جدول جو
جدول جو

معنی راچول - جستجوی لغت در جدول جو

راچول
(چُ)
رودی است در هندوستان در خطۀ ’غوآ’ یا ’کوه’ از سلسلۀ جبال ’کات’ سرچشمه میگیرد و راه آهن بمبئی - مدرس بوسیلۀ پلی از روی این رود میگذرد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاچول
تصویر کاچول
جنبش سرین، جنبش کفل به هنگام رقص
کاچول کردن: تکان دادن سرین به هنگام رقص، برای مثال از آن جمله پنجاه من بار کرد / چو رقاص کاچول بسیار کرد (نزاری - برهان قاطع - کاچول، حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاچول
تصویر چاچول
حقه، نیرنگ، مکروفریب
فرهنگ فارسی عمید
کاجول، کچول، رقص، کون و کچول، کون جنبانیدن باشد یعنی حرکت دادن سرین بوقت رقصیدن و مسخرگی کردن، (برهان) :
از آن جمله پنجاه من بار کرد
چو رقاص کاچول بسیار کرد،
(دستورنامۀ نزاری قهستانی چ روسیه، 1923)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
موریس. آهنگسار نامی فرانسوی که بسال 1875 م. در سیبور بدنیا آمد. وی از بزرگترین استادان موسیقی فرانسه گردید که ظرافت ووضوح بیان آثارش در قطعاتی مانند ’مامرلوی’ ’لور اسپانیول’ دیده میشود. راول بسال 1937 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
شهر کوچکی بوده است در خوزستان، ابن بطوطه گوید: از عبادان بدریا نشستم بقصد زمین لور (لر) و عراق عجم و پس از چهار روز به ماچول رسیدم و آن شهر کوچکی باشد بر ساحل دریا زمین آن شوره ناک بی گیاه و درخت، و بازاری بزرگ داشت از بزرگترین بازارها و یک روز آنجا ببودم پس ستوری به کری گرفتم و سه روز از صحرائی محل اکراد که چادرهای موئینه داشتند بگذشتم و به شهر رامز (رامهرمز) رسیدم و از آنجا به تستر شدم، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به ماجول شود
لغت نامه دهخدا
دام گورخر، ج، رواعیل، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
پالان شتر، ج، راحولات، در قولی از فرزدق پالان منقش است، (منتهی الارب) (آنندراج)، رجوع به راحولات شود
لغت نامه دهخدا
رسن که به آن بر درخت خرما برآیند، (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از کنزاللغات) (منتهی الارب) (از المنجد) (از ناظم الاطباء)، رسن که بدان بر خرمابن شوند، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
طرار، چاپچی، حقه باز، شارلاتان و رجوع به طرار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راحول
تصویر راحول
پالان شتر، پالان زیورین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت سرین جنبش سرین بهنگام رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاچول
تصویر چاچول
نیرنگ باز، مکر و فریب کار
فرهنگ لغت هوشیار
دارکمند ریسمان ویژه ای است که با آن از درختان ستبر و بلند بالا روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوول
تصویر راوول
نیشک دندان افزوده ای که پشت دندان ها برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراچولی
تصویر قراچولی
قراچوری بنگرید به قراچوری شمشیر دار شمشیر زن، شمشیر (دراز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت و جنبش سرین هنگام رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاچول
تصویر چاچول
حقه، نیرنگ
فرهنگ فارسی معین
گزافه گو، حقه، فریب، کلک، مکر، نیرنگ، تزویر، دورویی، طرار، دزد، حقه باز، شارلاتان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کپره، پوسته ی روی زخم، پوست دادن رخت
فرهنگ گویش مازندرانی