جدول جو
جدول جو

معنی ربیت - جستجوی لغت در جدول جو

ربیت
(رُ بَیْ یَ)
نوعی از حشرات، گربه. ج، ربی ً (ر بن ) . (منتهی الارب). و رجوع به ربیت شود
لغت نامه دهخدا
ربیت
(رَبْ بَ)
شهری از شهرهای بنی یسا که در سرحد جنوبی ایشان واقع بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ربیت
(رَبْ بَ)
جمهور. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ربیت
(رُبْ یَ)
ربیّت. ربا. (ناظم الاطباء) ، نوعی از حشرات. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ربیّت در همه معانی شود، گربه. ج، ربی ̍. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ربیت
پرورده، عهد و پیمان داده
تصویری از ربیت
تصویر ربیت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربیع
تصویر ربیع
(پسرانه)
بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تربیت
تصویر تربیت
پروردن، پروراندن، پرورش دادن، ادب و اخلاق به کسی یاد دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عربیت
تصویر عربیت
زبان عربی، عرب بودن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ / قِکَ دَ)
عرب بودن. متصف به صفات عرب بودن، در اصطلاح علوم و ادبیات و زبان عرب گویند: عربیت فلان خوب است یعنی به لغت و علوم عرب آشنا است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهری است به روسیۀ شرقی (سیبری) ، بمسافت 410 هزارگزی مشرق پرم در ملتقای دو نهراربیت و نیتزا، دارای 10000 تن سکنه و معادن است
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تربیه. پرورانیدن. (تاج المصادر بیهقی). پروردن. (دهار) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). پروردن و آموختن، وبا لفظ دادن و کردن مستعمل. (آنندراج) :
بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم.
مسعودسعد.
... و بمزیت تربیت و ترشیح مخصوص شدم. (کلیله و دمنه).
یزدانش زلعنت آفریده
وز تربیتش جهان پشیمان.
خاقانی.
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم.
سعدی.
دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. (گلستان). تربیت یکسان است ولیکن طبایع مختلف. (گلستان). فی الجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد... تا بحدی که پیش ملک آن روزگار گفته بود استاد فضیلتی که بر من دارد از روی بزرگیست و حق تربیت، وگرنه بقوت ازو کمتر نیستم. (گلستان).
حقوق تربیتت را که در ترقی باد
زبان کجاست که در حضرتت فروخوانم ؟
صائب.
- باتربیت، باادب و بادانش. (ناظم الاطباء).
- بی تربیت، بی ادب. بی دانش. (ناظم الاطباء).
- تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش.
، تأدیب و سیاست. (ناظم الاطباء) :
اگر از سختی ایام شودآدم نرم
روی من تربیت سیلی استاد کند.
صائب.
رجوع به تربیه و ’تعلیم و تربیت’ شود، ترقی و برتری. (ناظم الاطباء)، احسان و تفقد نسبت به شاعر و دیگر زیردستان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : امیر [مسعود] وی [خواجه احمدحسن] را گرم پرسید و تربیت ارزانی داشت و به زبان نیکوئی گفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 144). تا حضرت خلافت با وی [فضل بن ربیع] بسر رضا آمد... و امیدوار تربیت و اصطناع فرمود. (تاریخ بیهقی). و این تشریف که خلیفه فرمود بدو رسانید... و امیدوار دیگر تربیت ها گرداند. (تاریخ بیهقی). با آنکه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و تربیت خدمتکاران حاصل است می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه). هرکه هست بر اندازۀ تربیت ملک از او فایده بر تواند داشت. (کلیله و دمنه). تربیت پادشاه برقدر منفعت باید. (کلیله و دمنه).
گر یابد از تو تربیتی کان خاطرش
خندد ز قدر گوهر نظمش بر آفتاب.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 60).
، غذا و روزی دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
میرزا محمد علیخان تبریزی (1256- 1318 هجری شمسی). مردی فاضل و متتبع بود و کتاب خانه مفصل معتبری از کتب خطی و چاپی فراهم کرده... در اثناء جنگ جهانگیر اول 1914- 1918 میلادی آن مرحوم با جمعی ایرانیان مهاجر دیگر به برلین آمده بودند و راقم این سطور نیز در آن اوقات در آنجا بود و مدت سه چهار سال با هم معاشر بودیم، تولدش در ششم خرداد 1256 هجری شمسی در تبریز اتفاق افتاد و دربیست وششم یا بیست ویکم یا بیست وهفتم دیماه سنۀ 1318هجری شمسی مطابق بیست ویکم یا بیست ودوم جمادی الاّخر سنۀ 1358 هجری قمری در تهران فوت کرد. (از وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی، مجلۀ یادگار سال 3 شمارۀ 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پروردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : چون بقدرت بیچون ترتیب تربیت و تربیت و تزتیت عالم امکان بدرجۀ رابع رسند. (درۀ نادره چ شهیدی ص 12) ، دست نرم بر انزلی بچه زدن تا بخواب رود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربیع
تصویر ربیع
بهار، بهارگاه، فصلی از چهار فصل سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیط
تصویر ربیط
پرهیزگار، پارسای ترسا، بسته، غوره خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیس
تصویر ربیس
دلیر، خوشه پر، کار سخت، آسیب سخت، راک (قوچ) پر گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیز
تصویر ربیز
زیرک، دانا، کاردان ویژه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیه
تصویر ربیه
گربه، سرگین غلتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیخ
تصویر ربیخ
پالان بزرگ پالان ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیث
تصویر ربیث
باز داشته
فرهنگ لغت هوشیار
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیء
تصویر ربیء
ربیئه دیده بان دیده بان لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیک
تصویر ربیک
شوریده مغز گول، خرمانک خوراکی که از خرما و روغن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربدت
تصویر ربدت
تیرگی خاکستری گونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایت
تصویر رایت
پرچم، علامت نصب شده درجائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابیت
تصویر رابیت
بلندی، پشته، فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریبا معادل با آوریل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربیت
تصویر عربیت
عرب بودن، متصف به صفات عرب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
پروردن پروراندن، آداب و اخلاق را بکسی آموختن، پرورش یا تربیت بدنی. پرورش بدن بوسیله انواع ورزش. یا تعلیم و تربیت. آموزش و پرورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربیت
تصویر تربیت
((تَ یَ))
پروردن، ادب و اخلاق را به کسی آموختن، بدنی سازمانی که برنامه ریزی و اجرای امور ورزشی را بر عهده دارد، معلم مرکزی که دانشجویان را برای تدریس در مدارس یا دانشگاه ها آموزش می دهد، دانش سرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعیت
تصویر رعیت
دهوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویت
تصویر رویت
دید، دیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تربیت
تصویر تربیت
پرورش، فرهیختن
فرهنگ واژه فارسی سره
پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت، پروراندن، پروردن، پرورش دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آموزش
دیکشنری اردو به فارسی