معنی رثی در لغت نامه دهخدا

گریستن بر مرده و برشمردن نیکوییهای او را. (از اقرب الموارد). گریستن مرده را و ستایش نمودن بر وی و در آن نظم آوردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). مرده ستودن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). مرثیت گفتن. (مصادراللغه زوزنی). رثاء. رثایت. مرثاه. مرثیت. (ناظم الاطباء). و رجوع به رثاء و مرثیت شود، درباره مرده شعر گفتن. (از اقرب الموارد)، رحمت نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغه زوزنی). مهربانی و لطف ورزیدن. (از اقرب الموارد)

معنی رثی در فرهنگ لغت هوشیار

موییدن، مرده ستایی، مهربانی، فراگیری به یاد سپاری

معنی رثی - جستجوی لغت در جدول جو

رثی(تَ قَ نُ)

لغت نامه دهخدا

رثی

فرهنگ لغت هوشیار

رهی

(پسرانه)

راهی شده، روان، مسافر، غلام، بنده

فرهنگ نامهای ایرانی

رضی

(پسرانه)

راضی و خشنود

فرهنگ نامهای ایرانی

ارثی

(اَ ثا)

مردی که استواری و احکام کار را نتواند. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

ترثی

(اِ تِ)

ستودن میت را و گریستن بر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به ترثیه شود

لغت نامه دهخدا

حرثی

(حَ رَ)

محمد لبیب بن عبدالمؤمن بن لبیب مصری. حساب فرائض میدانست و میگفتند رأی خوارج داشت
عیسی بن ابی زبیر، مکنی به ابواسد. ابن ماکولا او را یاد کرده. (سمعانی)

لغت نامه دهخدا

حرثی

(حَ رِ)

منسوب به حرث، بطنی از غافق. (سمعانی)

لغت نامه دهخدا

خرثی

(خُ ثی ی)

اثاث البیت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). قماش خانه. (مهذب الاسماء). ج، خراثی، ردی ترین متاع، ردیترین غنیمت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)

لغت نامه دهخدا

ارثی

(اِ)

منسوب به ارث. موروثی، واپس بردن. (زوزنی). کار را در تأخیر انداختن. (منتهی الارب). واپس داشتن. پس افکندن. بازپس بردن. سپس انداختن کاریرا. (منتهی الارب). باپس افکندن. (تاج المصادر بیهقی). واپس افکندن امر را، ارجاءبئر، کرانه ساختن چاه را. (منتهی الارب) ، ارجاء صید، نرسیدن صیاد شکاری را. (منتهی الارب). بشکاری نرسیدن صیاد، ارجاء ناقه، قریب بزادن رسیدن ناقه. (منتهی الارب). نزدیک رسیدن وقت نتاج ناقه. (آنندراج). نزدیک آمدن بزه اشتر. (تاج المصادر بیهقی) ، نزدیک آمدن راه. (غیاث)

منسوب به ارث. موروثی، واپس بُردن. (زوزنی). کار را در تأخیر انداختن. (منتهی الارب). واپس داشتن. پس افکندن. بازپس بردن. سپس انداختن کاریرا. (منتهی الارب). باپس افکندن. (تاج المصادر بیهقی). واپس افکندن امر را، ارجاءبئر، کرانه ساختن چاه را. (منتهی الارب) ، ارجاء صید، نرسیدن صیاد شکاری را. (منتهی الارب). بشکاری نرسیدن صیاد، ارجاء ناقه، قریب بزادن رسیدن ناقه. (منتهی الارب). نزدیک رسیدن وقت نتاج ناقه. (آنندراج). نزدیک آمدن بزه اشتر. (تاج المصادر بیهقی) ، نزدیک آمدن راه. (غیاث)

لغت نامه دهخدا

رثیث

(رَ)

کهنه، مجروح با اندک جان. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خسته و جریح به اندک جان. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

رثید

(رَ)

بمعنی مرثود است. (منتهی الارب). کالای برهم نهاده. (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). متاع برهم نهاده. (آنندراج). متاع برهم نهاده و پهلو به پهلو نهاده. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

رثیم

(رَ)

شکسته بینی خون آلوده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بینی شکستۀ خون آلوده. (از اقرب الموارد) ، شکستۀخون آلود از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

رثیه

(تَ قَلْ لی)

بازداشتن التفات بجهت کلانسالی یا دردی یا ضعفی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

رثیه

(رَ ثَ یَ)

گولی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گولی و سستی. (از اقرب الموارد)