عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند قسمتی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد. رتیلاء. رتیلا. دیلمک. گال. غنده. خایه گیر. خایه گیرک. باژ. آغنده. انگورک. دلمه. دلمک. (یادداشت مرحوم دهخدا). مأخوذ از رتیلای تازی و بمعنی آن، و دلمه و گال نیز گویند. (ناظم الاطباء). جانوری است از شاخۀ بندپایان جزو ردۀ عنکبوتیان که دارای شکمی نسبهً بزرگست. این جانور با حرکتی سریع بر روی شکارش که معمولاً حشراتست می جهد. برخی معتقدند که رتیل در قاعده گیره هایی قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدنست، و بعقیدۀ برخی دیگر وی نیش سمی ندارد. (از فرهنگ فارسی معین)
عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند قسمتی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد. رتیلاء. رتیلا. دیلمک. گال. غنده. خایه گیر. خایه گیرک. باژ. آغنده. انگورک. دلمه. دلمک. (یادداشت مرحوم دهخدا). مأخوذ از رتیلای تازی و بمعنی آن، و دلمه و گال نیز گویند. (ناظم الاطباء). جانوری است از شاخۀ بندپایان جزو ردۀ عنکبوتیان که دارای شکمی نسبهً بزرگست. این جانور با حرکتی سریع بر روی شکارش که معمولاً حشراتست می جهد. برخی معتقدند که رتیل در قاعده گیره هایی قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدنست، و بعقیدۀ برخی دیگر وی نیش سمی ندارد. (از فرهنگ فارسی معین)
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
فکر، اندیشه، تدبیر، طرح، نقشه اندیشه و تدبیر، پنداشتن، تدبیر خردمندانه، دیدن، دانستن، پارسی تازی گشته رای (خرد عقل) بوشا اندیشه فکر، عقیده اعتقاد، شور مشورت، قصد عزم، جولان خاطر است در مقدماتی که امید میرود که منتج به نتیجه گردد، نظر حاکم درباره مدعی و مدعی علیه حکم، نظر قاضی در تفسیر قانون. یا اصحاب قیاس اصحاب قیاس پیروان ابو حنیفه جمع آرا
فکر، اندیشه، تدبیر، طرح، نقشه اندیشه و تدبیر، پنداشتن، تدبیر خردمندانه، دیدن، دانستن، پارسی تازی گشته رای (خرد عقل) بوشا اندیشه فکر، عقیده اعتقاد، شور مشورت، قصد عزم، جولان خاطر است در مقدماتی که امید میرود که منتج به نتیجه گردد، نظر حاکم درباره مدعی و مدعی علیه حکم، نظر قاضی در تفسیر قانون. یا اصحاب قیاس اصحاب قیاس پیروان ابو حنیفه جمع آرا