رب. بسا واندکا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51). بسا و چندان. (دهار). لغتی است در رب ّ. (منتهی الارب). بمعنی بسا. (آنندراج). و رجوع به رب ّ و ناظم الاطباء شود
رب. بسا واندکا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51). بسا و چندان. (دهار). لغتی است در رُب َّ. (منتهی الارب). بمعنی بسا. (آنندراج). و رجوع به رُب َّ و ناظم الاطباء شود
ای خدا ما، کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود مادر خور تو هیچ نکردیم ربناخ. (سعدی) یا دست به ربنا در آوردن و. دست بدعا برآوردن: غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست. (سعدی)
ای خدا ما، کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود مادر خور تو هیچ نکردیم ربناخ. (سعدی) یا دست به ربنا در آوردن و. دست بدعا برآوردن: غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست. (سعدی)