جدول جو
جدول جو

معنی ربشاء - جستجوی لغت در جدول جو

ربشاء
(رَ)
مؤنث اربش. (ناظم الاطباء). زمین بسیارگیاه. (منتهی الارب) (آنندراج).
- ارض ربشاء و برشاء، سرزمین پرگیاه رنگارنگ.
- سنه ربشاء و رمشاء و برشاء، سال پرگیاه رنگارنگ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
بلای بد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : داهیه ربداء،بلای بد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شترمرغ مادۀ خاکسترگون. ج، ربد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بز مادۀ سیاه که خجکهای سرخ داشته باشد. قال الجوهری و هی من شیات المعز خاصه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، گوسفندسیاه که کمربند سرخ دارد، ای ران. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ریسمان و رسن. (ناظم الاطباء). رجوع به رشا و رشاء شود
لغت نامه دهخدا
(رَ شَءْ)
رشا. آهوبره که قوی گردد و با مادر به رفتار آید. ج، ارشاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بچۀ آهو. (غیاث اللغات). آهوبره. (مهذب الاسماء) ، درختی مقدار قد مردم. (ناظم الاطباء) (آنندراج). درختی که برتر از قامت برآید، گیاهی است مانند درخت عود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
رشا. یکی از منازل قمر و آن چند ستارۀ خرد است در برج حوت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). نام دومین ستارۀ نورانی در صورت مراءهالمسلسله و نام منزل بیست وهشتم از منازل قمر و آن را بطن الحوت نیز گویند. (مفاتیح العلوم). منزل بیست وهشتم از منازل قمر و از رباطات ششم است و آن از آخر فرع مؤخر است تا آخر برج حوت و نزد احکامیان منزلی سعد است. (یادداشت مؤلف). ستارگان کوچک بیشماری است که بر صورت سمکه قرار دارند. (از اقرب الموارد). و رجوع به رشا شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ریسمان و ریسمان دول. (ناظم الاطباء). رسن دلو، یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) .رسن دلو. (دهار). ریسمان، و گویند ریسمان دلو. ج، ارشیه. (از اقرب الموارد)، طناب خور: الحقو... رشاؤها خمسون قامه. (یادداشت مؤلف از معجم البلدان)، رشته مانندی مر درخت کدو و خیار و مانند آنها را که بدان بر درختی و جز آن برآید. ج، ارشیه) . (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
طلایه گردیدن و دیده بانی کردن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). دیده بانی کردن. (از متن اللغه) ، بلند گردیدن و بر بلندی آمدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). بر بلندی و پشته برآمدن. (آنندراج) ، گرانبار رفتن، چشم داشتن و نگهبانی کردن، از بالا بزیر نگریستن برای کسی یا چیزی و مطلع گردیدن بر آن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بلند پنداشتن چیزی، یقال: انی لأرباء بک عن هذا الامر، ای ارفعک عنه. (منتهی الارب) ، بلند کردن چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، برداشتن چیزی را از چیزی، ربودن چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بردن چیزی. (ناظم الاطباء) ، فراهم آوردن هر نوع طعام را، دانستن و پروای چیزی یا کسی را کردن، اصلاح کردن چیزی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). حفظ کردن و اصلاح کردن چیزی. (اقرب الموارد)
منت نهادن و فزونی نمودن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). منت و طول و فزونی بر کسی. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، فزون شدن و گوالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). افزون شدن. (دهار). نشو یافتن. (از اقرب الموارد) ، پرورش یافتن در بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ظاهراً دمر برافتادن. (دهار)
ربا. نشو و نما کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، افزون شدن مال از راه ربا. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ ربوه، بمعنی زمین مرتفع. (از معجم البلدان). ربی ̍. ربا
لغت نامه دهخدا
(رِ)
هر زمین بلند و مشرف. ضد وطاء. (از متن اللغه). ربا. ربی ̍
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دختر جریر بن خطفی. (منتهی الارب) ، نام زنی. (ناظم الاطباء) ، جماعتی است. (منتهی الارب).
- ابوالربذاء، از کنیه های تازیان است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بلای سخت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، ربس. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زن فربه بسیارگوشت و زن بزرگ ربلات. (ناظم الاطباء). زن بزرگ ربلات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به ربله شود، زن باریک ران خردکس. (از ناظم الاطباء). و رجوع به ربله شود
لغت نامه دهخدا
(رِبا)
ربا و سودخوری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زمین بسیارگیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زمین خشک بی نبات. (منتهی الارب) (آنندراج). این لغت از اضداد است. (از منتهی الارب) ، سالی که در آن گیاه فراوان باشد. (از ذیل اقرب الموارد) ، مؤنث ارمش. زن خوش خلق. ج، رمش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شهری در شام. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از معجم البلدان) ، نام اسبی است. (ناظم الاطباء) ، نام جد لبید که مالک بن جعفر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شترمرغ شتاب رو. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ماده شتر جنبان در شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتری که در راه رفتن بسبب سرعت و شتاب جنبان باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث ارفش، یعنی کلان گوش. ج، رفش. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تأنیث ابرش، تسمه و تنگ و زین بند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جماع کردن. (منتهی الارب). جماع کردن زن را. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بچه دادن آهوماده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قوی شدن بچه آهو و راه رفتن آن با مادرش. (از اقرب الموارد). و رجوع به رش ء شود
مصدر به معنی مراشاه. (از ناظم الاطباء). رشوه دادن. مقابل ارتشاء. (یادداشت مؤلف). رجوع به مراشاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربساء
تصویر ربساء
آسیب سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربداء
تصویر ربداء
بلای بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشاء
تصویر رشاء
((رِ))
ریسمان، جمع ارشیه
فرهنگ فارسی معین