- راهن
- رهن کننده
معنی راهن - جستجوی لغت در جدول جو
- راهن ((هِ))
- گرو گذارنده، رهن گذارنده، ثابت، دایم
- راهن
- رهن دهنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لاغر، استوار، کنونی
محرک
عازم
سرخ وزرد، نجوان (زعفران) کرکم (- زعفران)
پایبند خوگرفته به جایی
فرانسوی آبکند فرکند
کسیکه که میل می کند و تیکه مینماید
طریق، مسافر، کاروانی، سفری
آنکه در راهها مسافران را غارت کند قاطع طریق، سرود گوی مطرب
پارسا و عابد، دیر نشین
آرمنده و ثابت، برجای و برقرار
پارسی تازی گشته راسن سوسن کوهی سوسن کوهی، زنجبیل شامی قسط شاهی غرسا
چاپلوس، دغا
روحانی مسیحی یا یهودی، روحانی اقوام باستان مانند بابلیان و مصریان، غیب گو
گرو بستن، شرط بستن، شرط بندی در اسب دوانی
کسی که در دیر به سر می برد و به عبادت مشغول است، پارسا و عابد نصاری، دیرنشین، خائف، ترسنده، ترسان
گیاهی خودرو با برگ های پهن، گل های کبودرنگ و دانه های ریز که در گذشته مصرف دارویی داشته، سوسن کوهی، زنجبیل شامی
رهسپار، عازم، رونده، مسافر، راه نشین، فرستاده، غلام، بنده
راهی شدن: روانه شدن، سفر کردن
راهی کردن: روانه کردن، به راه انداختن
راهی شدن: روانه شدن، سفر کردن
راهی کردن: روانه کردن، به راه انداختن
نیازمند و درویش
آنکه خبر دهد از وقایع آینده و ادعای آگاهی بر اسرار و اطلاع از علم الغیب کند
رگ دوش، سست
مسافر، رونده، راه نشین، فرستاده
جمع رهن، گرو
دزدی که در بیابان و میان راه جلو مردم را می گیرد و اموال آن ها را به زور می گیرد، قطاع الطریق، راهگیر، راهبند
هدایت