- ربنا
- ای خدا ما، کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود مادر خور تو هیچ نکردیم ربناخ. (سعدی) یا دست به ربنا در آوردن و. دست بدعا برآوردن: غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست. (سعدی)
معنی ربنا - جستجوی لغت در جدول جو
- ربنا
- ای پروردگار ما، ای خدای ما
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنیان
پوران پسران جمع ابن پسران، اخلاف سعد بن زید مناف بن تمیم بجز دو پسرش کعب و عمرو. این قبیله در ریگزار الدهنا سکونت داشتند، اخلاف مهاجران ایرانی که در یمن تولد یافته اند، در دوره خلافت عباسی اخلاف نخستین طرفداران سلسله عباسی را (ابنا) مینامیدند که مختصر (ابنا الدعوه) باشد، یا ابنای انس و جن. مردمان و پریان. یا ابنای بشر. آدمی زاد گان. یا ابنای جنس. هم جنسان. یا ابنای جهن. انسان و حیوان و نبات. یا ابنای درزه. مردمان فرومایه و دون. یا ابنای دهر. ابنا (ی) روزگار یا ابنای روزگار. مردم عالم، مردمان همزاد و هم عصر. یا ابنای زمان. مردم روزگار اهل روزگار خلق، مردمان هم زاد و هم عصر. یا ابنا (ی) سبیل، جمع ابن سبیل راهگذاران مردم کاروانی که در زاد و بوم خویش توانگر بوده و اکنون در سفر بی برگ و درویش مانده اند. یاابنا (ی) سلطنت. پسران شاه. یا ابنا (ی) عصر. ابنا (ی) روزگار یا ابنا (ی) نوع. آحاد و افراد نوعی از انواع، مردمان. یا ابنا (ی) وطن. هم وطنان هم میهنان
مرد جوان، بر عکس پیر
ناخدا، یعنی مهتر ملاحان
چه بسا
بلای سخت
زن خود بین و خود آرا و گول و سست، زن گول، زن خود آرا، زیبا خوشنما نازی سمک مونث ارعن. زن احمق و خودآرا زن گول و سست، خودپسند متکبر، خوب صورت زیبا خوشگل، مونث ارعن. زن احمق و خودآرا زن گول و سست، خوب صورت زیبا خوشگل
زیبا و خوشگل، کنایه از خوش قد وقامت، بلند مثلاً سرو رعنا، زن گول و نادان، زن خودبین و خودآرا
جوان، آنکه یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، برنا، کم تجربه، مساعد و موافق مثلاً بخت جوان
فسوسا دریغا، فسوسا، بونصر گفت: بزرگا غبنا که این حال امروز دانستم
بنیان و اساس، ابتدا، اول، پایه
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
آن بخش از ساختمان که بر روی زیربنا ساخته می شود، هر یک از نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه، روساخت
پایه، بنیان
فرزندان، جمع ابن
ابنای بشر: آدمیزادگان
ابنای جنس: هم جنسان
ابنای روزگار: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار
ابنای عصر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای زمان: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای دهر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای بشر: آدمیزادگان
ابنای جنس: هم جنسان
ابنای روزگار: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار
ابنای عصر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای زمان: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
ابنای دهر: کنایه از مردم هم عصر، مردم روزگار، ابنای روزگار
کسی که پیشه و حرفه او ساختن خانه ها و دیگر بناها باشد، بلند کردن بر افراشتن ساختمان لاد (سد در) بر آوردن ساختن، عمارت ساختمان هر نوع ساختمان که برای سکونت و استفاده انسان و حیوان و جا دادن اشیا بکار رود، جمع ابنیه، قرار برقراری، بنیاد اساس، شکل، عدم تغییر اواخر کلمات مقابل اعراب. یا بنا آهنی. یا بنا سیمانی. یا بنا بودن، قرار بودن: (بنا بود که دیگر دروغ نگویی) یا بنا باب رسانیدن، ساختمان استوار کردن، خراب کردن ساختمان. آنکه بنا کند کسی که پیشه اش ساختن خانه ها و ساختمانهاست سازنده بنا و عمارت و ساختمان بناگر
سازه، گلکار
طلایه گردیدن و دیده بانی کردن سودی که وام دهنده بابت طلب خود بگیرد
نیاز مجتهد یهود مفتنی یهودان
دیدنی در خوردیدن زیبایی خوبی نگرنده، نیوشنده، هیز چشم مردی که چشمش هماره دنبال زنان باشد آوای خوشی
پسوند متصل به واژه به معنای رباینده مثلاً آهن ربا، جان ربا، دلربا، کهربا
عمارت، ساختمان، بن، پایه، اساس، ساختن
بنا کردن: عمارت کردن، ساختمان کردن، ساختن عمارت
بنا نهادن: ساختمان کردن، بنیاد کردن، بنا کردن، قرارگذاشتن
بنا کردن: عمارت کردن، ساختمان کردن، ساختن عمارت
بنا نهادن: ساختمان کردن، بنیاد کردن، بنا کردن، قرارگذاشتن
عنوان علما و پیشوایان مذهبی یهود، خاخام
فایده و سودی که طلبکار بابت طلب خود می گیرد، نوعی بیع و معامله که اسلام آن را تحریم کرده به جهت سود و بهره که داین از نقد و جنس به طریق استثمار فاحش از مدیون دریافت می کند
کسی که پیشه اش ساختن خانه و سایر کارهای ساختمانی است، سازندۀ عمارت، گلکار، والادگر، راز