جدول جو
جدول جو

معنی رتل - جستجوی لغت در جدول جو

رتل
(تَ قَفْ فُ)
تناسق و انتظام نیکو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رتل
(تَ قَفْفُ)
مرتب و منظم کردن چیزی، شیوا و رسا گفتن سخن را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رتل
مرتب و منظم کردن چیزی، شیوا و رسا گفتن سخن را، خوبی و آراستگی هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
رتل
رتیل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ تُ)
دهی از دهستان اربعه بالا (علیا) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. دارای 399 تن سکنه. آب آن از رود خانه فیروزآباد. محصول آن غلات، برنج و انار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
هیبت ناک. هولناک. (آنندراج). بزرگ و درشت و خوفناک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ تُ)
حصن یا قریه ای است بیمن از حازّه بنی شهاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
مرد گنگلاج. کندزبان، خوردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، ارتمام فصیل، تازه کوهان آوردن کره شتر
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آهسته خواندن کلام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترسل در کلام. (اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رغل
تصویر رغل
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
عدل، نیم من سنگ مکه و آن دوازده اوقیه است، مقیاس وزن مایعات، برابر دوازده اوقیه یا 48 مثقال، و بمعنای مرد سست و بیحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسل
تصویر رسل
سیر و رفتار نرم، رفتار و روش ملایم جمع رسول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذل
تصویر رذل
خسیس، حقیر، رذیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخل
تصویر رخل
بره ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعل
تصویر رعل
کبت نر (زنبور عسل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکل
تصویر رکل
گندنا تره، گندنا خواری، لگد زدن، سم کوفتن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتب
تصویر رتب
جمع رتبه سختی، شدت، درشتی زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگل
تصویر رگل
انضباط، طریقه، راه و رسم، قاعده ماهانه زنان
فرهنگ لغت هوشیار
ناتوانی در انجام درست کاری، خرامیدن دامن کشان رفتن دامن دامن دراز، جامه گشاد، دم اسپ، پرگوشت، زندگی فراخ خرامیدن بناز رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمل
تصویر رمل
ریگ نرم، شن، ماسه
فرهنگ لغت هوشیار
ترک کردن شهری را، کوچ کردن منزل، ماوی، رخت و اسباب و اثاث که در سفر با خود بردارند، پالان شتر، و نیز بمعنای دو تخته وصل به هم را گویند که باز و بسته می شود و کتاب یا قرآن را در موقع خواندن روی آن می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتول
تصویر رتول
سر زانو، کاسه زانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتج
تصویر رتج
درماندن سخنران در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
فراخزیستی، لنگر انداختن و کنگر خوردن ماندن با خوشی فراخزی، گیاه به اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتم
تصویر رتم
کوبیدن، شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رته
تصویر رته
فندق هندی بندق هندی
فرهنگ لغت هوشیار
عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند قسمتی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربل
تصویر ربل
درخت راج
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خس خس خس خس سینه صدای خس خس خاصی که در بعض امراض و التهابات قصبه الریه و برونشها و خانه های ششی هنگامی که بریه گوش دهند استماع شود خس خس صدری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتل
تصویر راتل
سمورک از جانوران لاتینی تازی گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتل
تصویر ترتل
آهسته خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتل
تصویر ارتل
کند زبان، سامانیافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزل
تصویر رزل
فرومایه، پست
فرهنگ لغت هوشیار