جدول جو
جدول جو

معنی رثماء - جستجوی لغت در جدول جو

رثماء
(رَ)
مؤنث ارثم که اسب سر بینی سفید یا سپید لب بالایین باشد. (از آنندراج). مؤنث ارثم. (منتهی الارب). گوسپند که سر بینی آن سیاه و سایر بدن سپید باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
گوسپندی که بر کنار بینی آن سپیدی باشد و یا رنگی مخالف رنگ سایر بدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زنی که پس از زاییدن بیمار رحم گردد و بمیرد. (ناظم الاطباء). شتر ماده یا زنی که بعد وضع حمل بیمار گردد و بمیرد. (آنندراج). به معنی رحوم است. (منتهی الارب) ، ماده شتری که پس از نتاج به آماس زهدان مبتلا گردد و علتی در آن پدید آید که مانع قبول آب منی شود، یا آنکه بزاید و سلای آن برنیاید. ج، رحوم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ حَ)
جمع واژۀ رحیم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (اقرب الموارد) : اشداء علی الکفار رحماء بینهم. (قرآن 29/48). و رجوع به رحیم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث ارخم. شاه رخماء، گوسپند سپیدسر سیاه بدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مؤنث ارخم. اسبان سپیدسر و سیاه بدن. ج، رخم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ناقه ای که رتیم خورد و بدان الفت دارد و شیفتۀ آن باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ناقه ای که توشه دان پر از بار برد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
آن زن که بینی وی پهن و ستبر باشد. (از منتهی الارب) (از متن اللغه). مؤنث اخثم. ج، خثم، آن زن که سرگوش وی پهن باشد. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). مؤنث اخثم. ج، خثم، ناقه ای که سپل آن گرد و خرد باشد. (از ناظم الاطباء). الناقه المستدیره الخف القصیره المناسم، والاسم الخثم. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
وقع فی الرقم الرقماء، اذا وقع فیما لایقوم به. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ضبع رشماء، کفتاری که در روی آن سیاهی باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دستی شکسته و کج رسته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بقیۀ ریگ در وادی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
تأنیث اثرم. زن دندان پیش شکسته
لغت نامه دهخدا
آبی است در کنده و معروف است، عین ثرماء. قریه ای است به دمشق. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام موضعی است به یمامه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ربا و افزونی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گریستن بر مرده، گریه کردن، بر مرده، مرده ستای نیکیادی، مویش موییدن گریستن بر مرده، فراگرفتن به یاد سپردن گریه کردن، بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماء
تصویر رماء
افزونی گوالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاء
تصویر رثاء
((رَ))
گریستن بر مرده، سوک سرود، شعر گفتن برای مرده با تأسف و اندوه، مرده ستایی، مویه گری
فرهنگ فارسی معین