جدول جو
جدول جو

معنی رایب - جستجوی لغت در جدول جو

رایب
(یِ)
رائب. اسم فاعل از ریشه ’ریب’. کار مشتبه ومکدر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از اضداد است، چیزی که در آن شبهه و کدر باشد، صافی که در آن شبهه و کدری نباشد. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
رایب
(یِ)
از روب، رائب. شیر خفتۀ جغرات شده. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ماست. (مهذب الاسماء) ، شیر مسکه برآوردۀ آب آمیخته. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سرگشتۀ شوریده عقل سست و گران جسم و گرانجان از سیری شکم یا از غلبۀ خواب یا از راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). پریشان و سرگشته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایا
تصویر رایا
(پسرانه)
آنکه خداوند به او توجه دارد، نام مردی از بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حرایب
تصویر حرایب
اموال، مال ها، دارایی ها، جمع مال
فرهنگ فارسی عمید
(خَ یِ)
جمع واژۀ خربه. (از ناظم الاطباء). رجوع به خربه دراین لغتنامه شود. این کلمه را ’خرائب’ نیز آورند
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
حرائب. جمع واژۀ حریبه. مالهای مسلوبه. (منتهی الارب) : خاص و عام در فوائد آن غنائم و رغایب آن حرایب متساوی شدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 352)
لغت نامه دهخدا
(ذَ یِ)
جمع واژۀ ذریبه. و ذریب بمعنی حادّ
لغت نامه دهخدا
(ذَ یِ)
نام موضعی است به بحرین
لغت نامه دهخدا
روا، روان و جاری، خریدارگیر، هر چیز که روائی داشته باشد و در داد و ستد همه کس آنرا بردارد و بپذیرد و معمول و متداول عموم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایش
تصویر رایش
واسطه میان رشوه دهنده و رشوه گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام آور رسول، جاسوس، آنکه او را برای پیدا کردن آب و علف فرستند، جوینده و خواهنده، دست آس
فرهنگ لغت هوشیار
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعب
تصویر راعب
ترسان، ترسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایت
تصویر رایت
پرچم، علامت نصب شده درجائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهب
تصویر راهب
پارسا و عابد، دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغب
تصویر راغب
خواهان، مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایع
تصویر رایع
بالنده نمو کننده، رسا: نظم رایع، شگفتی آور، زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راضب
تصویر راضب
رگبار، کنار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایض
تصویر رایض
رام کننده ستوران توسن، دست آموز رام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راقب
تصویر راقب
ناظر و بیننده، نگاهدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایق
تصویر رایق
خالص، پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایه
تصویر رایه
درفش نشان سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائب
تصویر رائب
سرگشته، شوریده عقل، سست، گران جسم
فرهنگ لغت هوشیار
دختر زوجه شخص از شوهر سابق وی دختر زن دختراندر، دختر شوهر از زوجه دیگر دختر اندر، دایه پرستار کودک جمع ربائب (ربایب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکب
تصویر راکب
سوار بر اسب یا شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتب
تصویر راتب
ثابت و بر جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسب
تصویر راسب
ته نشین شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذایب
تصویر ذایب
ذوب شونده گدازان، ذوب کننده گدازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریب
تصویر اریب
خردمند، عاقل، زیرک، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترایب
تصویر ترایب
جمع تریبه، سینه ها، برها، استخوان های سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیب
تصویر رحیب
جای وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترایب
تصویر ترایب
((تَ))
ج. تریبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایش
تصویر رایش
ریاضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اریب
تصویر اریب
مورب
فرهنگ واژه فارسی سره