منسوب به گروهی از لشکر زید بن علی که او را ترک کردند. در اصطلاح فرقۀ سنی هر شیعه رافضی است. چه، ایمان به سه نفر از خلفاءراشدین را ترک کرده است. (فرهنگ نظام) : گر مشکلی بپرسی زو گویدت که این را جز رافضی نگوید کاین رافضی است این هین. ناصرخسرو. گر بدین مشغول گشتم لاجرم رافضی گشتستم و گمراه نام. ناصرخسرو. نام نهی اهل علم و حکمت را رافضی و قرمطی و معتزلی. ناصرخسرو. ور بپرسیش یکی مشکل گویدت بخشم سخن رافضیان است که آوردی باز. ناصرخسرو. از قوت تو روح ظهیرالدین بوبکر بر رافضیان تاختن آرد بسوی قم. سوزنی. اگر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست. خاقانی. زان فقاعی که سنت عمر است رافضی نیستم چرا نخورم. خاقانی. بیست و پنجسال رافضی بوده را بیست و پنجسال مجبری کفایت است. (النّقض ص 39). چنانکه ملحد گوید: کار باطن دارد رافضی گوید: کار تقیه دارد و علی، همواره تقیه کرد. (نقض الفضائح ص 98). رافضی را نگر که رفض خرد کرد و بیرون نهاد پای از حد گفت در مدحت علی سخنان که نیاید جز از دروغ زنان هست قدر علی از آن اعلی که رسد فهم رافضی آنجا خود علی را چه ننگ از آن افزون کش ستایش کنند مشتی دون دون مگو وز دون بسی دون تر در کمی از کم از کم افزونتر همچنان رافضی بدان دغلی چون کند مدح و آفرین علی آید از مدح او علی را عار ز آفرینش بود علی را بار رافضی بس دنی علی عالیست میل چون از مناسبت خالیست با تو گویم حکایتی دریاب کز تأمل بدان رسی بجواب. جامی (از تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 570). باز آنچه به رافضی بودن و شیعی بودن فردوسی در روایات قدیم و جدید هست بنشر این گونه مطالب کمک کرده است. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 367). و رجوع به رافضه و روافض در همین لغت نامه و رافضی در آنندراج و غیاث اللغات و ناظم الاطباء شود
منسوب به گروهی از لشکر زید بن علی که او را ترک کردند. در اصطلاح فرقۀ سنی هر شیعه رافضی است. چه، ایمان به سه نفر از خلفاءراشدین را ترک کرده است. (فرهنگ نظام) : گر مشکلی بپرسی زو گویدت که این را جز رافضی نگوید کاین رافضی است این هین. ناصرخسرو. گر بدین مشغول گشتم لاجرم رافضی گشتستم و گمراه نام. ناصرخسرو. نام نهی اهل علم و حکمت را رافضی و قرمطی و معتزلی. ناصرخسرو. ور بپرسیش یکی مشکل گویدت بخشم سخن رافضیان است که آوردی باز. ناصرخسرو. از قوت تو روح ظهیرالدین بوبکر بر رافضیان تاختن آرد بسوی قم. سوزنی. اگر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست. خاقانی. زان فقاعی که سنت عمر است رافضی نیستم چرا نخورم. خاقانی. بیست و پنجسال رافضی بوده را بیست و پنجسال مجبری کفایت است. (النّقض ص 39). چنانکه ملحد گوید: کار باطن دارد رافضی گوید: کار تقیه دارد و علی، همواره تقیه کرد. (نقض الفضائح ص 98). رافضی را نگر که رفض خرد کرد و بیرون نهاد پای از حد گفت در مدحت علی سخنان که نیاید جز از دروغ زنان هست قدر علی از آن اعلی که رسد فهم رافضی آنجا خود علی را چه ننگ از آن افزون کش ستایش کنند مشتی دون دون مگو وزِ دون بسی دون تر در کمی از کم از کم افزونتر همچنان رافضی بدان دغلی چون کند مدح و آفرین علی آید از مدح او علی را عار ز آفرینش بود علی را بار رافضی بس دنی علی عالیست میل چون از مناسبت خالیست با تو گویم حکایتی دریاب کز تأمل بدان رسی بجواب. جامی (از تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 570). باز آنچه به رافضی بودن و شیعی بودن فردوسی در روایات قدیم و جدید هست بنشر این گونه مطالب کمک کرده است. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 367). و رجوع به رافضه و روافض در همین لغت نامه و رافضی در آنندراج و غیاث اللغات و ناظم الاطباء شود
رهاگر نامی که روشگرایان (اهل سنت) بر پیشواییان (امامیه) نهاده اند هر فرد از پیروان زید بن علی بن حسین (ع) که سپس بیعت او را شکستند، در نزد اهل سنت هر یک از افراد شیعه
رهاگر نامی که روشگرایان (اهل سنت) بر پیشواییان (امامیه) نهاده اند هر فرد از پیروان زید بن علی بن حسین (ع) که سپس بیعت او را شکستند، در نزد اهل سنت هر یک از افراد شیعه
حسین بن محمد بن محمد، چنانکه بعضی گفته اند در اصطلاح رجالی عبیدالله رافقی است و نسب وی به رافقه است که بگفتۀ قاموس دیهی است در بحرین و همچنین شهری است در کوهستان و نام دو موضع دیگر و نیز شهری است در ساحل فرات که امروزه به رقه معروف است. (از ریحانه الادب ج 2) ابوبکر محمد بن جعفر بن احمد عاص رافقی، معروف به ابن صابونی از اهل رقه بود سپس به بغداد رفت و در آنجا از احمد بن اسحاق... و حسن بن جریر الصوری و احمد بن محمد بن صلت بغدادی روایت کردو ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی از او روایت دارد. (از انساب سمعانی) محمد بن خالد بن جبله رافقی، که بخاری در صحیح از او روایت کرد، و او از عبیدالله بن موسی روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
حسین بن محمد بن محمد، چنانکه بعضی گفته اند در اصطلاح رجالی عبیدالله رافقی است و نسب وی به رافقه است که بگفتۀ قاموس دیهی است در بحرین و همچنین شهری است در کوهستان و نام دو موضع دیگر و نیز شهری است در ساحل فرات که امروزه به رقه معروف است. (از ریحانه الادب ج 2) ابوبکر محمد بن جعفر بن احمد عاص رافقی، معروف به ابن صابونی از اهل رقه بود سپس به بغداد رفت و در آنجا از احمد بن اسحاق... و حسن بن جریر الصوری و احمد بن محمد بن صلت بغدادی روایت کردو ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی از او روایت دارد. (از انساب سمعانی) محمد بن خالد بن جبله رافقی، که بخاری در صحیح از او روایت کرد، و او از عبیدالله بن موسی روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب است به ابورافع. و او جد ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع رافعی مدنی بود. (از انساب سمعانی) ، منسوب به رافع. (از لباب الانساب ج 1) ، منسوب به رافع بن سیار. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360 شود
منسوب است به ابورافع. و او جد ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع رافعی مدنی بود. (از انساب سمعانی) ، منسوب به رافع. (از لباب الانساب ج 1) ، منسوب به رافع بن سیار. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360 شود
تقی الدین عبدالمجیدبن عبدالغنی بن احمد رافعی فاروقی. او راست: 1- الافلاذ الزبرجدیه فی مدائح العتره الطاهریه الاحمدیه. 2- الفرائد الرافعیه فی مدائح الحضره الرفاعیه. (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 شود فاروقی، عبدالقادر بن مصطفی (1323- 1248). مفتی سرزمین مصر و پیشوای حنفیان بود. او راست: التحریر المختار لرد المحتار (فقه حنفی) چ مصر 1323 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به اعلام المنجد شود فاروقی طرابلسی. عبدالغنی بن احمد بن عبدالقادر رافعی فاروقی طرابلسی. او راست: ترصیع الجواهر المکیه فی تزکیه الاخلاق المرضیه (در تصوف). (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 چ 2 شود مدنی. ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع مدنی از اهل مدینه. راوی بود و از پدر و عمش ایوب بن حسن رافعی روایت کرد. وی به بغداد رفت و در آنجا درگذشت. (از انساب سمعانی) ایوب بن حسن رافعی. عموی ابراهیم بن علی بن حسن رافعی بود. برادرزاده اش از او روایت دارد. (از انساب سمعانی)
تقی الدین عبدالمجیدبن عبدالغنی بن احمد رافعی فاروقی. او راست: 1- الافلاذ الزبرجدیه فی مدائح العتره الطاهریه الاحمدیه. 2- الفرائد الرافعیه فی مدائح الحضره الرفاعیه. (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 شود فاروقی، عبدالقادر بن مصطفی (1323- 1248). مفتی سرزمین مصر و پیشوای حنفیان بود. او راست: التحریر المختار لرد المحتار (فقه حنفی) چ مصر 1323 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به اعلام المنجد شود فاروقی طرابلسی. عبدالغنی بن احمد بن عبدالقادر رافعی فاروقی طرابلسی. او راست: ترصیع الجواهر المکیه فی تزکیه الاخلاق المرضیه (در تصوف). (از معجم المطبوعات ج 1). و رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 چ 2 شود مدنی. ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع مدنی از اهل مدینه. راوی بود و از پدر و عمش ایوب بن حسن رافعی روایت کرد. وی به بغداد رفت و در آنجا درگذشت. (از انساب سمعانی) ایوب بن حسن رافعی. عموی ابراهیم بن علی بن حسن رافعی بود. برادرزاده اش از او روایت دارد. (از انساب سمعانی)
تأنیث رافض. رجوع به رافض شود. زن ترک کننده چیزی. (فرهنگ نظام) ، ابل رافضه، شتران بچرا شده با راعی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشترانی که هر روز به آب آیند. (مهذب الاسماء) ، گروهی از لشکریان که قائد و راهبر خود را ماندند و ترک دادند و بازگشتند از وی. ج، روافض. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به روافض شود، مردمان حق گذارنده. ج، روافض. (زمخشری)
تأنیث رافض. رجوع به رافض شود. زن ترک کننده چیزی. (فرهنگ نظام) ، ابل رافضه، شتران بچرا شده با راعی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشترانی که هر روز به آب آیند. (مهذب الاسماء) ، گروهی از لشکریان که قائد و راهبر خود را ماندند و ترک دادند و بازگشتند از وی. ج، روافض. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به روافض شود، مردمان حق گذارنده. ج، روافض. (زمخشری)
شیعه. (عیون الاخبار). فرقه ای از یاران شیعه است. (از اقرب الموارد) (از المنجد). جماعتی از شیعیان که با زید بن علی بن حسین (رض) بیعت کردند، سپس به او گفتند ازشیخین تبرا کن، او خودداری کرد و گفت آنان وزیران جد من بودند، پس او را رفض کردند یعنی ترک گفتند و بدان نام نامیده شدند. (از متن اللغه) (منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). خوارزمی گوید: امامیه، و از آنرو آنان را رافضه گویند که رفض یعنی ترک کردند زید بن علی را. (مفاتیح العلوم خوارزمی). و رجوع به عیون الاخبار ج 2 حاشیۀ ص 153 و فرق ص 54 و تبصره ص 370 و 418 و تلبیس ابلیس ص 103 و مقالات اشعری ص 16 و منهاج السراج ج 1 ص 8، 171 و فهرست کتاب البیان و التبین و فهرست عقدالفرید و موشح ص 369 و ضحی الاسلام ص 131، 137، 275 و عیون الاخبار فهرست ج 4 و ترجمه الملل والنحل ص 165، ص 18 و 19 ضمیمۀ همان کتاب و شیعه رافضی و روافض و رافضون در همین لغت نامه شود
شیعه. (عیون الاخبار). فرقه ای از یاران شیعه است. (از اقرب الموارد) (از المنجد). جماعتی از شیعیان که با زید بن علی بن حسین (رض) بیعت کردند، سپس به او گفتند ازشیخین تبرا کن، او خودداری کرد و گفت آنان وزیران جد من بودند، پس او را رفض کردند یعنی ترک گفتند و بدان نام نامیده شدند. (از متن اللغه) (منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). خوارزمی گوید: امامیه، و از آنرو آنان را رافضه گویند که رفض یعنی ترک کردند زید بن علی را. (مفاتیح العلوم خوارزمی). و رجوع به عیون الاخبار ج 2 حاشیۀ ص 153 و فرق ص 54 و تبصره ص 370 و 418 و تلبیس ابلیس ص 103 و مقالات اشعری ص 16 و منهاج السراج ج 1 ص 8، 171 و فهرست کتاب البیان و التبین و فهرست عقدالفرید و موشح ص 369 و ضحی الاسلام ص 131، 137، 275 و عیون الاخبار فهرست ج 4 و ترجمه الملل والنحل ص 165، ص 18 و 19 ضمیمۀ همان کتاب و شیعه رافضی و روافض و رافضون در همین لغت نامه شود
رهنمودی، رها کننده کسی که فرمانده خود را رها کند و تنها بگذارد به ویژه به پیروان زید بن علی بن حسین گفته می شود که نخست به او گرویدند و سپس پیمان شکستند. مونث رافض، گروهی که پیشوای خویش را رها کنند و از او باز گردد
رهنمودی، رها کننده کسی که فرمانده خود را رها کند و تنها بگذارد به ویژه به پیروان زید بن علی بن حسین گفته می شود که نخست به او گرویدند و سپس پیمان شکستند. مونث رافض، گروهی که پیشوای خویش را رها کنند و از او باز گردد