جدول جو
جدول جو

معنی رامکا - جستجوی لغت در جدول جو

رامکا
قاب عکس، چارچوب و قاب که مخصوص عکس و تابلو نقاشی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامک
تصویر رامک
(دخترانه)
رام، اهلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راما
تصویر راما
(پسرانه)
یکی از تجلیات وشنو در اساطیر هندی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
(پسرانه)
محبوب، معشوق، مطلوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامک
تصویر رامک
دارویی مرکب از زاج سیاه، مازو، پوست انار و صمغ که در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار میرفته
دارویی خوش بو مانند مشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
محبوب، معشوق. در مورد پسر استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
صفحۀ فلزی لبه دار مستطیل شکل که در چاپخانه حروف چیده شدۀ کتاب یا روزنامه را در آن صفحه بندی می کنند، رانگا
فرهنگ فارسی عمید
شهری است در سوریه در کنار فرات که در حدود 8000 تن جمعیت دارد، و در جنب شهرهای قدیمی نیکوفوریون و کالینیکون و کونستانتینوپولیس واقع شده است، و در آغاز قرن نهم میلادی پایتخت هارون الرشید خلیفه بوده است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرکبی است از زاج سیاه و مازوو پوست انار و صمغ و دوشاب انگوری که خوردن آن دفع اسهال کند. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). ابوریحان بیرونی در صیدنه آرد: او را رام دارو و رام انگیز گویند یعنی دارویی که نشاط انگیزد... و پس از شرح طریق ساختن رامک گوید: او را از گرد و دود نگاه دارند... صاحب المشاهیر گوید رامک فارسی است و ثعلب از ابن الاعرابی حکایت کند که رامک بکسر میم نوعی است از انواع ادویۀ که او را فارسیان رامک گویند بفتح میم. (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی). حکیم مؤمن گوید:از ادویۀ مرکبه است و آن قرصی است که در قدیم از عصارۀ بلح میساختند و در این زمان از مازو و دوشاب خرما ترتیب میدهند و بهترین او آن است که یک جزو مازوو نیم جزو پوست انار را ساییده در آب دو سه روز بجوشانند و برهم زنند تا مثل خمیر شود ربع جزو زاج و مثل آن صمغ محلول و یک جزو و نیم دوشاب خرما یا عسل اضافه نموده قرص سازند و اگر بوزن پوست انار بلح بسیارنارس اضافه کنند بی عدیل است در دوم سرد و خشک و قابض و مجفف و ملطف و مقوی معده و امعاء و مسکن حرارت ومانع ریختن مواد باعضا و جهت اسهال کهنه و دموی و نزف الدم و ذرب و سرفه و درد سینه و ضعف جگر و قروح شرباً و ضماداً نافع و طلای او مقوی جلد مسترخیه و دافعورم حار و نقرس و ورم حار مقعد و بروز آن و حابس عرق و رافع عفونت و بخار فاسد و با حنا مسود موی و قاتل قمل و سنون او مقوی لثه و قاطع خون او و قدر شربتش تا دو مثقال و بدلش سک و مضر مثانه و مصلحش عسل است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به بحر الجواهر و ادویۀ مفردۀ قانون ص 233 و ضریر انطاکی ص 170 و احکام الحسیه ص 103 و مخزن الادویه و اختیارات بدیعی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جد ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر در صدوده هزارگزی جنوب باختری بمپور، کنار راه مالرو فنوج به رمشک. آب و هوای این ده کوهستانی گرمسیر مالاریایی و جمعیت آن 700 تن میباشد. آب آن از قنات تأمین میشود، و محصول عمده آن غلات و خرما و برنج و ذرت است. پیشۀ مردم کشاورزی است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مصغر رام است که نقیض وحشی باشد. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چیزی است سیاه که ب-مش-ک آمیزند. (از متن اللغه) (منتهی الارب). چیزی است سیاه که بمشک آمیزند و آن را مشک زمین گویند. (آنندراج) (از منتخب اللغات). غش مشک. (السامی فی الاسامی). خیانت مشک. نوعی است از بوی خوش. ج، روامک. (مهذب الاسماء). تخمی است سیاه که بمشک آمیزند. (یادداشت مؤلف). چیزی است سیاه بشبه قیر و چون زنان آنرا با مشک بیامیزند او را سک گویند. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
اقامت کننده بجایی. (از متن اللغه) (منتهی الارب). مردی که بیک جا مقیم باشد و از آن جدا نشود. (آنندراج) (فرهنگ نظام) (منتخب اللغات). کسی که بواسطۀ مشقت و تعب در جایی اقامت کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در اساطیر هند، شخصی است که از تشخص و تجسم ’ویشنو’ معبود هندیان بوجود آمده است، او فرزند ’داسارات’ فرمانروای ’اود’ بوده و گویا با ’ویسوا میترا’ سفری برای مقابله با وحشیان کرده است، او ’سیتا’ را که از تجسم ’لاکهمی’ بوجود آمده بود با طرز سحرآمیزی بزنی اختیار کرد و بسوی سرزمین پدری خود روان شد، آنگاه که میبایست بجای پدر بر تخت نشیند، نامادری پیر او پسر خود ’بهاراتا’ را بر تخت سلطنت نشاند و از پسر درخواست که راما را بمدت 14 سال تبعید کند، بعد از مرگ ’داسارات’ با وجود کناره گیری بهاراتا از سلطنت، راما بر تخت فرمانروایی ننشست و بسیر و سیاحت پرداخت واز این رهگذر، شهرتی بسزا در زهد و مناعت نفس بدست آورد، او وقتی که بسراندیب مسافرت کرد حاکم سراندیب ’راوانا’ زن او ’سیتا’ را از دست او گرفت، راما برای رهایی زن خود با فرمانروای میمونها ’سون’ همدست شد و بدستیاری آنان ’راوانا’ را کشت و زن خویش را رهایی بخشید، آنگاه بسرزمین پدری خویش برگشت و بر تخت پادشاهی نشست و باجرای عدل و داد، و حق و حقیقت همت گماشت، در هندوستان منظومۀ مصور و بزرگ بنام ’رامایانا’ بزبان سنسکریت با شیوۀ شیوا و شاعرانه ای نوشته شده که حاوی شرح سفرهای راما در شبه قارۀ هند است و درحقیقت بمنزلۀ شاهنامه یا زبور هندوان میباشد، این کتاب علاوه بر اینکه از کتب مقدس هندوهاست، یکی از بهترین نمونه های آثار ادب باستانی هند بشمار می آید و بواسطۀ داشتن مضامین بلند و دل انگیز به بیشتر زبانهای اروپا ترجمه شده است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری رامکی ساکن بغداد، که از عبدالله بن احمد بن حنبل و ابومسلم کجی و دیگران حدیث شنید و حاکم ابوعبدالله از او روایت دارد. او در سال 743 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به رامک جد ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری رامکی
لغت نامه دهخدا
در چاپخانه ها ظرف سینی مانندی صاف، با دیوارۀ کوتاه است که حروف چیده شده را در آن نهند و بماشین یا بجای دیگر نقل کنند و شاید با کلمه رامکا
که چارچوب و قاب عکس را گویند بی ارتباط نباشد
لغت نامه دهخدا
رامگا، رانگا، اصطلاح مطبعه است و آن بر سینی مانندی اطلاق شود که صفحات چیده شدۀ حروف را برای نقل از مکانی بمکان دیگر بر روی آن قرار دهند و ظاهراً کلمه روسی است
لغت نامه دهخدا
ریکا، محبوب و مطلوب و معشوق، (ناظم الاطباء) (از برهان)، محبوب و مطلوب و معشوق است، و مردم تبرستان الف آنرا حذف کرده ریکا گویند و در نسوان استعمال نکنند و بیشتر در پسران استعمال کنند، دختران را کیجا گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) (از جهانگیری)، طبری ریکا (پسر)، گیلکی (لاهیجی) ریکا (پسر)، گیلکی (رشتی) ری (پسر)، (از حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به ریکا شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
رودی بزرگ که از میان دو قصبۀ اسکجکت و شرغ در بخارا میگذرد. نرشخی گوید: و شرغ به اسکجکت روباروی است و در میان هر دو... رود عظیم است که آنرا رود سامجن خوانندو امروز رود شرغ میخوانند و بعضی مردم حرامکام خوانند. و پلی عظیم بوده است بدین رود میان هر دو دیهه... (تاریخ بخارا ص 16، 22 و 23). نام آبی به کرمینه
لغت نامه دهخدا
تصویری از رامک
تصویر رامک
ماندنی کسی که در یک جای بماند و از آن جدا نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
پسر، پسر محبوب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
روسی رویه بر سینی ویژه ای که رویه چیده شده در چاپخانه را بر آن نهند سینیی که صفحه چیده شده را در آن نهند و حمل و نقل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرامکاره
تصویر حرامکاره
بد گند خوار پاره گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
پسر. پسر محبوب، معشوق
فرهنگ فارسی معین