جدول جو
جدول جو

معنی ربذاء - جستجوی لغت در جدول جو

ربذاء
(رَ)
دختر جریر بن خطفی. (منتهی الارب) ، نام زنی. (ناظم الاطباء) ، جماعتی است. (منتهی الارب).
- ابوالربذاء، از کنیه های تازیان است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ بِ)
جمع واژۀ ربذه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ربذه شود.
- ذوربذات، مرد بسیار غلطگوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
طلایه گردیدن و دیده بانی کردن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). دیده بانی کردن. (از متن اللغه) ، بلند گردیدن و بر بلندی آمدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). بر بلندی و پشته برآمدن. (آنندراج) ، گرانبار رفتن، چشم داشتن و نگهبانی کردن، از بالا بزیر نگریستن برای کسی یا چیزی و مطلع گردیدن بر آن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بلند پنداشتن چیزی، یقال: انی لأرباء بک عن هذا الامر، ای ارفعک عنه. (منتهی الارب) ، بلند کردن چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، برداشتن چیزی را از چیزی، ربودن چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بردن چیزی. (ناظم الاطباء) ، فراهم آوردن هر نوع طعام را، دانستن و پروای چیزی یا کسی را کردن، اصلاح کردن چیزی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). حفظ کردن و اصلاح کردن چیزی. (اقرب الموارد)
منت نهادن و فزونی نمودن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). منت و طول و فزونی بر کسی. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، فزون شدن و گوالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). افزون شدن. (دهار). نشو یافتن. (از اقرب الموارد) ، پرورش یافتن در بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ظاهراً دمر برافتادن. (دهار)
ربا. نشو و نما کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، افزون شدن مال از راه ربا. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ ربوه، بمعنی زمین مرتفع. (از معجم البلدان). ربی ̍. ربا
لغت نامه دهخدا
(رِ)
هر زمین بلند و مشرف. ضد وطاء. (از متن اللغه). ربا. ربی ̍
لغت نامه دهخدا
(بَ)
فحش در گفتار. (از معجم متن اللغه). فحش گفتن. (تاج المصادر بیهقی). بدزبانی. فحش. کلام قبیح. هرزه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بلای بد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : داهیه ربداء،بلای بد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شترمرغ مادۀ خاکسترگون. ج، ربد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بز مادۀ سیاه که خجکهای سرخ داشته باشد. قال الجوهری و هی من شیات المعز خاصه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، گوسفندسیاه که کمربند سرخ دارد، ای ران. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بلای سخت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، ربس. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث اربش. (ناظم الاطباء). زمین بسیارگیاه. (منتهی الارب) (آنندراج).
- ارض ربشاء و برشاء، سرزمین پرگیاه رنگارنگ.
- سنه ربشاء و رمشاء و برشاء، سال پرگیاه رنگارنگ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زن فربه بسیارگوشت و زن بزرگ ربلات. (ناظم الاطباء). زن بزرگ ربلات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به ربله شود، زن باریک ران خردکس. (از ناظم الاطباء). و رجوع به ربله شود
لغت نامه دهخدا
(رِبا)
ربا و سودخوری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ رَ / رُو)
ناسزا گفتن. فحش گفتن. (زوزنی). هرزه گفتن. بد گفتن. سقط و ناشایست گفتن
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رَ)
کنیتی از کنای مردان عرب
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابذاء
تصویر ابذاء
بدگویی ناسزاگویی
فرهنگ لغت هوشیار
فحش گفتن، بدزبانی، هرزه، چیرگی، مانند همتا، تک تندی دشنام بد زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربداء
تصویر ربداء
بلای بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربساء
تصویر ربساء
آسیب سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابذاء
تصویر ابذاء
((ا ِ))
ناسزا گفتن، بدگویی
فرهنگ فارسی معین