جدول جو
جدول جو

معنی رأله - جستجوی لغت در جدول جو

رأله
(رَءْ لَ)
مؤنث رأل. (منتهی الارب). بچۀ شترمرغ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (از المنجد). و رجوع به رأل شود، بچۀ یکسالۀ شترمرغ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). بچۀ مادۀ یکسالۀ آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راحله
تصویر راحله
(دخترانه)
مؤنث راحل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راحله
تصویر راحله
ستور بارکش، شتر قوی مستعد برای سواری دادن یا بار کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(رَءْ یَ)
رایت. علم. (از ناظم الاطباء). علم و بقولی نشانه ای که برای دیدن برپا کنند تا مردم ببینند و گویا اصل رایت است که الف را به همزه بدل کرده اند. (از اقرب الموارد). رجوع به رایت شود.
- رایهالاخفاق، علم نیازمندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مشک چرمین. (آنندراج). مشک شیر. (از شعوری ج 2 ورق 14)
لغت نامه دهخدا
(وَءْ لَ)
سرگین گوسفند و شتر فراهم آمدۀ درهم چسبیده یا کمیز و سرگین شتر فقط. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ لَ / مَءْ لَ)
مؤنث مأل (م ء / م ءل ) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مأل شود
لغت نامه دهخدا
(تِ لَ)
زن کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(جِ لَ)
تأنیث راجل. رجوع به راجل شود، تکۀ راعی که بدان متاع خود را بار کند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَسْ سُ)
رأی. رؤیه. رآءه. رؤیان. دیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ)
گرداگرد پستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ لِ)
از مشاهیر علمای فرانسه بود. درسال 1483 میلادی در شینون متولد شد و در 1553م. وفات یافت. ابتدا در زمرۀ راهبان بود و سپس این طریقه را ترک گفته و در دانشکدۀ پزشکی مونپلیه بتحصیل طب اشتغال ورزید پس به رم رفت و دوباره در سلک رهبانان درآمد اما در آثار خود راهبان و آیین آنان را استهزاءمیکرد از اینجهت مطالعۀ بعضی از کتابهایش از طرف پاپ منع شد. بعضی از تألیفاتش پس از مرگ آشکار شد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ابرئلال. تبرئل. پرهای گردن دروا کردن خروس برای جنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). براق شدن خروس
لغت نامه دهخدا
(رَءْ مَ)
مهرۀ افسون برای محبت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرزۀ دوستی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَءْ دَ)
مؤنث رأد. زن جوان نیکو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن خوبروی از لحاظ تشبیه به شاخۀ تر و تازه. (از المنجد). و رجوع به رأد شود. راده بتسهیل همزه نیز آمده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
پرستیدن و بمعبودیت گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حق پرستی. (غیاث اللغات). تعبد. (دهار) (اقرب الموارد). تنسک. (اقرب الموارد). پرستش حق کردن. از کشف اللغات واین لفظ در اکبرنامه بسیار جا واقع شده از آن جمله در این فقره: مولانا عبدالرزاق گیلانی که در حکمت نظر و تأله، بینش فراوان سرمۀ دیده وری او بود... (آنندراج) ، الهیت را بخود بستن. (از اقرب الموارد) ، خدا شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَءْلْ)
بچۀ شترمرغ. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (دهار). بچۀ یک سالۀ شترمرغ. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، اروال، رئلان، رئاله، رئال. (المنجد) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رئال مشهورتر است، خوّد رأله، فزع، یعنی ترسید، ’اقول لنفسی حین خود رألها’، به نفس خویش می گویم هنگامی که بترسد، زف رأل القوم، هلکوا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راتله
تصویر راتله
کوته بالا زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راحله
تصویر راحله
ستور بارکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راحله
تصویر راحله
((حِ لِ))
مرکب، چهارپای بارکش
فرهنگ فارسی معین