راوی ها، کسانی که خبرها یا حدیث ها یا حکایتی از دیگری روایت می کنند، روایت کننده ها، بازگویندگان شعر و سخن از کسی، کسانی که قصیده های شاعری را با لحن خوش در محفلی می خوانند، جمع واژۀ راوی
راوی ها، کسانی که خبرها یا حدیث ها یا حکایتی از دیگری روایت می کنند، روایت کننده ها، بازگویندگان شعر و سخن از کسی، کسانی که قصیده های شاعری را با لحن خوش در محفلی می خوانند، جمعِ واژۀ راوی
ربوه. ربوت. پشته و بلندی و کوهچه. (ناظم الاطباء). جای بلند. (دهار). پشته و بلندی. (منتهی الارب) (آنندراج). تل کوچک. (مهذب الاسماء). بالای پشته. (دهار) ، ده هزار درهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جماعت زیاده مانند ده هزار تن. (از اقرب الموارد)
رَبْوه. رُبْوَت. پشته و بلندی و کوهچه. (ناظم الاطباء). جای بلند. (دهار). پشته و بلندی. (منتهی الارب) (آنندراج). تل کوچک. (مهذب الاسماء). بالای پشته. (دهار) ، ده هزار درهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جماعت زیاده مانند ده هزار تن. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ ربّه. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ رابیه. (متن اللغه). - ربات حجال، زنان حجله ها. بانوان حرم: التفات نمودن به ربات حجال لایق کرم و فتوت رجال نبود. (سندبادنامه ص 70). و هر کس ازربات حجال در دست رجال آمدند. (تاریخ جهانگشای جوینی)
جَمعِ واژۀ رَبّه. (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ رابیه. (متن اللغه). - ربات ِ حِجال، زنان حجله ها. بانوان حرم: التفات نمودن به ربات حجال لایق کرم و فتوت رجال نبود. (سندبادنامه ص 70). و هر کس ازربات حجال در دست رجال آمدند. (تاریخ جهانگشای جوینی)
جمع واژۀ ربعه، و آن شاذ است. (منتهی الارب). جمع واژۀ ربعه. خانه ها و توقف گاهها و منزلگاهها. (ناظم الاطباء). ربعات و ربعات قوم، منازل ایشان. (از اقرب الموارد) ، حالتهای نیکو: هم علی ربعاتهم، ایشان بر حالت نیکویند یا بر امری هستند که بودند. (منتهی الارب). طریقه. شأن. حالت. وضع خوش. (ناظم الاطباء). ربعات. ربعه. (اقرب الموارد). و رجوع به ربعات و ربعه شود
جَمعِ واژۀ رَبْعه، و آن شاذ است. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ رَبعه. خانه ها و توقف گاهها و منزلگاهها. (ناظم الاطباء). ربعات و رَبِعات قوم، منازل ایشان. (از اقرب الموارد) ، حالتهای نیکو: هم علی ربعاتهم، ایشان بر حالت نیکویند یا بر امری هستند که بودند. (منتهی الارب). طریقه. شأن. حالت. وضع خوش. (ناظم الاطباء). رِبعَات. رِبَعه. (اقرب الموارد). و رجوع به رُبَعات و رِبَعه شود
جمع واژۀ برات. (ناظم الاطباء). جمعی است که از کلمه برات ساخته اند و برات خود نیز در اصل برائت بر وزن سلامت است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 2، از مطرزی). دستاویزها. سندها. چکها. براتها. حواله ها. (ناظم الاطباء) : چندان برین گونه آمدشد کردندی که آن بروات در دست ایشان کهنه شدی و طمع از آن منقطع کرده. (تاریخ غازانی ص 244). و همه اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته. (تاریخ قم ص 5). مستوفی اسناد را ضبط و بموجب بروات مهر وزیر و کلانتر و مستوفی حواله و بازیافت میشود. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 45 و 47). - بروات شریفه، براتهای پادشاهی. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ بَرات. (ناظم الاطباء). جمعی است که از کلمه برات ساخته اند و برات خود نیز در اصل برائت بر وزن سلامت است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 2، از مطرزی). دستاویزها. سندها. چکها. براتها. حواله ها. (ناظم الاطباء) : چندان برین گونه آمدشد کردندی که آن بروات در دست ایشان کهنه شدی و طمع از آن منقطع کرده. (تاریخ غازانی ص 244). و همه اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته. (تاریخ قم ص 5). مستوفی اسناد را ضبط و بموجب بروات مهر وزیر و کلانتر و مستوفی حواله و بازیافت میشود. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 45 و 47). - بروات شریفه، براتهای پادشاهی. (ناظم الاطباء)