- ربانی
- مرد خدا شناس و عابد و عارف خدائی، یزدانی، ایزدی، منسوب برب
معنی ربانی - جستجوی لغت در جدول جو
- ربانی ((رَ بّ))
- عابد، عارف، خداشناس، جمع ربانیون، ربانیین
- ربانی
- مربوط به رب، خدایی، اللهی، عالم راسخ در علم دین، خداشناس، عابد، عارف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل ومنصب دربان
قربان (درین لفظ یاء تحتانی زائداست) بنگرید به قربان کرپان
ویژگی حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر که در راه خدا ذبح شده و گوشت آن صدقه داده می شود، برای مثال فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود / برای عید بود گوسفند قربانی (سعدی۲ - ۵۹۷) ،
آنکه در اثر شرایط بسیار بد به طور ناخواسته کشته یا دچار وضعیت بدی شود مثلاً قربانی زلزله، قربانی جامعۀ نابسامان
آنکه در اثر شرایط بسیار بد به طور ناخواسته کشته یا دچار وضعیت بدی شود مثلاً قربانی زلزله، قربانی جامعۀ نابسامان
ساخت و پاخت، سازش
بی سواد عامی. توضیح در عربی بمعنی ظاهر از هر چیز و ضد (جوانی) است
کاستک از ماهیان
چهار مصراع شعر که در مصراع اول و دوم چهارم آن با قیافه و بوزن لاحول و لاقوه الا بالله باشد اگر به این وزن نباشد آنرا دوبیتی گویند
کاپور (کافور) کاپور اسپرم منسوب به رباح. یا کافور رباحی ماده ای که از رباح (قطه الزباد) گیرند
یاوه باف
جریان سیلان
ناری منسوب به رمان بسیار سرخ: لعل رمانی یاقوت رمانی
جمع زبنی، گردنکشان نافرمانان، دوزخبانان
با یکدیگر قراری نهادن، نهانی پیمان بستن
آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد، چهارتایی، در علوم ادبی شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن هم قافیه و بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراع ها هم قافیه باشد، برای مثال خط یافته بر دایرۀ حسن تو راه / یا مور احاطه کرده بر خرمن ماه ی یا دود دلم چشمۀ خود کرده سیاه / لا حول و لا قوه الا بالله، اگر به این وزن نباشد آن را دوبیتی می گویند
با هم سازش کردن و هم دست شدن برای اقدام به امری
مبناها، پایه ها، بنیان ها، جمع واژۀ مبنا
بناها، عمارت ها، ساختمان ها، بن ها، پایه ها، اساس ها، ساختن ها، جمع واژۀ بنا
بناها، عمارت ها، ساختمان ها، بن ها، پایه ها، اساس ها، ساختن ها، جمع واژۀ بنا
ویژگی مطلبی که با زبان گفته شود، شفاهی
زبانیه، مالک دوزخ، دوزخبان،برای مثال پس بفرمود تا زبانی زشت / سوی دوزخ دواندش ز بهشت (نظامی۴ - ۷۲۲)
زبانیه، مالک دوزخ، دوزخبان،
پارسی تازی گشته کپانی ترازو دار
عمارتها و بناها و اساسها و شالوده ها
شعری دارای چهار مصراع که مصراع های اول و دوم و چهارم هم قافیه و بر وزن «لاحول ولا قوه الابالله» باشند
وکیل دوزخ، موکل آتش، جمع زبانیان
آنچه در شکل و رنگ شبیه دانۀ انار باشد، سرخ رنگ، کنایه از نوعی یاقوت مرغوب
Mental, Psychedelic, Psychiatric, Psychological
Obscene, Verbal
непристойный , словесный