جدول جو
جدول جو

معنی ربص - جستجوی لغت در جدول جو

ربص
(تَ یَ)
انتظار چیزی را نمودن و چشم داشتن نیکی یا بدی راکه فرودآید بر کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انتظار نیکی یا بدی را داشتن که بکسی فرودآید. (از اقرب الموارد) ، بر انتظار داشتن کسی را، یقال: ربصنی امراً، در انتظار انداخت مرا کاری. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ربص
پیوسیدن (انتظار داشتن)
تصویری از ربص
تصویر ربص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربن
تصویر ربن
(پسرانه)
یکدست. یک اندازه (نگارش کردی: رهبهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تربص
تصویر تربص
انتظار کشیدن، صبر کردن و نگران پیشامد بودن، چشمداشت
فرهنگ فارسی عمید
(رُ صَ)
گوناگونی رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اختلاف رنگ. ربشه. (از اقرب الموارد) ، چشم داشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تربّص. (اقرب الموارد) ، مدت انتظار زن در خانه شوی وقتی که او جماع را نتواند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چشم داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). چشم داشتن و انتظار چیزی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انتظار. (اقرب الموارد) (المنجد) : للذین یؤلون من نسائهم تربص اربعه اشهر... (قرآن 2 / 226). قل کل ﱡ متربص ٌ فتربصوا فستعلمون من اصحاب الصراط السّوی ّ و من اهتدی. (قرآن 20 135/) ، درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توقف کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). درنگ کردن در مکانی. (اقرب الموارد) (المنجد) ، بند کردن غله به انتظار گرانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غله نگاه داشتن برای فروختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگه داشتن متاع برای گرانی، بازایستادن در کاری. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
رجوع به ذیل قوامیس عرب دزی ج 1 ص 826 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربع
تصویر ربع
انتظار کشیدن چهار یک چیزی، یک چهارم، ربع دانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربل
تصویر ربل
درخت راج
فرهنگ لغت هوشیار
درآمیختن، پختن خرمانک (ربیکه)، در گل انداختن شوریدگی کار کار شوریدگی، سستی ترفند (حیله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربق
تصویر ربق
ریسمان بند، گوشه، دسته دسته چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربغ
تصویر ربغ
سیرابی، خاک نرم، آرام کردن، پای فشردن تباهکار فراخزیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربط
تصویر ربط
بربستن، رابطه، بستگی، وابستگی، ارتباط
فرهنگ لغت هوشیار
باره بارو، گرداگرد پیرامون شهر، آغل سر پناه، اندرونه روده، همسر، جایباش میانه میانه چیزی، بنیاد بنلاد، همسر، درخت انبوه پر برگ زن همسر مرد جایگاه گوسفند، محل سکنای طایفه، حصار قلعه باره، برج بارو، پیرامون شهر گرداگرد، روده، آنچه که در اندرون شکم باشد (سوای دل)، رسن پالان که بجانب زمین باشد جمع ارباض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربو
تصویر ربو
پشته و بلندی، نفس بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربش
تصویر ربش
ناخنه خجک سپیدی که بر ناخن آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربس
تصویر ربس
کار زشت، بسیار زدن با دست، پر کردن مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربز
تصویر ربز
زیرکیدن، فربهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربذ
تصویر ربذ
سبکدستی در جامگردانی سبکپای در رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربن
تصویر ربن
نیاز مجتهد یهود مفتنی یهودان
فرهنگ لغت هوشیار
نفع و سود که از تجارت حاصل میاید، منفعت، سودی که از قمار بدست می آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربه
تصویر ربه
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربی
تصویر ربی
پرورش یافتن در بر کسی پروردگار من، خدایا، الهی، ای خدای من
فرهنگ لغت هوشیار
طلایه گردیدن و دیده بانی کردن سودی که وام دهنده بابت طلب خود بگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربد
تصویر ربد
گل گاو چشم از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی است که بر پوست بدن بوجود میاید و جاجا سفید میگردد از رنگ بدن سپیدتر، یا پیسی اندام از فساد مزاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربص
تصویر تربص
چشم داشتن، انتظار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربص
تصویر اربص
رنگارنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربصه
تصویر ربصه
گوناگونی رنگارنگی، چشمداشت پیوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخص
تصویر رخص
نرم و نازک ارزان شدن نرخ چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربص
تصویر تربص
((تَ رَ بُّ))
چشم داشتن، انتظار کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربط
تصویر ربط
پیوستگی، پیوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ربع
تصویر ربع
چهارک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رقص
تصویر رقص
پایکوبی، فرخه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ربو
تصویر ربو
آسم
فرهنگ واژه فارسی سره