جدول جو
جدول جو

معنی راهنمای - جستجوی لغت در جدول جو

راهنمای
(کَ پَ رَ / رِ زَ دَ / دِ)
راهنما. رهنما. رهنمای. دلال. هادی. رشید. (دهار) :
بمراد دل تو بخت بود راهنمای
بهمه کاری یزدانت نگهدار و معین.
فرخی.
در سپاهان شدی به طالع سعد
هم بدان طالع آمدی بیرون
دولت اندر شدنت راهنمای
بخت در آمدنت راهنمون.
امیر معزی (از آنندراج).
و رجوع به راهنما و رهنمای در همین لغت نامه شود، بمجاز، راهبر. رهبر. مرشد. پیشوا. قائد. راهنمون. رهنمون:
بستان ملک هر اقلیم که رایست ترا
که خداوند جهان راهنمایست ترا.
منوچهری.
بهمه کار تویی راهنمای تن خویش
خسروی تو، دل تو راهنمای تو کند.
منوچهری.
جز به آموختن نبودش رای
بود عقلش به علم راهنمای.
نظامی.
و رجوع به راهنما و رهنما و رهنمای و راهنمون و رهنمون و راهبر و رهبر در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راهنما
تصویر راهنما
کسی که راهی را به دیگری نشان می دهد و او را راهنمایی می کند، راه نماینده، رهبر، پیشوا، نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
راه نشان دادن به کسی، عمل راهنما، رهبری، هدایت، رسیدگی به عبور و مرور وسایط نقلیه، دورۀ تحصیلی سه ساله بعد از ابتدایی و قبل از دبیرستان
فرهنگ فارسی عمید
(نُ / نِ / نَ)
راهنمائی. عمل راهنمای.دلالت و هدایت. (ناظم الاطباء). ارائۀ طریق. رهنمایی. رهنمونی. راهنمونی. راهنمون شدن. ارشاد. رهبری. هدی. (منتهی الارب) : و راهنمایی شان کرده بود به چنگ زدن به چیزی که هرگز نگسلد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312). و راهنمایی کند او را (القادر باﷲ را) بسوی راه راست. (تاریخ بیهقی چاپ دکتر فیاض ص 308).
- ادارۀ راهنمایی و رانندگی، نام اداره ای از توابع شهربانی کل کشور ایران که حفظ نظم و قوانین و نظامات مربوط به عبور و مرور وسایط نقلیه و دارندگان و رانندگان آن وسایط و هدایت آنان را بعهده دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
نشان دهنده راه، هادی، بلد راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنمائی
تصویر راهنمائی
دلالت و هدایت، ارشاد، رهبری
فرهنگ لغت هوشیار
عمل راهنما هدایت رهبری. یا اداره راهنمایی و رانندگی اداره ای در شهربانی که موظف به انتظام رفت و آمد و عبور و مرور وسایل نقلیه است شعبه تامین وسایل عبور و مرور و وسایل نقلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
((نَ))
پیشوا، هادی، بلد، بلد راه، کسی که مسیر را می داند، رهنما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
عمل راهنما، هدایت، راهبری
اداره راهنمایی و رانندگی: اداره ای که موظف به انتظام رفت و آمد و عبور و مرور وسایل نقلیه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
هدایت
فرهنگ واژه فارسی سره
ارشاد، رهنمونی، هدایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
إرشادٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
Guide, Mentor, Facilitator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
Hint, Guidance, Mentorship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
orientation, indice, mentorat
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
rehberlik, ipucu, mentorluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
رہنمائی , اشارہ , رہنمائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
নির্দেশনা , ইঙ্গিত , পরামর্শদান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
การแนะนำ , บอกใบ้ , การให้คำปรึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
mwelekeo, kidokezo, ushauri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
pengarahan, petunjuk, pendampingan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
지도 , 힌트 , 멘토링
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
ガイダンス , ヒント , メンタリング
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
הדרכה , רמז , חונכות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
मार्गदर्शन , संकेत , मार्गदर्शन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
begeleiding, aanwijzing, mentorschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
orientación, pista, mentoría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
orientamento, suggerimento, mentoring
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
orientação, dica, mentoria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
指导 , 提示 , 导师制度
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
wskazówki, wskazówka, mentoring
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
настанови , підказка , менторство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
Anleitung, Hinweis, Mentoring
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
руководство , намёк , наставничество
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
посредник , путеводитель , наставник
دیکشنری فارسی به روسی