رودخانه ای است در ممالک متحدۀ امریکا، در ایالت آیووا که در رود سوآن از شعب شط میسی سی پی می ریزد، این رودخانه از میان سبزه زارها و چمنگاهها میگذرد و طول بستر آن 190 میل است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (وبستر جغرافیایی)
رودخانه ای است در ممالک متحدۀ امریکا، در ایالت آیووا که در رود سوآن از شعب شط میسی سی پی می ریزد، این رودخانه از میان سبزه زارها و چمنگاهها میگذرد و طول بستر آن 190 میل است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (وبستر جغرافیایی)
سوار. (ازتاج العروس) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، رکّاب، رکبان، رکوب، رکبه، رکبه. (تاج العروس) (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). ج، رکب. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (المنجد). به معنی سوارچهارپایان. سواره، مقابل راجل، پیاده. (یادداشت مؤلف). سوار بر هر مرکوبی. (ناظم الاطباء) : ز رشک او بخمد پشت صاحب خرچنگ زسهم او برمد هوش راکب ضرغام. ؟ (از سندبادنامه). دگر ره گفت کاجرام کواکب ندانم بر چه مرکوبند راکب. نظامی. خاطر سعدی و بار عشق تو راکبی تندست و مرکوبی جمام. سعدی. ثنا و طال بقا هیچ فایده نکند که در مواجهه گویند راکب و راجل. سعدی. مثال راکب دریاست حال کشتۀ عشق به ترک یار بگفتند و خویشتن رستند. سعدی. - راکب التعاسیف، آنکه بدون قید راه می پیماید. (ناظم الاطباء). ، اشترسوار. (ترجمان جرجانی تهذیب عادل بن علی ص 50). شترسوار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). در اکثر لغت عرب راکب سوار اشتر راگویند و فارس سوار اسب را گویند. ج، رکاب، رکبان، رکوب، رکبه. (آنندراج). شترسوار خاصه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و اگر سوار اسب یا الاغ باشد گویند فارس یا فارس حمار. (ناظم الاطباء) ، نهال خرما بر تنه مادر رسته و تا زمین نرسیده. (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آنچه بر تنه نخل برآید از شاخ و آن را رکوب نیز گویند. (آنندراج). شاخ خرما بر تنه نخل برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کشتی سوار. (ناظم الاطباء). ج، رکاب. (از متن اللغه) ، بیماریی که در پشت گوسفند عارض شود. (ناظم الاطباء) ، سر کوه. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). قلۀ کوه. (ناظم الاطباء)
سوار. (ازتاج العروس) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، رُکّاب، رُکبان، رُکوب، رِکَبَه، رَکَبَه. (تاج العروس) (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). ج، رَکب. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (المنجد). به معنی سوارچهارپایان. سواره، مقابل راجل، پیاده. (یادداشت مؤلف). سوار بر هر مرکوبی. (ناظم الاطباء) : ز رشک او بخمد پشت صاحب خرچنگ زسهم او برمد هوش راکب ضرغام. ؟ (از سندبادنامه). دگر ره گفت کاجرام کواکب ندانم بر چه مرکوبند راکب. نظامی. خاطر سعدی و بار عشق تو راکبی تندست و مرکوبی جمام. سعدی. ثنا و طال بقا هیچ فایده نکند که در مواجهه گویند راکب و راجل. سعدی. مثال راکب دریاست حال کشتۀ عشق به ترک یار بگفتند و خویشتن رستند. سعدی. - راکب التعاسیف، آنکه بدون قید راه می پیماید. (ناظم الاطباء). ، اشترسوار. (ترجمان جرجانی تهذیب عادل بن علی ص 50). شترسوار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). در اکثر لغت عرب راکب سوار اشتر راگویند و فارس سوار اسب را گویند. ج، رکاب، رکبان، رکوب، رکبه. (آنندراج). شترسوار خاصه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و اگر سوار اسب یا الاغ باشد گویند فارس یا فارس حمار. (ناظم الاطباء) ، نهال خرما بر تنه مادر رسته و تا زمین نرسیده. (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آنچه بر تنه نخل برآید از شاخ و آن را رکوب نیز گویند. (آنندراج). شاخ خرما بر تنه نخل برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کشتی سوار. (ناظم الاطباء). ج، رکاب. (از متن اللغه) ، بیماریی که در پشت گوسفند عارض شود. (ناظم الاطباء) ، سر کوه. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). قلۀ کوه. (ناظم الاطباء)
بلغت اهل بربر دوایی است که آن را فرفیون خوانند، گزندگی جانوران را نافع است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، مأخوذ از بربری، فرفیون، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاکوت و فرفیون و فربیون شود
بلغت اهل بربر دوایی است که آن را فرفیون خوانند، گزندگی جانوران را نافع است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، مأخوذ از بربری، فرفیون، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاکوت و فرفیون و فربیون شود
ستور برنشستنی. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه برنشست را شاید. (دهار). ستوری که لایق سواری باشد. (غیاث اللغات). ستور برنشستنی و آماده برای سواری. (ناظم الاطباء). آنچه نشست را شاید. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53) ، شتران مورد استفاده برای سواری یا مطلق مرکوبه. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوبه شود، شتری که در او اثر زخم پشت از پالان باشد. (از اقرب الموارد) ، مرد بسیار سواری کننده. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). مرد شترسوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، راه پاسپرده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب شود
ستور برنشستنی. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه برنشست را شاید. (دهار). ستوری که لایق سواری باشد. (غیاث اللغات). ستور برنشستنی و آماده برای سواری. (ناظم الاطباء). آنچه نشست را شاید. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53) ، شتران مورد استفاده برای سواری یا مطلق مرکوبه. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوبه شود، شتری که در او اثر زخم پشت از پالان باشد. (از اقرب الموارد) ، مرد بسیار سواری کننده. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). مرد شترسوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، راه پاسپرده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب شود
برنشستن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 3) (آنندراج). اشتر برنشستن. (دهار) (از اقرب الموارد). سوار شدن. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). رکب. (ناظم الاطباء) : حسام الدین منجم که به فرمان قاآن مصاحب او بود تا اختیار نزول و رکوب می کند طلب کرد. (ذیل جامع التواریخ رشیدی). هان این نه رکوبی است که آن را رجوعی باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 454) ، گناه ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به رکب شود، کلان زانو گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
برنشستن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 3) (آنندراج). اشتر برنشستن. (دهار) (از اقرب الموارد). سوار شدن. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). رَکب. (ناظم الاطباء) : حسام الدین منجم که به فرمان قاآن مصاحب او بود تا اختیار نزول و رکوب می کند طلب کرد. (ذیل جامع التواریخ رشیدی). هان این نه رکوبی است که آن را رجوعی باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 454) ، گناه ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به رکب شود، کلان زانو گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج)