج
تصویر رجراج
لرزان جنبان، پالوده، فرومایه، سپاه انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتاج
تصویر رتاج
در بند دروازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قجاج
تصویر قجاج
سیم خار باله از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواج
تصویر رواج
رواگ
فرهنگ واژه فارسی سره