جدول جو
جدول جو

معنی راهاوند - جستجوی لغت در جدول جو

راهاوند
(وَ)
راوند. حمزۀ اصفهانی گوید: اصل کلمه راوند (شهرکی میان کاشان و اصفهان) راهاوند است بمعنی چیز مضاعف. (یادداشت مؤلف از معجم البلدان). رجوع به راوند در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهاوند
تصویر بهاوند
(پسرانه)
دارنده نیکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راوند
تصویر راوند
ریوند، گیاهی از خانوادۀ ریواس با ساقۀ خزنده که مصرف دارویی داشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه بند
تصویر راه بند
راهدار و باج گیر، دزد راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهاورد
تصویر رهاورد
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه، برای مثال کار روزی چو روز دان به درست / که ره آورد روز روزی توست (سنائی۱ - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاوند
تصویر نهاوند
از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ وَ)
جنگ نهاوند، یوم نهاوند یا جنگ نهاوند، نام جنگ معروفی است که بین سپاهیان اسلام و ایران در نهاوند اتفاق افتاد. رجوع به امثال میدانی و ترجمه فتوح البلدان و کامل التواریخ ابن اثیر ج 3 ص 2 و مجمل التواریخ و تاریخ گزیده و تاریخ ایران تألیف سایکس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ وَ)
شهری است از عراق عجم. (جهانگیری) (غیاث اللغات) (از برهان). شهری است از جبال. (از حدود العالم). در نزدیکی همدان. (جهانگیری). در جنوب همدان است. (از منتهی الارب). از اقلیم چهارم است و در حدود همدان. (از انجمن آرا) (از آنندراج). از اقلیم چهارم است از بلاد جبل. ابن حوقل گوید: نهاوند در جنوب همدان است. شهری است بر دامنۀ کوه، رودها و بستانها دارد و میوه اش فراوان است. میوۀ آن را به سبب نیکوئی آن به عراق برند. در اللباب آمده است که نهاوند شهری است از بلاد جبل، گویند آن را نوح علیه السلام بنا کرده است و نام آن ’نوح آوند’ بوده است پس حاء را به هاء بدل کردند و خدا داناتر است. سمعانی در الانساب گوید که: حرب بزرگ مسلمانان در زمان عمر بن خطاب رضی اﷲ عنه در آنجا واقع شد. و من چند روزی آنجا اقامت کرده ام. صاحب العزیزی گوید: میان همدان و نهاوند چهارده فرسخ است. (از ترجمه تقویم البلدان ص 482 و 483). شهر نهاوند بر کوهی قرار گرفته و بنای آن از گل است و چشمه ها و باغهای فراوان دارد... (از ترجمه صورهالارض ص 111). و اندر وی دو مزگت جامع است و جائی با نعمت بسیار است و از وی زعفران و میوۀ (نیکو خیزد) . (حدود العالم) (یادداشت مؤلف). شهر معظمی است در سمت قبلی همدان در سه روزه راه... و آن قدیم ترین شهری است که در کوه واقع شده و این شهر ماه بصره یعنی در حساب آن و دینور ماه کوفه یعنی در آن می باشد. و کوه این شهر آب آن رابه دو قسم منقسم سازد، قسمی به سوی نهاوند و قسم دیگر به سمت غرب می رود... در میان آن حصاری شگفت انگیز و بنای مرتفع حیرت آوری دیده میشود، و قبور جماعتی ازشهداء مسلمانان در این بناست. (از معجم البلدان).
وضع امروزین نهاوند: شهرستان نهاوند یکی از شهرستانهای استان پنجم و محدود است از طرف شمال به شهرستانهای ملایر و تویسرکان و بخش کنگاور از شهرستان کرمانشاهان. از طرف جنوب به کوه گرو که خطالرأس آن حد طبیعی این شهرستان و شهرستان خرم آباد است. از طرف شرق به شهرستان ملایر و بخش اشتربیان شهرستان بروجرد. از طرف غرب به بخش صحنه از شهرستان کرمانشاه و بخش نورآباد از شهرستان خرم آباد. شهرستان نهاوند در طول دره ای به عرض تقریبی 4 الی 12 هزارگزی بین دو کوهستان که جهت آنها از شمال غرب به جنوب شرق است واقع شده و رود خانه مهم گاماسیاب در وسط این دره جاری است. شهر نهاوند مرکز شهرستان در قسمت علیای درۀ مذکور در ارتفاع 1677 گز واقع گردیده است.
هوای شهرستان سردسیر سالم است فقط قسمت سفلی رود خانه گاماسیاب نسبت به نقاط کوهستانی و دشت معتدل است. اکثر قراء مهم شهرستان در طول رودخانه گاماسیاب واقع شده و از آن مشروب میگردند و قسمتی نیز از رودخانه های ملایر، تویسرکان و قنوات و چشمه سارهای کوهستانی بهره مندمیشوند. بطور کلی آب شهرستان شیرین و املاح خارجی آن کم است.
دو سلسله کوهستان در شمال و جنوب شهرستان بشرح زیر واقع شده است: 1- ارتفاعات جنوبی، کوههای جنوبی شهرستان دنبالۀ سلسله کوهستان شاهو در پاوه و روانسر و بیستون کرمانشاه است که در همان جهت (شمال غرب به جنوب شرق) از جنوب این شهرستان گذشته به شهرستان بروجرد منتهی میشود. در این شهرستان این کوه ’گرو’ نامیده میشود و خطالرأس آن حد طبیعی نهاوند و خرم آباد است. در قسمت شمال غربی حد متوسط ارتفاع 2800 گز و در جنوب شرقی به ارتفاع آن افزوده می شود. بلندترین قلۀ گرو در جنوب شهر نهاوند و بالای سرچشمۀ گاماسیاب واقع و همیشه برف در قلۀ آن موجود وارتفاع آن از سطح دریا 3396 گز است. از درۀ شمالی این کوه که به رود خانه گاماسیاب منتهی میشود صدها چشمه جاری و به مصرف قراء پادامنۀ کوه مذکور میرسد. 2- سلسلۀ شمالی، جهت امتداد آن شمال غرب به جنوب شرق و موازی با کوه الوند همدان و کوه گرو است و در دو نقطه بوسیلۀ دو رودخانه ای که از شهرستان ملایر و شهرستان تویسرکان می آیند قطع شده و معبر طبیعی ایجاد نموده است در شمال غرب بین درۀ کنگاور و درۀ رودخانه تویسرکان کوه کمرزرد نامیده شده و ارتفاع قلۀ آن 2165 گز است. بین معبر رود خانه تویسرکان و معبر رود خانه ملایر کوه سیاه دره نامیده میشود و ارتفاع قلۀآن 2818 گز می باشد. در شرق معبر رود خانه ملایر که در شرق شهر نهاوند است کوه سفید نامیده میشود و ارتفاع بلندترین قلۀ آن از سطح دریا 3653 گز است.
رود خانه گاماسیاب که در شهرستان خرم آباد ’سیمره’ و در شهرستان اهواز و دشت میشان کرخه نامیده می شود. در این شهرستان از سراب گاماسیاب واقع در 20 هزارگزی جنوب شهر نهاوند در یکی از دره های شمالی کوه گرو سرچشمه گرفته در طول درۀ شهرستان نهاوند جاری است و قسمت عمده قراء شهرستان و باغات شهر از این رودخانه مشروب میگردد. رود خانه ملایر در 15 هزارگزی شمال غرب نهاوند نزدیک آبادی لیلی یادگار، و رود خانه تویسرکان در 25 هزارگزی نهاوند نزدیک آبادی چقاسرائیل به رود خانه گاماسیاب ملحق میشوند. این رودخانه پس از مشروب نمودن قسمت عمده قراء و باختر شهرستان وارد تنگۀ کوهستانی شده در حدود باختری کلان از این شهرستان خارج و وارد بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان میگردد.
محصول عمده شهرستان غلات، حبوبات، اقسام میوه ها، توتون، لبنیات است و صادرات مهم آن خشکبار و اقسام میوه ها و لبنیات و حبوبات و غلات و کنجد و توتون و پشم و پوست چوب و روغن به داخل و خارج کشور است. سیب و گلابی و هندوانه و خربزۀ آن مشهور است. شغل ساکنین شهرستان زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنان در دهستان علیا قالیچه بافی است، قالیچه های عشوند، برجک و یانه سر بخوبی مشهور است.
از شهرنهاوند دو راه به طرف جنوب شرقی و شمال غربی احداث شده است. جادۀ شمال غرب در 53 هزارگزی به راه کنگاور به کرمانشاه متصل میشود، از این نقطه تا کنگاور تقریباً 7000 گز است. راه جنوب خاوری در 32 هزارگزی به راه ملایر به بروجرد میرسد. از این نقطه به ملایر 32 هزار گز و تا بروجرد 25 هزار گز است. این شهرستان ازچهار دهستان به نام بالادهستان در جنوب شرقی، پائین دهستان در قسمت مرکزی، خزل انتهای غرب سلگی بین پایین دهستان و خزل تشکیل شده است. تعداد قراء و مرکز دهستان و جمعیت آن بشرح زیر است: بالا دهستان، مرکز ده شعبان. تعداد قراء 67 و سکنه 20 هزار نفر است. پائین دهستان، مرکز قصبه گیان، تعداد قراء 47 و سکنه 25 هزار نفر است. سلگی، مرکز ده شهرک، تعداد قراء 35 و سکنه 13 هزار نفر است. خزل، مرکز ده آران، تعداد قراء 70 و سکنه 12 هزار نفر است. شهر نهاوند دارای 26 هزار نفر جمعیت است. بنابر آمار فوق شهرستان نهاوند از 220 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود96 هزار تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نِوَ)
نام شعبه ای است از موسیقی. (رشیدی) (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع). نام پرده ای است از موسیقی که نیم شب سرایند. (غیاث اللغات) :
چنان کز سینه غم را بیخ برکند
فروگفت این غزل را در نهاوند.
امیرخسرو (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(هَْ وَ)
دهی از بخش ایذۀ شهرستان اهواز. دارای 148 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 9هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو ایذه واقعست. محلی است جلگه، گرمسیر، سکنۀ آن 108 تن از ایل بختیاری هستند و آب آن ازقنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان گیوه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رِ وَ)
دهی از دهستان پنجهزارۀ بخش بهشهر شهرستان ساری. آب آن از چشمه و قنات است. سکنۀ آن 785 تن است. محصول عمده آنجا برنج و غلات و مرکبات و صیفی و مختصر میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قِ هَِ)
دهی است از دهستان شراء بخش رزن شهرستان همدان، سکنۀ آن 614 تن. آب آن از قنات. محصول آن لبنیات، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت وگله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
راهبان، راهدار، پاسبان راه، (ناظم الاطباء)، راهبان، یعنی پاسبان راه، (از شعوری ج 2 ورق 11)، راهبان که به معنی محافظ راه باشد، (آنندراج)، پاسبان دشمن یا دزد، باج گیرنده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)،
- حجر راهونی، منسوب به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)، حجر بزادی، یاقوت رنگین سبز و سیاه، (از دزی ج 1 ص 81)
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ)
اهوانه. نام نخستین روز از خمسۀ مسترقه. (اشتینگاس) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری). صورت محرف کلمه اهنود است. رجوع به اهنود شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 21هزارگزی جنوب درود، در کنار راه مالرو پیراوند به رازان. دهی است کوهستانی و سردسیرو دارای 609 تن جمعیت که همگی بکار کشاورزی و دامپروری اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ زَ دَ / دِ)
رهنورد. طی کننده راه. (فرهنگ نظام). راه پیما. رهرو. راهرو، تیزرونده که از سرعت گویا راه را مینوردد یعنی می پیچد. (رشیدی) :
پیش میشد شریک راه نورد
او بدنبال میدوید چو گرد.
نظامی.
، مرکب. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) :
که کن و بارکش و کارکن و راه نورد
صفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز.
منوچهری.
، قاصد و پیک. (ناظم الاطباء). قاصد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) ، پیاده رو. (انجمن آرا). مسافری که پیاده حرکت کند. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج) ، گدا و بی خانمان. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج). و رجوع به ره نورد وراه پیما و راه رونده و راهرو شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
از طوایف پشتکوه و ایلات کرد ایران دارای 300 خانوار و مسکن آنان در هلیلان و زردلان است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61 و 68)
لغت نامه دهخدا
تنگه ای است در میان جزایر مولداء که ببحرمنجمد شمالی راه دارد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تْ وَ)
نام کوهی به اراک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ وَ)
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنه 626 تن. آب آن از قنات. محصولات آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ)
نام یکی از دهستانهای بخش دلفان شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال باختری بخش دلفان واقع و محدود است از شمال به کوه گردن و بخش کرمانشاه و از جنوب به دهستان میربیک و از خاور به دهستان ای تیوند و از باختر بمنطقۀ کرمانشاه. کوهستانی و سردسیر و مالاریائی است. آب آن از رود کاماسیاب زاینده رود و گیزه رود و قنوات و چشمه سارهای مختلف دیگر تأمین میشود. مرتفعترین قلل جبال در این دهستان عبارتند از: سفیدکوه، سرکشتی، نخودکوه، چقادزدان، کرخالو، رنگرزان. از 99 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 20 هزار نفر و قراء مهم آن عبارتند از: ده سفید، ترازگ، نورآباد، چمن جعفربیگ، دیانه موسی، خاکی پائین. سکنۀ آن از طایفۀ مظفروند، علیها، غیب غلام، تاج دینه وند، بلارند، اولاد قباد، باریکه وند هستند و عده کثیری از سکنۀ آن زمستان به گرمسیر میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام طایفه ای است از ایل ها و کردهای نواحی غرب و شمال غرب قزوین. (از آنندراج) (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 112) ، اسم یکی از طوایف اربعه پیش کوه ایلات کرد ایران است که از شعب ایل دلفان میباشد که در حدود 3000 خانوار است و در هرسین و چمچه مال و در مغرب ناحیۀ دلفان سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 64)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
شعبه ای از طایفۀ هفت لنگ بختیاری و دارای شعب زیر است: احمد خسروی، توشمال، عملجات، چقاخورنشین، ایهاوند، مال میری، شهومیر، زنبور. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ زَ دَ / دِ)
که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام). سرراه گیرنده. مانععبورشونده:
سگ من گرگ راه بند من است
بلکه قصاب گوسفند من است.
نظامی (از رشیدی).
، راهزن. (ارمغان آصفی) (شعوری ج 2 ورق 4). کنایه از راهزن. (رشیدی) (بهار عجم). دزد و راهزن. (ناظم الاطباء) (برهان). راهزن که بتازیش قاطع طریق نامند. (شرفنامۀ منیری). راهدار. رهزن. شنگ. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ میرزا ابراهیم). شنگول. (فرهنگ میرزا ابراهیم). سالوک. (شرفنامۀ منیری) ، راهدار و نگاهبان راه. (ناظم الاطباء). راهدار. (برهان) ، باجگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راوند
تصویر راوند
ریسمانی که خوشه های انگور بر آن آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهاورد
تصویر رهاورد
چیزی که کسی از سفر برای خویشان و دوستان آورد سوغات هدیه نورهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنورد
تصویر راهنورد
رهرو، راهرو، راه پیما، طی کننده راه
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از شعب بیست و چهار گانه قدما و آن پنج نغمه است که برای تزیین در هشت نغمه عمل کنند. این شعبه بعشاق و زنگوله مناسب است: (چنان کزسیه غمر ابیخ بر کند فرو گفت این غزل را در نهاوند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنورد
تصویر راهنورد
((نَ وَ))
مسافر، پیک، تندرونده، رهنورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهاورد
تصویر رهاورد
سوقات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راهبند
تصویر راهبند
مانع
فرهنگ واژه فارسی سره
ارمغان، تحفه، ره آورد، سوغات، هدیه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان پنج هزار بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی