جدول جو
جدول جو

معنی رافعی - جستجوی لغت در جدول جو

رافعی
(فِ)
منسوب است به ابورافع. و او جد ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع رافعی مدنی بود. (از انساب سمعانی) ، منسوب به رافع. (از لباب الانساب ج 1) ، منسوب به رافع بن سیار. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360 شود
لغت نامه دهخدا
رافعی
(فِ)
تقی الدین عبدالمجیدبن عبدالغنی بن احمد رافعی فاروقی. او راست: 1- الافلاذ الزبرجدیه فی مدائح العتره الطاهریه الاحمدیه. 2- الفرائد الرافعیه فی مدائح الحضره الرفاعیه. (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 شود
فاروقی، عبدالقادر بن مصطفی (1323- 1248). مفتی سرزمین مصر و پیشوای حنفیان بود. او راست: التحریر المختار لرد المحتار (فقه حنفی) چ مصر 1323 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به اعلام المنجد شود
فاروقی طرابلسی. عبدالغنی بن احمد بن عبدالقادر رافعی فاروقی طرابلسی. او راست: ترصیع الجواهر المکیه فی تزکیه الاخلاق المرضیه (در تصوف). (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 چ 2 شود
مدنی. ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع مدنی از اهل مدینه. راوی بود و از پدر و عمش ایوب بن حسن رافعی روایت کرد. وی به بغداد رفت و در آنجا درگذشت. (از انساب سمعانی)
ایوب بن حسن رافعی. عموی ابراهیم بن علی بن حسن رافعی بود. برادرزاده اش از او روایت دارد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رافعه
تصویر رافعه
(دخترانه)
مؤنث رافع بالا برنده، اوج دهنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رافع
تصویر رافع
(دخترانه)
بالا برنده، اوج دهنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راعی
تصویر راعی
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی، ذوالعنان، چوپان، کسی که قومی را رعایت و سرپرستی و راهنمایی می کند، امیر، والی، حاکم، نگه دارنده، حراست کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رافع
تصویر رافع
بردارنده، بلند کننده، بالا برنده
تقدیم کنندۀ شکایت یا عریضه برای دادخواهی، شاکی
از نام های خداوند
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، زبان گیر، منهی، آیشنه، ایشه، هرکاره، راید، متجسّس، خبرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رافضی
تصویر رافضی
در اصطلاح اهل سنت، شیعه زیرا شیعه رای صحابه را در بیعت با ابوبکر و عمر رد کردند و امامت را بعد از حضرت رسول خاص علی بن ابی طالب دانستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شافعی
تصویر شافعی
یکی از مذاهب چهارگانۀ اهل سنت، ویژگی کسی که از این مذهب پیروی می کند، پیرو مذهب شافعی، شافعیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افعی
تصویر افعی
نوعی مار بزرگ، قوی و زهردار، دارای سر پهن و گردن باریک به رنگ سیاه مایل به زردی یا سرخی که انواع گوناگون دارد، مار بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اَ عا / اَ)
قسمی است از مار بغایت زهرناک و گویند که افعی از دیدن زمرد کور میگردد. (کنز از غیاث اللغات) .نوعی از مار سیاه که بغایت زهرناک و بزرگ باشد. (آنندراج). مار بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی از مار خبیث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ماری است که زهرش فوراً خواهد کشت و در عربی آنرا فحیح گویند. (قاموس کتاب مقدس). نام ماری است که بیقصد بکشد و چون نظر وی بر زمرد افتد دیدۀ او بطرقد. (شرفنامۀ منیری). مار ماده. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). ج، افاعی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مار گرزه. (دستور). تیرمار. مار گرزه. مهین مار. مار قتال. ماری ماده و خبیث. حنش. ازده و در تداول فارسی زبانان افعی است بکسر عین. (یادداشت مؤلف) .نوعی است از مار که طبیعت آن گرم و خشک و مجفف است.مقدار شرب آن سه مثقال و چون گوشت آنرا بپزند و بخورند فضولات بدن بپوست روی آورد و چشم تیزبین شود و حواس و جوانی حفظ کند و معده را تقویت کند و برای درد عصب و خنازیر و جذام نافع باشد. (از بحر الجواهر).
- امثال:
العصا من العصیه والافعی بنت الحیه، والعرب ترید ان الامرالکبیر محدث عن الامر الصغیر. (البیان والتبیین ج 3 ص 28). و رجوع به افعی (ا) شود.
لغت نامه دهخدا
(فِ)
قاضی ابوبکر یافعی یمنی، قاضی جند است و او را کتابی است به نام ’المفتاح’ در نحو. (معجم البلدان). قاضی ابوبکر بن محمد عبدالله جندی یافعی متوفی به سال 953 هجری قمری را دیوانی است به نام ’دیوان الیافعی’ و شعر وی نیکو و شگفت آورو محتوی بر جد و هزل باشد. (کشف الظنون ج 1 ص 526)
عبدالله بن اسعد، عفیف الدین، و رجوع به عبدالله بن اسعد و ابوالسعادات عبدالله بن اسعد در همین لغت نامه و الدرر الکامنه ج 2 صص 247- 249 و معجم المطبوعات ج 2ستون 1952 و روضات الجنات ص 407 و کشف الظنون شود
لغت نامه دهخدا
(فِ عی ی)
منسوب است به یافع. (الانساب سمعانی). میوه فروش. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب است به نافع قاری معروف قرآن. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب به گروهی از لشکر زید بن علی که او را ترک کردند. در اصطلاح فرقۀ سنی هر شیعه رافضی است. چه، ایمان به سه نفر از خلفاءراشدین را ترک کرده است. (فرهنگ نظام) :
گر مشکلی بپرسی زو گویدت که این را
جز رافضی نگوید کاین رافضی است این هین.
ناصرخسرو.
گر بدین مشغول گشتم لاجرم
رافضی گشتستم و گمراه نام.
ناصرخسرو.
نام نهی اهل علم و حکمت را
رافضی و قرمطی و معتزلی.
ناصرخسرو.
ور بپرسیش یکی مشکل گویدت بخشم
سخن رافضیان است که آوردی باز.
ناصرخسرو.
از قوت تو روح ظهیرالدین بوبکر
بر رافضیان تاختن آرد بسوی قم.
سوزنی.
اگر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر
پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست.
خاقانی.
زان فقاعی که سنت عمر است
رافضی نیستم چرا نخورم.
خاقانی.
بیست و پنجسال رافضی بوده را بیست و پنجسال مجبری کفایت است. (النّقض ص 39). چنانکه ملحد گوید: کار باطن دارد رافضی گوید: کار تقیه دارد و علی، همواره تقیه کرد. (نقض الفضائح ص 98).
رافضی را نگر که رفض خرد
کرد و بیرون نهاد پای از حد
گفت در مدحت علی سخنان
که نیاید جز از دروغ زنان
هست قدر علی از آن اعلی
که رسد فهم رافضی آنجا
خود علی را چه ننگ از آن افزون
کش ستایش کنند مشتی دون
دون مگو وز دون بسی دون تر
در کمی از کم از کم افزونتر
همچنان رافضی بدان دغلی
چون کند مدح و آفرین علی
آید از مدح او علی را عار
ز آفرینش بود علی را بار
رافضی بس دنی علی عالیست
میل چون از مناسبت خالیست
با تو گویم حکایتی دریاب
کز تأمل بدان رسی بجواب.
جامی (از تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 570).
باز آنچه به رافضی بودن و شیعی بودن فردوسی در روایات قدیم و جدید هست بنشر این گونه مطالب کمک کرده است. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 367). و رجوع به رافضه و روافض در همین لغت نامه و رافضی در آنندراج و غیاث اللغات و ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب به رافضه. و رافضه گروهی از لشکری که سردار خود را بگذارند. (از المنجد) (آنندراج). و رجوع به رافضه شود
لغت نامه دهخدا
(فِ ضی ی)
منسوب است به رافضه که جماعتی از شیعیانند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
حسین بن محمد بن محمد، چنانکه بعضی گفته اند در اصطلاح رجالی عبیدالله رافقی است و نسب وی به رافقه است که بگفتۀ قاموس دیهی است در بحرین و همچنین شهری است در کوهستان و نام دو موضع دیگر و نیز شهری است در ساحل فرات که امروزه به رقه معروف است. (از ریحانه الادب ج 2)
ابوبکر محمد بن جعفر بن احمد عاص رافقی، معروف به ابن صابونی از اهل رقه بود سپس به بغداد رفت و در آنجا از احمد بن اسحاق... و حسن بن جریر الصوری و احمد بن محمد بن صلت بغدادی روایت کردو ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی از او روایت دارد. (از انساب سمعانی)
محمد بن خالد بن جبله رافقی، که بخاری در صحیح از او روایت کرد، و او از عبیدالله بن موسی روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نام و نسب: محمد بن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافعبن سائب بن عبید بن یزید بن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف قرشی مطلبی، مکنی به ابوعبداﷲ. و این هاشم که در نسب شافعی است نیای پیامبر یعنی هاشم بن مناف نیست بلکه برادرزادۀ اوست نسب وی از دو سو به عبدمناف میرسد چنانکه از سوی پدر مطلبی و از سوی مادر هاشمی است. و مادر وی از قبیله ازد است شافعی در سال 150 هجری قمری که سال درگذشت ابوحنیفه است به جهان آمد بلکه بنوشتۀ یاقوت در معجم الادباء در همان روز وفات نعمان بن ثابت وی متولد شد. خاقانی در این باره گوید:
اول شب بوحنیفه درگذشت
شافعی آخر شب از مادر بزاد.
درباره تولد وی و طول مکث او در شکم مادر افسانه های بسیاری آورده اند.
درباره زادگاه او سه قول است و سه جایگاه: عسقلان، یمن و غزه را زادگاه وی دانسته اند و اصح غزه است. و اصطخری نیز بر همین قول است. شافعی در کودکی پدر را از دست داد، در دوسالگی به مکه رفت و در آنجا با تنگدستی در دامان مادر پرورش یافت با بادیه نشینان تازی و قبایل فصیح آنان حشر داشت و بدین سبب درباره اشعار شاعران بزرگ عرب و لغت عربی فصیح معلومات عمیقی بدست آورد و نیزوی در مکه در نزد بزرگانی چون سفیان بن عیینه (196 هجری قمری) و دیگران فقه آموخت، در نوجوانی به مدینه رفت و نزد مالک بن انس شتافت و از او کسب دانش کرد و تاسال درگذشت مالک (179 هجری قمری) در آنجا بماند آنگاه به یمن رفت و در آنجا به علویان انس گرفت و سرانجام با گروهی از آنان دستگیر شد و هارون وی را در رقه عفو کرد و از آن پس با حنفی مشهور محمد بن حسن شیبانی ارتباط یافت (179 هجری قمری) و از او فقه را به روش عراقیان آموخت و جامع علم اصحاب حدیث و اصحاب رای شد. در سال 188 هجری قمری از حران و سوریه گذشت و به مصر رفت و در آنجا نخست در جرگۀ شاگردان مالک درآمد. در سال 195 هجری قمری به بغداد رفت و در آنجا به تعلیم پرداخت در 28 شوال 198 هجری قمری به مصر رفت و بار دیگر به مکه بازگشت و آنگاه باز در سال 200 هجری قمری به مصر رهسپار شد و تا پایان عمر در آنجا بماند. شافعی به قول مشهور در سلخ رجب سال 204 هجری قمری در 54 سالگی یا بگفتۀ یاقوت در 58 سالگی به فسطاط درگذشت و در پای جبل مقطم در قرافه الصغری در مقبرۀ بنی زهره مدفون گردید. مهمترین اثر وی کتاب الام است که مجموعه نوشته های او بشمار میرود و فهرست آثارش در معجم الادباء و کشف الظنون و منابع دیگر آمده است. در مناقب او کتابها نوشته اند چون: کتاب مناقب الشافعی ابن خطیب رازی. علامه بیهقی و داود ظاهری نیز در فضایل وی کتابها پرداخته اند. رجوع به دائره المعارف اسلامی، نامۀ دانشوران ج 7، روضات الجنات، وفیات الاعیان ابن خلکان ج 2 صص 19- 21 تذکره الاولیاء ج 1 ص 209 و صص 214 تاریخ ادبیات در ایران ج 1 ص 78، ریحانه الادب ج 2 ص 28، تاریخ علوم عقلی دکتر صفا ص 145، خاندان نوبختی ص 40 و 85، المعرب جوالیقی حاشیۀ ص 153 و ص 229، کشف المحجوب هجویری ص 144، احکام الحسبه ص 203 و موارد بسیار دیگر، فیه مافیه ص 67، النقود العربیه ص 80، التفهیم حاشیه ص 299، احیاء العلوم غزالی و عیون الانباء ج 2 ص 29، سیره عمر بن عبدالعزیز ص 60 و ص 165، تاریخ الخلفاء ص 234 و 168 و 221، کشاف زمخشری، تفسیر کبیر فخر رازی، ضحی الاسلام ج 3ص 265 و ص 82، طبقات الشافعیه ج 1 ص 641، عقدالفرید ج 7 ص 112، عیون الاخبار ج 2 حاشیۀ ص 211، تاریخ سیستان حاشیۀ ص 158، نزهه القلوب ج 3 صص 250- 252- 295، فهرست اعلام حبیب السیر معجم المطبوعات و محمد بن ادریس شود. در اشعار شاعران متقدم ایران از شافعی بمناسبت یاد شده و ما نمونه هایی از آنها را در اینجا نقل می کنیم:
ور تو فقیهی و سوی شرع گرایی
شافعی اینکت و بوحنیفه و سفیان.
رودکی.
می جوشیده حلال است سوی صاحب رای
شافعی گوید شطرنج مباح است بباز.
ناصرخسرو.
از شافعی و مالکی و قول حنیفی
جستیم ز مختار جهانداور رهبر.
ناصرخسرو.
شافعی گفت که شطرنج مباح است مدام
کج مبازید که جز راست نفرموده امام.
ناصرخسرو.
زان بوحنیفه مرتبت شافعی بیان
چون مصر و کوفه بود نشابور ز احترام.
خاقانی.
رکن خوی حبر شافعی توفیق
رکن ری صدر بوحنیفه شعار.
خاقانی.
شافعی بینم و در دست هر انگشتی از او
مالک و احمد و نعمان به خراسان یابم.
خاقانی.
عشق را بوحنیفه درس نگفت
شافعی را در او درایت نیست.
سنائی.
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی مپرسید امثال این مسائل.
حافظ.
- مذهب شافعی، مذهب امام شافعی به شرح زیر است:
مکتب مالک (سابق) مکتب ابوحنیفه (سابق)
شافعی
زعفرانی - کرابیسی - بویطی - فرنی -
ابوثور - ابن حنبل - ربیع مرادی
ابوعبید قاسم بن سلام در مصر.
لغوی در عراق
و شرح این معنی آنکه: اصول اجتهاد در مذهب شافعی را میتوان در دو مذهب مالک و ابوحنیفه جست زیرا شافعی در شهر مدینه دیرزمانی در ملازمت مالک بود و فقه و مذهب او را تحصیل کرد و پس از آن در سال 184 هجری قمری به بغداد رفت و فقه حنفی را بوسیلۀ اصحاب ابوحنیفه بیاموخت. شافعی در آغاز امر از اتباع مالک بشمار میرفت زیرا در نزد وی شاگردی کرده بود و علاوه براین موطاء را درس میداد ولی پس از مسافرت به عراق وخواندن کتاب اوسط ابوحنیفه و تدریس مذهب او و یارانش و برخورد مسائلی که در حجاز نبود آراء نوینی برای او پیدا شد که با نظریات سابقش مخالف بود. از اینرو رویۀ اهل حجاز را با طریقۀ اهل عراق ممزوج کرد و در مسائل بسیاری با مذهب استادش مالک مخالفت کرد و درمدت چهار سال استنباطات جدیدی برای او دست داد و مذهب قدیمش را جرح و تعدیل و خلاصه و تنقیح و مذهب جدیدش را تحریر و مهذب ساخت. اصل در مدارک اجتهاد بمذهب شافعی قرآن و سنت است و اگر سنتی نبود بر وفق قرآن وسنت قیاس باید کرد. اگر حدیثی متصل از رسول اکرم موجود باشد و آن صحیح بود سنت است. اجماع از خبر واحد مهمتر است. حدیث را باید بنظایر آن حمل کرد اگر ظاهرحدیث محتمل چند معنی باشد آن معنی که ظهور بیشتر دارد مقدم است. اگر حدیثها با هم معارض باشد صحت اسنادمرجح است. به احادیث منقطع نباید ترتیب اثر داد. جزمنقطع ابن مسیب. بر اصل نمیتوان قیاس کرد. (قیاس تنها بر قرآن و سنت است). در اصل لم و کیف نیست (بحث واستدلال). بلکه این بحث مختص فرع است. اگر بتوان فرع را بر اصل قیاس کرد صحیح و حجت است. (از ضحی الاسلام احمد امین ج 2 صص 218- 227). و برای اطلاع بیشتر از مذهب شافعی رجوع به کتابهای: تنقیح اللباب تألیف امام ابوزرعه و شرح آن، تحفهالطالب ابویحیی قاضی زکریا انصاری خزرجی شافعی، شرح روض شیخ الاسلام قاضی زکریا شرح نهج غرر بهیه از همین مؤلف، انوار یوسف اردبیلی شافعی، شرح تحفه المنهاج شهاب الدین احمد بن حجر هیثمی، فتح الجوار ابن حجر، مغنی المحتاج خطیب شربینی، بدایه المجتهد و نهایه المقتصد محمد بن احمد قرطبی، خلاف شیخ ابوجعفر طوسی در مذاهب خمسه. شرح دسوقی بر مختصر خلیل بن اسحاق، بحرالرایق، شرح کنزالدقایق حنفی بن نجیم، فقه مذاهب اربعه هیأت علمیۀ الازهر، شرح جلال محلی بر منهاج و راهنمای مذهب شافعی شیخ الاسلام کردستانی و نیز رجوع به شافعیه شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب است به رافقه که شهر بزرگی است بر فرات و امروزه رقه نامیده میشود. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مذهب شافعی و آن یکی از مذاهب اربعۀ اهل سنت منسوب به امام شافعی است. رجوع به شافعی محمد بن ادریس و شافعیه شود:
مذهب شافعی از خواجه بیفزود شرف
حجت شافعی از خواجه قوی گشت بیان.
فرخی.
شافعی مذهب و پاکیزه که روزی صدبار
شافعی را شود از مذهب او شاد روان.
فرخی.
به قول صاحب تبصره العوام اصحاب شافعی شش فرقت باشند. فرقت اول از اصحاب شافعی مشبهی باشند و در تشبیه غلو کنند مثل اهل همدان و کرّه و بروجرد و اصفهان و یزد و هرات و سلماس و شیراز و غیر آن، فرقت دوم که ایشان خود را سلفی خوانند، این قوم به تشبیه نزدیک باشند الا آنکه غلو نکنند، فرقت سوم خوارج باشندو رئیس ایشان حسین کرابیسی بود... و جملۀ خوارج بصره و مرباط و عمان و اسفراین شافعی (کرابیسی) باشند... فرقت چهارم از اصحاب شافعی معتزلی باشند و رئیس ایشان ماوردی بود و راغب اصفهانی مؤلف کتاب محاضرات، و این مشهور است و درزمان ما آنچه میدانیم قصبه ای هست از اعمال خوزستان میان بصره و عسکر مکرم که آن رامفردات خوانند، جمله معتزلی باشند و مذهب شافعی دارند و در قدیم اهل ارجان از بلاد پارس جمله معتزلی بودند شافعی مذهب، و بعضی از اهل پسا، و هنوز در این زمان در شیراز کاروانسرایی هست خراب که وقف عدلیان پسابوده است. فرقت پنجم از اصحاب شافعی اشعری باشند...فرقت ششم از اصحاب شافعی یزیدی اند و ایشان هم مشبهیند و هم خارجی و یزید را خلیفۀ پنجم خوانند... چون از این جماعت تفسیر طلبی و گویی این خلفا کدامند گویند ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید از شهرزور تا بلاد شام هر گروهی که باشند این اعتقاد دارند و لشکر شام هر که در او باشند، الا آنکه روز آدینه در خطبه در شهرها نام علی درآرند و با نام ابوبکر و عمر و عثمان یاد کنند و خواص و فقهای ایشان پیش مخالفان ایشان اظهار نکنند که یزید را خلیفۀ پنجم دانیم و عوام احتراز از مخالفان نکنند. (از تاریخ ادبیات در ایران، تألیف صفا ج 2 صص 145- 146). بقول صاحب کتاب النقض مجبره و اشاعره و کلابیه و جهمیه و مجسمه و حنابله و مالکیه و غیر آن خود را از جملۀ شافعی خوانند، و بفقه او کار کنند علی خلاف فیه بینهم. (از تاریخ ادبیات در ایران ج 2 صص 143- 144). از قول صفدی منقول در کتاب ’الغیث المسجم’ آمده که اکثر شافعیه اشعری اند. (ضحی الاسلام ج 3 ص 71). علاوه بر مشاهیر شافعیه و اصحاب امام شافعی از شافعیان معروف که در آثار متقدمان و متأخران از جمله در عیون الانباء، معجم الادباء، لباب الانساب، تاریخ بخارا، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشا، تبصره العوام، تاریخ الحکمای قفطی، تاریخ گزیده، تاریخ حبیب السیر، طبقات الشافعیه، الاوراق، غزالی نامه، احوال و آثار رودکی، خاندان نوبختی و تاریخ ادبیات در ایران تألیف دکتر صفا و کتب دیگر از آنان نامبرده شده رجوع نمائید. و رجوع شود به شافعی محمد بن ادریس و شافعیه و مذهب شافعی
نسبت به جد اعلی و او جد امام ابوعبداﷲ محمد بن ادریس بن العباس بن عثمان بن شافعبن السائب بن عبید بن عبدیزید بن هشام بن عبدالمطلب بن عبدمناف الشافعی است. جماعتی از بنی اعمام امام شافعی نیز بهمین نسبت منسوبند. (از لباب الانساب)
پیرو مذهب شافعی. ج، شافعیه و شوافعه، یقال ’رجل شافعی و مذهب شافعی و رجال شوافعه’. (اقرب الموارد). رجوع به شافعیه و شافعی (محمد بن ادریس) شود:
از شافعی و مالکی و قول حنیفی
جستیم ز مختار جهانداور رهبر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
رفوگر، رجوع به راف و رافیه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ عی ی / رِ)
منسوب است به رفاعه که انتساب به جد است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
قضایی است در عراق دارای 59085 تن سکنه. سابقاً آن را قضاء ’قلعۀ سکر’ می نامیدند و چون قصبۀ ’کرادی’ مرکز آن گردید بنام قضاء ’کرادی’ نامیده شد و سپس آن را قضاء ’رفاعی’ نامیدند. (از فرهنگ فارسی معین بخش اعلام)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شیخ احمد بن محمد وتری موصلی بغدادی شافعی رفاعی، متوفای سال 970 هجری قمری یا 980 هجری قمری در مصر. اوراست: روضه الناظرین و خلاصه مناقب الصالحین. (از معجم المطبوعات مصر ج 2). رجوع به وتری موصلی... شود
دکتر احمد فرید رفاعی، مؤلف کتاب عصر المأمون. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف دکتر صفا ص 44 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رافع
تصویر رافع
بردارنده، بلند کننده، فرازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افعی
تصویر افعی
یک نوع مار بزرگ زهردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافعی
تصویر شافعی
یکی از مذاهب اربعه اهل سنت منسوب به امام شافعی است
فرهنگ لغت هوشیار
رهاگر نامی که روشگرایان (اهل سنت) بر پیشواییان (امامیه) نهاده اند هر فرد از پیروان زید بن علی بن حسین (ع) که سپس بیعت او را شکستند، در نزد اهل سنت هر یک از افراد شیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافعه
تصویر رافعه
دیلم، بالابر، شل دهن ول زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعی
تصویر راعی
شبان، چوپان، نگهبان گله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافعی
تصویر شافعی
((فِ))
منسوب به مذهب شافعی، منسوب به محمدبن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع هاشمی قرشی مطلبی، مکنی به ابوعبدالله. یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رافضی
تصویر رافضی
((فِ))
ترک کننده، اصطلاح سنّییان درباره شیعه به علت ترک رأی صحابه در بیعت با ابوبکر و عمر
فرهنگ فارسی معین
نوعی مار سمی خطرناک که در دهانش علاوه بر دندان های کوچک تغذیه ای دو دندان قلاب مانند در آرواره بالا وجود دارد که به طرف عقب دهان خمیده است. درون این قلاب مجرایی است که به غده زهر کشنده راه دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رافع
تصویر رافع
((فِ))
بالابرنده، بلند کننده، بردارنده قصه به شاه یا امیر، عرض حال دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راعی
تصویر راعی
چراننده گله، پشتیبان، نگهبان، حاکم، والی
فرهنگ فارسی معین