جدول جو
جدول جو

معنی راژان - جستجوی لغت در جدول جو

راژان
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی ارومیه
تصویری از راژان
تصویر راژان
فرهنگ نامهای ایرانی
راژان
دهی است از دهستان دشت بخش سلوانا شهرستان ارومیه که در 5 هزارگزی جنوب سلوانا و هزار و پانصدگزی باختر ارابه رو زیوه واقع است، محلی است دامنه، سردسیر سالم، دارای 425 تن سکنه، آب آن از درۀ ربطو چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوب، توتون وشغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی جاجیم بافی است، راه ارابه رو دارد در تابستان از راه زیوه میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایان
تصویر رایان
(دخترانه)
نام کوهی در حجاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامان
تصویر رامان
(پسرانه)
نام وزیر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رازان
تصویر رازان
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روژان
تصویر روژان
(دخترانه)
روزها، روزان
فرهنگ نامهای ایرانی
اونه، بطول یک اون، یک ذراع، و اون واحد طول بوده است در قدیم در فرانسه، برابریک متر و هشتاد و هشت یا یک ذراع، (دزی ج 1 ص 496)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قیس آباد است که در بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع است و 622 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
یکی از دهات ناحیۀ وره از توابع قم، رجوع بتاریخ قم ص 138 شود، دهی در ناحیه وازین طسوج از توابع قم بوده است، رجوع به تاریخ قم ص 119 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قهاب بخش حومه شهرستان اصفهان که در 10 هزارگزی شمال خاوری اصفهان و 3 هزارگزی راه جدید اصفهان به یزد واقع است، جلگه است و هوای معتدل دارد، سکنۀ آن 233 تن میباشد، آب آن از قنات و رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات و پنبه و صیفی است، شغل اهالی آنجا زراعت و راه آن ماشین روست، مناره ای از بناهای قدیم دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نام دهی به بوانات فارس، ابن البلخی گوید: مورد و رادان دو دیه است بنزدیک بوّان و هوای آن سردسیر است و بدین دیه مورد بسیار باشد، (فارسنامۀ ابن بلخی چ اروپا ص 129)، و نیز رجوع به نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 124 شود
لغت نامه دهخدا
شاعر فرانسوی که در اوبینه راکان در سال 1589 میلادی متولد شد و در 1670 میلادی درگذشت، او نویسندۀ کتاب برژری ها می باشد که تحت تأثیر ادبیات ایتالیایی نوشته شده است
لغت نامه دهخدا
نام محلی در کنار راه قزوین و همدان میان داکان و سیف آباد، در 197هزارگزی تهران، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است نزدیک مدینه، و در حدیث عبداﷲ بن مسعود آمده است و مره بن عبداﷲ النهدی درباره آن گفته است:
ایا بیت لیلی ان لیلی مریضه
براذان لاخال لدیها و لا عمم
و یا بیت لیلی لو شهدتک اعولت
علیک رجال من فصیح و من عجم
و یا بیت لیلی لابئست و لا تزل
بلادک یسقیها من الواکف الدیم،
(معجم البلدان)
موضعی است به اصفهان، اصل آن روذان ذکره فی روذ، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی است به اصفهان از آن ده است زید بن ثابت و پسرش خلیل و برادرزادۀ او محمد بن محمد بن بدر که محدثان اند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد است، این دهستان در خاور بخش واقع و محدود است از خاور بکوه سفره بخش دورود و ازباختر بدهستانهای قائد رحمت و دالوند از شمال به شهرستان بروجرد و از جنوب به دهستان سگوند، موقعیت طبیعی آن کوهستانی و جلگه یی و هوای آن سردسیر است، آب آن از رودآب کت و چشمه های مختلف مرتفعترین قلل جبال کوه های شاه نشین کلاه فرنگی، سوچ، آبکت تأمین میشود، مراتع مرغوبی در سینه و دامنۀ کوههای این دهستان وجوددارد که مورد استفادۀ گله داران میباشد، از 9 آبادی تشکیل گردیده و سکنۀ آن 1900 تن است، قراء مهم آن سرکرقه پایین آب کت بالا رازان ساکنان از طوایف آروان و بیرالوند هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است که در بارۀ آن گفته اند: أو مااقام مکانه رالان، (از معجم البلدان ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است بحجاز یا وادیی است، (منتهی الارب) (ازتاج العروس)
لغت نامه دهخدا
جابربن رالان سنبسی شاعری است از بنوسنبس، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای است از بلاد فرس در اهواز، (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است در خطۀ راجپوتانا واقع در حوزۀ جونپور و 126هزارگزی شمال شرقی آن، رایان دارای قلعه ای بسیار بلند و باشکوه میباشد، (از قاموس الاعلام ترکی)
دهی است بناحیۀ اعلم، (منتهی الارب)، قریه ای است از قراء ناحیۀ اعلم همدان، (از معجم البلدان)
کوهی است به حجاز، (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
رانین فارسی که بمعنی شلوار است، (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
وصف حالیه، در حال راندن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پشت آربابا بخش بانۀ شهرستان سقز، واقع در 16هزارگزی باختر بانه، کنار رود خانه شیوه، کوهستانی، سردسیر، و 200 تن سکنه دارد، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات، لبنیات و محصولات جنگلی است، شغل اهالی زراعت، تهیۀ زغال و هیزم میباشد، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تْرا / تِ)
مارکوس اولپیوس تراژانوس کرینیتوس. یکی از امپراتوران بزرگ روم است که بسال 52 میلادی در ایتالیکا (اسپانیا) متولد شد. پدرش مردی نوخاسته بود و مورد حمایت امپراتور وسپازین قرار گرفت و بمقام کنسولی رسید. تراژان ابتدا در خدمت سپاهی پدر قرار داشت و سپس او هم بمقام کنسولی و بفرماندهی سپاه رسید، آنگاه امپراتور نروا او را بجانشینی خود برگزید. وی پس از درگذشت نروا بسال 98 میلادی به امپراتوری روم رسید. او با کارهای مفیدی که انجام میداد سنای روم را بشدت پیرو خویش ساخت و مانند امپراتور نروا به حمایت کودکان فقیر همت گماشت. وی در پیشرفت امور کشاورزی کوشش فراوان کرد و نسبت به تفرقه اندازان بی رحمانه رفتار می کرد. مردی زیرک و کاردان و بلندپرواز بود و از مکاتبات او برمی آید که در فراگرفتن مطالب، جدی بلیغ داشت. تراژان نسبت به مسیحیان ظلم و بیدادگری فراوان کرد. وی در ساختن ابنیه علاقۀ فراوان داشت و در عین حال تشکیلات دهنده قابل توجه و سرداری کم نظیر بشمار می آمد. او بماوراء دانوب حمله برد و داکی ها یا داس ها را شکست داد و بسال 114 میلادی بطرف مشرق حمله برد و ارمنستان را بتصرف درآورد و مقدمات جنگ بزرگی را با خسرو (اشک بیست وچهارم) فراهم ساخت ودر سال 116 میلادی پارتها را شکست داد و از دجله گذشت وشهر تیسفون را تصرف کرد. خسرو اشکانی با خانواده و خزانه از شهر گریخت زیرا صلاح نمیدید که در دشت با قشون روم درآویزد. در آخر سال 116 میلادی طغیان مردم ایران بر ضد لشکریان تراژان شروع شد و کوشش های امپراتور روم مفید واقع نگردید و ناگزیر به عقب نشینی گشت و هنوز کار بسامان نرسیده بود که تراژان در سال 117 میلادی درگذشت و آن همه کوشش های امپراتور بلندپرواز روم که می خواست مانند اسکندر جهانگشایی کند بی نتیجه ماند. و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 صص 2469- 2487 شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ نَ)
نام یکی از شهرهای شمالی هند برحسب آنچه در سنگمت آمده است. (تحقیق ماللهند بیرونی ص 156)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راذان
تصویر راذان
پارسی تازی گشته روزان نام جایی است در اسپهان
فرهنگ لغت هوشیار