جدول جو
جدول جو

معنی راهکلا - جستجوی لغت در جدول جو

راهکلا
از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامیلا
تصویر رامیلا
(دخترانه)
خدای بزرگ، نامی آشوری است، خدای بزرگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
کسی که راهی را به دیگری نشان می دهد و او را راهنمایی می کند، راه نماینده، رهبر، پیشوا، نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بَ رَ / رِ بَ تَ/ تِ)
رهنما. نشان دهنده راه که بعربی دلیل گویند. (از شعوری ج 2 ورق 2). هادی و نمایندۀ راه. (آنندراج). کسی که راه نشان میدهد. (فرهنگ نظام). دلیل و هادی و کسی که شخصی را به راهی هدایت کند و طریق وصول به امری را به او بنماید و براستا نیز گویند. (ناظم الاطباء). بلد. (یادداشت مؤلف). بلد راه. قلاووز. بدرقه. خفیر:
جز سایه درین راه کسی همره ما نیست
خضری بجز از نقش قدم راهنما نیست.
طبعی (از شعوری).
دلیل، راهنما. ضلاضل، راهنمای ماهر. ضلضله، راهنمای ماهر. مدسع، هادی و راهنما. مسدع، راهنما. هادی، راهنما. هدو، راهنما. (منتهی الارب).
- راهنمای سفر،دلیل راه. بذق. بیذق. (یادداشت مؤلف). و رجوع به راهنمای شود.
، بمجاز، راهبر. رهبر. مرشد. رهنمون. راهنمون. پیشوا: و جاه پدران رشدیافتۀ خود را یافت و بر جای پیشینیان راهنمایان خویش به استقلال نشست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312) ، پیشوای مذهبی. رهبر دینی. پیامبر: درمیخواهد از خدا مددکاری در آنچه او را بر آن واداشته و راهنمایانش در آنچه طلب رعایت کرده ازو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل، واقع در 7هزارگزی شمال باختری بابل. این ده در دشت قرار گرفته و هوای آن معتدل و مرطوب است. مردم ده در حدود 275 تن میباشند که بکار کشاورزی اشتغال دارند. آب آن از رود خانه کاری تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و کنف و پنبه و صیفی و نیشکر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ)
مرکز بلوک بابل کنار، در ناحیۀ بارفروش. (جغرافیای سیاسی کیهان). دهی است از دهستان نوکندکا، بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 23/5هزارگزی جنوب باختری شاهی، و در انتهای راه فرعی بابل به بابل کنار با 1700 تن سکنه. آب آن از رود خانه بابل و چشمه تأمین می شود، و محصول آن برنج، نیشکر، ابریشم، غلات، کتان و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل در 5هزارگزی شمال باختری آمل و 3 هزارگزی باختر شوسۀ آمل به محمودآباد. دشت، معتدل مرطوب، مالاریائی و دارای 170 تن سکنه است. آب آن از چشمه آغوزکنی و رود خانه هراز تأمین می شود و محصول آنجا برنج، پنبه، کنف، غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ)
دهی است از دهستان کیاکلابخش مرکزی شهرستان شاهی. واقع دریازده هزارگزی شمال باختری شاهی کنار شوسۀ شاهی ببابل. این ناحیه در دشت واقع است با آب و هوای معتدل ومرطوب و مالاریایی. دارای 110 تن سکنۀ مازندرانی و فارسی زبانست. آب آن از رود خانه تالار و محصولاتش برنج، پنبه، کنف، کنجد، نیشکر و صیفی است. اهالی بکشاورزی گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 44 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و شمال رود خانه نکا واقع است. منطقه ای است کوهستانی، سردسیر با 400 تن سکنه. آبش از چشمه سار و محصول آن غلات، ارزن، لبنیات، عسل است. و شغل مردمش زراعت، گله داری و تهیۀ زغال، راهش مالرو است. گله داران زمستان به حدود بندر گز میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در سفرنامۀ مازندران و استرآباد چ قاهره 1342 بخش انگلیسی ص 122 قریه ای است از دودانگۀ هزارجریب و در ترجمه فارسی کتاب این کلمه حذف شده و در فهرست نیز نیامده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
نشان دهنده راه، هادی، بلد راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
((نَ))
پیشوا، هادی، بلد، بلد راه، کسی که مسیر را می داند، رهنما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهکار
تصویر راهکار
تدبیر، راه حل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
مرشدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
Guide, Mentor, Facilitator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitateur, guide, mentor
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع لاله آباد بابل، توابع جلال ازرک جنوبی بابل، از
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
mwezeshaji, mwelekeo, mshauri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
посредник , путеводитель , наставник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
Facilitator, Führer, Mentor
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
фасилітатор , гід , наставник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitator, przewodnik, mentor
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
سہولت کار , رہنما , رہنما
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
সহায়ক , গাইড , পথপ্রদর্শক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
ผู้ส่งเสริม , ไกด์ , ที่ปรึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitador, guia, mentor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitatore, guida, mentore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
촉진자 , 가이드 , 멘토
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
促進者 , ガイド , メンター
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
מדריך , מנטור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
fasilitator, pemandu, mentor
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
सुविधा देनेवाला , मार्गदर्शक , मार्गदर्शक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitator, gids, mentor
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
促进者 , 指南 , 导师
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitador, guía, mentor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
kolaylaştırıcı, rehber, mentor
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی