جدول جو
جدول جو

معنی راکوبه - جستجوی لغت در جدول جو

راکوبه
(بَ)
راکبه. (اقرب الموارد) ، مؤنث راکوب، نهال خرمابن بر مادر رسته. (از المنجد) (از متن اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شاخ خرمابن بر تنه خرما برآمده. (از متن اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رافونه
تصویر رافونه
(دخترانه)
پونه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
بالای کوه، روی کوه، آن طرف کوه، آن روی کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکوبه
تصویر سرکوبه
طعنه، سرزنش
گرز گران، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، عمود، مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکذوبه
تصویر اکذوبه
دروغ، سخن دروغ و بی اساس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راکاره
تصویر راکاره
بدکاره، فاحشه، قحبه، روسپی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکوبی
تصویر پاکوبی
رقص، پاکوفتن به زمین، پای بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باکوره
تصویر باکوره
میوۀ نارس، میوۀ نورسیده، نوبر، اول چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اُ بَ)
شترسواران زیاده از رکب
لغت نامه دهخدا
(کِ بَ)
مؤنث راکب. ج، رواکب. (المنجد) ، نهال خرما بر تنه مادر رسته و تا زمین نرسیده. (از متن اللغه) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به راکب شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
ستور برنشستنی. (از منتهی الارب) (آنندراج). آنچه برنشست را شاید. (دهار). ستور حاضر و آماده برای سواری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ماده شتر صالح برای سوار شدن یا ماده شتر رام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، هر ستور که آماده برای کار است: اللازمه للعمل من الدواب. ج، رکائب. (از اقرب الموارد). و رجوع به رکوب شود
لغت نامه دهخدا
راکبه، (اقرب الموارد)، نهال خرمابن بر مادر رسته، (از متن اللغه) (منتهی الارب) (از آنندراج) (المنجد) (ناظم الاطباء)، شاخ خرمایی بر تنه خرما برآمده، (از متن اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاکویه
تصویر کاکویه
برادر
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره بادنجانیان که گیاهی علفی است و ارتفاعش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و بحالت خود رو در اراضی آهکی مزارع موستانهای غالب نقاط اروپا و موستانهای غالب نقاط اروپا و آسیا (از جمله ایران) و آمریکا میروید. ساقه اش راست و زاویه دار برنگ مایل بقرمز و برگها یش متناوب باد مبرگ دراز و بیضوی و نوک تیز و نا منظم و سبز تیره است. گلهایش که در ظرف ماههای خرداد و شهریور ظاهر میشوند معمو منفرد و دارای دمگل کوتاه و خمیده است. قسمتهای مختلف گل آن 5 تایی و تخمدانش بیضوء و بی کرک و دو خانه میباشد. میوه آن سته و مایل بقرمز ببزرگی یک گیس و پوشیده از پرده ایست که از بهم پیوستن کاسبرگها حاصل میشود (نام عروسک در پرده که باین گیاه داده اند بهمین مناسبت است)، درون میوه دانه های کوچک و مسطح و مایل بسفید جای دارد. قسمت مهم مورد استفاده این گیاه میوه آن است ولی گیاه شامل اسید هایی نظیر اسید آسکوربیک اسید سیتریک و قند است. در برگهای آن ماده تلخی بنام فیزالین موجود است و از کاسبرگها یش ماده ای بنام فیزالین بدست آورده اند. میوه کاکنج مدروملین است. برگها و ساقه و کاسه گل آن در ردیف مقوی های تلخ و تصفیه کننده خون ذکر شده است. در اکثر نواحی ایران (اطراف تهران و تجریش و اصفهان و آذربایجان و خراسان) میروید الکاکنج کرز القدس کاکنه عروسک پس پرده عروسک پشت پرده عروس پس پرده عروس در پرده کچومن اوسفد نون خمری مرجا اسفیدولیون جوز المرج حب اللهو راجپوتکه هلیله کایم بن پوتکه فناری کرایس الیهود آلبالو زمستانی پاپل اسفوندو لیون حب النوم اسفیدیلیون
فرهنگ لغت هوشیار
ماکوله در فارسی مونث ماکول: خوردنی خوراک خوار تار مونث ماکول جمع ماکولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکوچه
تصویر واکوچه
پس کوچه. یا کوچه واکوچه. کوچه پس کوچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکوبه
تصویر سرکوبه
گرز (گران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
آنسوی کوه، آنجانب کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکروبه
تصویر خاکروبه
فضول از خاک و خاشاک و غیره، آشغال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکوته
تصویر ساکوته
بسیار خاموش زن، مرگ ناگهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکاره
تصویر راکاره
زن فاحشه و بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براکوه
تصویر براکوه
سینه کش کوه دامنه کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشکوبه
تصویر آشکوبه
آشکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکوبی
تصویر پاکوبی
کنایه از رقص است
فرهنگ لغت هوشیار
(ماده نر) نوبر نو باوه زود رس اول هر چیز، میوه نورس نوبر، جمع باکورات بواکیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکذوبه
تصویر اکذوبه
دروغ دروغگفت ژاژه دروغ سخن دروغ سخن بی پایه، جمع اکاذیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکبه
تصویر راکبه
مونث راکب سوار سواره مونث راکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکوب
تصویر راکوب
پا جوش کویک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکوره
تصویر باکوره
((رِ یا رَ))
اول هر چیز، میوه نورس، نوبر، جمع باکورات. بواکیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراکوه
تصویر پراکوه
((پَ))
براکوه، آن جای از کوه که عمیق است و آب به سوی آن سرازیر شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاکروبه
تصویر خاکروبه
((بِ))
خاشاک و آشغال که به سبب روفتن جایی گرد آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشکوبه
تصویر آشکوبه
((بِ))
هر طبقه از ساختمان، هر یک از طبقات نه گانه آسمان، سپهر، سقف، آسمانه، رگه های دیوار، هر طبقه از زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکوبه
تصویر اشکوبه
((اَ بِ))
طبقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکذوبه
تصویر اکذوبه
((اُ بِ))
دروغ، سخن بی پایه، جمع اکاذیب
فرهنگ فارسی معین
جاده صاف کن، راه کوب
فرهنگ گویش مازندرانی