رب. بسا واندکا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51). بسا و چندان. (دهار). لغتی است در رب ّ. (منتهی الارب). بمعنی بسا. (آنندراج). و رجوع به رب ّ و ناظم الاطباء شود
رب. بسا واندکا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51). بسا و چندان. (دهار). لغتی است در رُب َّ. (منتهی الارب). بمعنی بسا. (آنندراج). و رجوع به رُب َّ و ناظم الاطباء شود
باره بارو، گرداگرد پیرامون شهر، آغل سر پناه، اندرونه روده، همسر، جایباش میانه میانه چیزی، بنیاد بنلاد، همسر، درخت انبوه پر برگ زن همسر مرد جایگاه گوسفند، محل سکنای طایفه، حصار قلعه باره، برج بارو، پیرامون شهر گرداگرد، روده، آنچه که در اندرون شکم باشد (سوای دل)، رسن پالان که بجانب زمین باشد جمع ارباض
باره بارو، گرداگرد پیرامون شهر، آغل سر پناه، اندرونه روده، همسر، جایباش میانه میانه چیزی، بنیاد بنلاد، همسر، درخت انبوه پر برگ زن همسر مرد جایگاه گوسفند، محل سکنای طایفه، حصار قلعه باره، برج بارو، پیرامون شهر گرداگرد، روده، آنچه که در اندرون شکم باشد (سوای دل)، رسن پالان که بجانب زمین باشد جمع ارباض