- رباطبان (رُ)
حافظ و نگاهبان یا مراقب رباط:
لاجرم دید بایدت ناچار
اندرین ره رباطبان بسیار.
سنایی.
گفتند (رابعه را) شیرین زبانی، رباطبانی را شایی. گفت: من خودرباطبانم هرچه اندرون منست بیرون نیاورم و هرچه بیرون منست در اندرون نگذارم اگر کسی درآید و برود با من کار ندارد، من دل نگاه میدارم نه گل. (تذکره الاولیاء عطار)
لاجرم دید بایدت ناچار
اندرین ره رباطبان بسیار.
سنایی.
گفتند (رابعه را) شیرین زبانی، رباطبانی را شایی. گفت: من خودرباطبانم هرچه اندرون منست بیرون نیاورم و هرچه بیرون منست در اندرون نگذارم اگر کسی درآید و برود با من کار ندارد، من دل نگاه میدارم نه گل. (تذکره الاولیاء عطار)
