گیاهی علفی و دارای گلهایی برنگ های زرد، سفید یا مایل به بنفش با شبکه ای از خطوط ظریف و مشخص ّ میباشد، میوۀ آن منقار دار ولی ناشکوفاست، که گونه ای از آن ترب (تربچه) خوراکی است که ریشه غدّه یی غذایی دارد، (از روش شناسایی گیاهان جدا گلبرگ چ زرگری ص 164)
گیاهی علفی و دارای گلهایی برنگ های زرد، سفید یا مایل به بنفش با شبکه ای از خطوط ظریف و مشخص ّ میباشد، میوۀ آن منقار دار ولی ناشکوفاست، که گونه ای از آن ترب (تربچه) خوراکی است که ریشه غدّه یی غذایی دارد، (از روش شناسایی گیاهان جدا گلبرگ چ زرگری ص 164)
نوعی چراغ محفظه دار و معمولاً نفت سوز و قابل حمل، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چراغدان، قندیل، چراغبانه، چراغ پرهیز، چراغ واره، چروند، مردنگی، چراغ بادی، چراغ بره فانوس خیال: فانوس خیالی، نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه می داشتند تا تصویر آن ها بر روی پرده بیفتد، فانوس خیال انگیز، فانوس گردان، برای مثال این چرخ فلک که ما در او حیرانیم / فانوس خیال از او مثالی دانیم ی خورشید چراغ دان و عالم فانوس / ما چون صوریم کاندر او حیرانیم (خیام - ۹۵) فانوس دریایی: چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فار، چراغ دریایی
نوعی چراغ محفظه دار و معمولاً نفت سوز و قابل حمل، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چِراغدان، قِندیل، چِراغبانه، چِراغ پَرهیز، چِراغ وارِه، چَروَند، مَردَنگی، چِراغِ بادی، چِراغ بَرِه فانوس خیال: فانوس خیالی، نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه می داشتند تا تصویر آن ها بر روی پرده بیفتد، فانوس خیال انگیز، فانوس گردان، برای مِثال این چرخ فلک که ما در او حیرانیم / فانوس خیال از او مثالی دانیم ی خورشید چراغ دان و عالَم فانوس / ما چون صُوَریم کاندر او حیرانیم (خیام - ۹۵) فانوس دریایی: چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فار، چراغ دریایی
هر چراغی که جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن، نصب کنند. (ناظم الاطباء) ، آلتی که از مواد غیر حاجب نور سازند. خواه آن ماده شیشه و بلور باشد یا کاغذ یا پارچه و در آن چراغ گذارند تا از باد محفوظ بماند. (ناظم الاطباء). گمان میکنم این کلمه از یونانی فانس گرفته شده باشد که بمعنی شفاف است. پیراهن شمع را با مادۀ خاص شفافی میساختند که نور را زیاد میکرد. (از یادداشت های مؤلف) ، چراغ محفظه داری که در آمدورفت با خود بردارند، و هموج [ه / ه / ه نیز گویند. (از ناظم الاطباء) ، در اصل بمعنی سخن چین، و فانوس شمع را از این جهت گویند که روشنی بیرون دهد. (منتهی الارب). نمام. (یادداشت بخط مؤلف)
هر چراغی که جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن، نصب کنند. (ناظم الاطباء) ، آلتی که از مواد غیر حاجب نور سازند. خواه آن ماده شیشه و بلور باشد یا کاغذ یا پارچه و در آن چراغ گذارند تا از باد محفوظ بماند. (ناظم الاطباء). گمان میکنم این کلمه از یونانی فانس گرفته شده باشد که بمعنی شفاف است. پیراهن شمع را با مادۀ خاص شفافی میساختند که نور را زیاد میکرد. (از یادداشت های مؤلف) ، چراغ محفظه داری که در آمدورفت با خود بردارند، و هموج [هََ / هَِ / هَُ نیز گویند. (از ناظم الاطباء) ، در اصل بمعنی سخن چین، و فانوس شمع را از این جهت گویند که روشنی بیرون دهد. (منتهی الارب). نمام. (یادداشت بخط مؤلف)
نام حکیم هندی که جزو ملتزمین اسکندر به ایران آمد و در پارس ناخوش شد و بنا به سنتی که بین حکمای هند بود که ناخوشی بدن را بد میدانستند اقدام بخودکشی کرد، از قرار نوشته های آریان خودکشی این حکیم هندی زمانی که اسکندر در تخت جمشید بود روی داد، اسکندر با اصرار بسیار، حکیم مزبور را راضی کرد جزوملتزمین او گردد و او را به ایران آورد، آریان گوید: که او در پارس ناخوش شد و چون نمیخواست، قواعد پرهیز را رعایت کند، از اسکندر خواست مانع نشود که او باستقبال مرگ رود پیش از آنکه سوانحی او را بترک عادات اولیه مجبور دارد، اسکندر در بادی امر راضی نمیشد ولی بعد چون دید که کالانوس مصر و مبرم است از ترس اینکه مبادا طور دیگر خود را بکشد خواهش او را پذیرفت، آریان وصف سوختن او را چنین کند: اسبی از ایلخی اسکندر آوردند که کالانوس بر آن نشیند ولی او از شدت ضعف نتوانست این کار کند و آن را به لی زی ماخوس که یکی از مریدانش بود داد، بعد او را به تخت روانی نشاندند و این اشیاء را با او حرکت دادند، عطریاتی برای پاشیدن بشعله های آتش، یک دست لباس ارغوانی جامهایی از زرو سیم و قالیهای گرانبها، این کبکبه را دسته هایی ازپیاده و سوار مشایعت کردند، اشیاء را برده بودند که در آتش افکنند ولی کالانوس آنها را با قالی ها در میان نظار تقسیم کرد بعد او با طمأنینه و وقار به طرف خرمن هیزم رفت و در حضور تمامی سپاه ببالای آن برآمد پس از آن هیزم را آتش زدند و با وجود اینکه شعله ها او را از هر طرف احاطه کردند حکیم هندی همچنان که خوابیده بود حرکتی نکرد، (از ایران باستان ج 2 ص 1877)
نام حکیم هندی که جزو ملتزمین اسکندر به ایران آمد و در پارس ناخوش شد و بنا به سنتی که بین حکمای هند بود که ناخوشی بدن را بد میدانستند اقدام بخودکشی کرد، از قرار نوشته های آریان خودکشی این حکیم هندی زمانی که اسکندر در تخت جمشید بود روی داد، اسکندر با اصرار بسیار، حکیم مزبور را راضی کرد جزوملتزمین او گردد و او را به ایران آورد، آریان گوید: که او در پارس ناخوش شد و چون نمیخواست، قواعد پرهیز را رعایت کند، از اسکندر خواست مانع نشود که او باستقبال مرگ رود پیش از آنکه سوانحی او را بترک عادات اولیه مجبور دارد، اسکندر در بادی امر راضی نمیشد ولی بعد چون دید که کالانوس مصر و مبرم است از ترس اینکه مبادا طور دیگر خود را بکشد خواهش او را پذیرفت، آریان وصف سوختن او را چنین کند: اسبی از ایلخی اسکندر آوردند که کالانوس بر آن نشیند ولی او از شدت ضعف نتوانست این کار کند و آن را به لی زی ماخوس که یکی از مریدانش بود داد، بعد او را به تخت روانی نشاندند و این اشیاء را با او حرکت دادند، عطریاتی برای پاشیدن بشعله های آتش، یک دست لباس ارغوانی جامهایی از زرو سیم و قالیهای گرانبها، این کبکبه را دسته هایی ازپیاده و سوار مشایعت کردند، اشیاء را برده بودند که در آتش افکنند ولی کالانوس آنها را با قالی ها در میان نظار تقسیم کرد بعد او با طمأنینه و وقار به طرف خرمن هیزم رفت و در حضور تمامی سپاه ببالای آن برآمد پس از آن هیزم را آتش زدند و با وجود اینکه شعله ها او را از هر طرف احاطه کردند حکیم هندی همچنان که خوابیده بود حرکتی نکرد، (از ایران باستان ج 2 ص 1877)
سردار و قیصر روم در جنگ با آلب ارسلان سلجوقی در سنۀ 463 هجری قمری سلطان آلب ارسلان که معمورۀ عالم را در حیطۀ تصرف داشت بجانب عراق عرب میرفت و در حدود خوی خبر متواتر شد که پادشاه روم ارمانوس نام، سیصد هزار یا دویست هزار مرد شمشیرزن از دیار فرنگ و روس وارمن فراهم آورده متوجه دیار اسلام است و آن مقدار از بطارقه و اساقفه در ظل رایت او مجتمع گشته اند که محاسب وهم از تعداد ایشان بعجز اعتراف میکند و قیصر وعلمای نصاری قرار بر آن داده اند که بعد از فتح، جاسلیق بجای خلیفه بنشانند و تا سمرقند بلاد اسلام را لگدکوب مراکب ضلالت و طغیان گردانند و صحایف قرآن را سوخته متابعان رسول آخرالزمان را بکشند و شعار ملت مسیحا ظاهر سازند و خط بطلان بر احکام فرقانی کشند. سلطان الب ارسلان بعد از استماع این سخنان عزم رزم رومیان کرده خواجه نظام الملک را با احمال و اثقال ببعضی از حدود ولایات فرستاد و بنفس نفیس قریب پانزده هزار یا دوازده هزار مرد جرار که در آن زمان در موکب نصرت شعار بودند، به استقبال قیصر روان شد و بعد از تقارب فریقین، شاه تکین را که رکن رکین دولت الب ارسلان بود، جهت طلب مصالحه تا خوی نزد قیصر فرستاد و قیصر این معنی را بر ضعف حمل کرده بباد نخوت آتش خصومتش تیزتر گشت. در منازجرد در روز جمعه که خطبای ملت خیرالانام علیه الصلوه و السلام بر منابر اسلام بدعای اللهم افتح جیوش المسلمین زبان گشاده بودند، اصحاب هدایت بر ارباب ضلالت بتسویۀ صفوف قیام کردند. محمدیان غلغلۀ تکبیر و صلوه از اوج آسمان گذرانیدند و عیسویان صدای کوس و ناقوس بذروۀ فلک آبنوس رسانیدند و ارمانس نیزه بدست گرفته در پیش صف بجولان آمد، بهادران روم و ارمن را بمحاربۀ گردان صف شکن تحریص نمود و سلطان الب ارسلان نیز زبان به استمالت جنود ظفرورود گشاده میفرمود که اگر اندک سستی در جنگ واقع شود، ذرّیت اهل اسلام را کفرو ظلام اسیر گردانند و چون بباد حملۀ ابطال رجال، غبار معرکۀ پیکار در هیجان آمد و نیران قتال التهاب یافته روی زمین از خون مردان شجاعت آئین رنگین شد. الب ارسلان دستار از سر برداشته و کمر از میان گشاده پیشانی مسکنت بر خاک نهاد واز پادشاه علی الاطلاق ظفر و نصرت مسئلت کرده در تضرع و زاری آن مقدار مبالغه کرد که هر کس که آوازش شنود، بجای آب جوی خون از دیده گشود و همان لحظه اثر دعای اجابت انتما ظاهر گشته صرصر نکبت بجانب لشکر شقاوت اثر قیصر در اهتزاز آمده سلطان الب ارسلان به استظهار تمام بر بارگیر قمرمسیر سوار گشته به اتفاق جمعی از فارسان میدان نبرد بر رومیان حمله کرد. قیصر ساعتی بمقابله و مقاتله ایستاده بالاخره تزلزل به اقدام ثبات و قرار او راه یافت و بهنگام غروب آفتاب عنان عزیمت بصوب بادیۀ فرار تافت و سلطان از معرکه در معسکر ارمانوس نزول اجلال فرموده سریر او را بفر وجود همایون بیاراست و گوهرآئین را که در سلک امرای عظام انتظام داشت، به تکامشی قیصر مأمور گردانید و او از عقب رومیان شتافته یکی از غلامانش بقیصر رسید و او را اسیر کرده بنظر خواجه رسانید. از غرایب آنکه در وقت عرض لشکر اسامی بهادران در دفتر عارض، آن غلام را بغایت حقیرجثّه دیده از نوشتن نام او اعراض نموده بوده اند و سلطان الب ارسلان یا سعدالدولۀشحنه، علی اخلاف الروایتین، عارض را گفت در تحریر نام این غلام، تمسخر منمای چه می شاید که قیصر بر دست او گرفتار آید. عاقبت آنچه بر زبان آن دولتمند گذشته بود، از حیز قوت بفعل آمد. القصه چون گوهرآئین ارمانوس را بنظر سلطان ارسلان رسانید، سلطان او را سخنان درشت گفت و بقول یافعی برخاسته بر دست خود تازیانه بر سرش زد و او را بر عدم قبول مصالحه سرزنش کرد و قیصر هزاروپانصد دینار جهت فدای نفس خود و سایر اسیران روم قبول کرد و مراسم اعتذار بتقدیم رسانید و سلطان پوزش پذیر، رقم عفو بر جریدۀ جریمه اش کشید و همان لحظه اشارت فرمود تا نزدیک بسریر سلطنت مصیر کرسی نهادند و قیصر را بر آن نشاندند و بعد از آن دختر ارمانوس را به پسر خود ملک ارسلان در سلک ازدواج منتظم گردانیده و او را با عظمای بطارقه و اساقفه خلع فاخره پوشانیده رخصت انصراف بجانب روم داد و یک فرسخ بمشایعت قیصر قدم رنجه فرمود و هزار دینار به او عطا نمود. (حبطج 1 صص 371-372). پس از طغرل، الب ارسلان، پسر چغربیک بپادشاهی نشست (455-465 هجری قمری). او، قتلمش پسر اسرائیل را در حدود دامغان برانداخت و صدارت را به نظام الملک، ابوعلی الحسن بن اسحاق طوسی داد (456 هجری قمری) ، سپس بطرف مغرب و ممالک روم لشکر کشید و ارمنستان وگرجستان را فتح کرد. در این وقت ملکه ادسی در قسطنطنیه پادشاهی میکرد. فتوحات الب ارسلان وحشت و تزلزل در ارکان دولت او انداخت. ملکۀ مزبوره از هول و ترس به یکی از سرداران روم موسوم به رمانوس دیوژن ملتجی شد و خود و مملکت را تسلیم او کرد (1068م.) و او بپادشاهی روم شرقی نشست و لشکر بجنگ ترکان کشید. میدان رزم میان او و الب ارسلان سلجوقی قرب سه سال باز بود (1068-1071 میلادی). محاربۀ قاطع این جنگها در موضع ملازگرد میان، ارزروم و وان، در بهار 1071 میلادی (463 هجری قمری) اتفاق افتاد. این محاربه قاطع بود. زیرا قیصر روم شرقی خود اسیر ترکان شد و سلجوقیان بر ارمنستان و آسیای صغیر استیلاء یافتند. قوای رومیان را در این محاربه یکصد تا یکصدوبیست هزار سوار و پیاده نوشته اند و آنها بیشتر از مقدونیه و بلغارستان و ملداوی آمدندو مردان داوطلب نیز از اروپای غربی بدیشان ملحق شده بودند. قیصر روم خود بشخصه در فرماندهی کل قرار داشت و با اطمینان کامل بطرف مشرق جلو میرفت که هرچه زودتر ارمنستان را که از نظر سوق الجیشی مهم بود، از ترکان پاک کند و کار آنها را بسازد. رومیان به ملازگرد حمله کردند و آن را از تصرف ترکان بیرون آوردند اما لشکر روم در جبال خشک و اراضی بایر به تنگی آذوقه افتاد و نیز از طول و دوری مسافرت خسته و فرسوده شده بودند. این را هم باید گفت که از لشکر ناجور و سپاه داوطلب که برای جلب نفع و چپاول بجنگ بودند کاری ساخته نیست. الب ارسلان نزدیک ملازگرد برابر رومیان پدیدار شد. لشکر او را چهل هزار سوار نوشته اند. سرعت حرکت و چابکی و چالاکی و جسارت سواران ترک، وحشت در رومیان تولید کرد. محاربه از طرف رومیها شروع شد. رومیان با صفوف مستقیم و ستونهای بسته حمله آغاز کردند. سواران ترک بتندی قلب لشکر خود را باز کرده بشکل هلال جلو دشمن ایستادند و هر قدر که فشار رومیها بقلب ترکان زیاده گردید سواران سلجوقی بیشتر در جناحین دشمن قرار گرفتند. خورشید که از وسط آسمان بسمت مغرب سرازیر شد، حملات ترکان بجناحین رومیها شروع گردید. الب ارسلان عمامه بر سر و گرز در دست در قلب قشون فرمان میداد، جوش و خروش و ولوله و هلهله از ترکان بلند شد. فشار ترکان که در مرکز بودند، جناحین آنها را بجلو رانده شکل هلال مانند حلقه ای رومیها را احاطه کرد و سرداران رومی در جناحین تسلیم شدند. خود قیصر روم تا آخر جنگید اما زخم نخورده تسلیم ترکان شد. قیصر روم را روز دیگر حضور الب ارسلان آوردند. مورخین کلیسا از الب ارسلان و رفتار او نسبت بقیصر تمجید میکنند. عهدنامۀ میان قیصر و الب ارسلان در همان محل منعقد گردید و مقرر شد که دولت روم شرقی مبلغی نقد و مبلغی سالیانه به الب ارسلان پردازد و نیز مسلمین که در روم گرفتار شده بودند، آزاد شوند. به امر آلب ارسلان قیصر اسیر را با احترام بحدود روم سوق دادند. اما رومیان قیصر مزبور رانپذیرفته تنی دیگر را بجای او بپادشاهی نشاندند. رومانوس دیوژن با وجود مساعدت ترکان کاری از پیش نبرده، اسیر دست رومیان گردید و در حبس بمرد. (تاریخ عمومی قرون وسطی تألیف عبدالحسین شیبانی صص 134-136) ، آنکه پلک او سرخ و با سیلان آب باشد. (منتهی الأرب) XXX
سردار و قیصر روم در جنگ با آلب ارسلان سلجوقی در سنۀ 463 هجری قمری سلطان آلب ارسلان که معمورۀ عالم را در حیطۀ تصرف داشت بجانب عراق عرب میرفت و در حدود خوی خبر متواتر شد که پادشاه روم ارمانوس نام، سیصد هزار یا دویست هزار مرد شمشیرزن از دیار فرنگ و روس وارمن فراهم آورده متوجه دیار اسلام است و آن مقدار از بطارقه و اساقفه در ظل رایت او مجتمع گشته اند که محاسب وهم از تعداد ایشان بعجز اعتراف میکند و قیصر وعلمای نصاری قرار بر آن داده اند که بعد از فتح، جاسلیق بجای خلیفه بنشانند و تا سمرقند بلاد اسلام را لگدکوب مراکب ضلالت و طغیان گردانند و صحایف قرآن را سوخته متابعان رسول آخرالزمان را بکشند و شعار ملت مسیحا ظاهر سازند و خط بطلان بر احکام فرقانی کشند. سلطان الب ارسلان بعد از استماع این سخنان عزم رزم رومیان کرده خواجه نظام الملک را با احمال و اثقال ببعضی از حدود ولایات فرستاد و بنفس نفیس قریب پانزده هزار یا دوازده هزار مرد جرار که در آن زمان در موکب نصرت شعار بودند، به استقبال قیصر روان شد و بعد از تقارب فریقین، شاه تکین را که رکن رکین دولت الب ارسلان بود، جهت طلب مصالحه تا خوی نزد قیصر فرستاد و قیصر این معنی را بر ضعف حمل کرده بباد نخوت آتش خصومتش تیزتر گشت. در منازجرد در روز جمعه که خطبای ملت خیرالانام علیه الصلوه و السلام بر منابر اسلام بدعای اللهم افتح جیوش المسلمین زبان گشاده بودند، اصحاب هدایت بر ارباب ضلالت بتسویۀ صفوف قیام کردند. محمدیان غلغلۀ تکبیر و صلوه از اوج آسمان گذرانیدند و عیسویان صدای کوس و ناقوس بذروۀ فلک آبنوس رسانیدند و ارمانس نیزه بدست گرفته در پیش صف بجولان آمد، بهادران روم و ارمن را بمحاربۀ گردان صف شکن تحریص نمود و سلطان الب ارسلان نیز زبان به استمالت جنود ظفرورود گشاده میفرمود که اگر اندک سستی در جنگ واقع شود، ذرّیت اهل اسلام را کفرو ظلام اسیر گردانند و چون بباد حملۀ ابطال رجال، غبار معرکۀ پیکار در هیجان آمد و نیران قتال التهاب یافته روی زمین از خون مردان شجاعت آئین رنگین شد. الب ارسلان دستار از سر برداشته و کمر از میان گشاده پیشانی مسکنت بر خاک نهاد واز پادشاه علی الاطلاق ظفر و نصرت مسئلت کرده در تضرع و زاری آن مقدار مبالغه کرد که هر کس که آوازش شنود، بجای آب جوی خون از دیده گشود و همان لحظه اثر دعای اجابت انتما ظاهر گشته صرصر نکبت بجانب لشکر شقاوت اثر قیصر در اهتزاز آمده سلطان الب ارسلان به استظهار تمام بر بارگیر قمرمسیر سوار گشته به اتفاق جمعی از فارسان میدان نبرد بر رومیان حمله کرد. قیصر ساعتی بمقابله و مقاتله ایستاده بالاخره تزلزل به اقدام ثبات و قرار او راه یافت و بهنگام غروب آفتاب عنان عزیمت بصوب بادیۀ فرار تافت و سلطان از معرکه در معسکر ارمانوس نزول اجلال فرموده سریر او را بفر وجود همایون بیاراست و گوهرآئین را که در سلک امرای عظام انتظام داشت، به تکامشی قیصر مأمور گردانید و او از عقب رومیان شتافته یکی از غلامانش بقیصر رسید و او را اسیر کرده بنظر خواجه رسانید. از غرایب آنکه در وقت عرض لشکر اسامی بهادران در دفتر عارض، آن غلام را بغایت حقیرجثّه دیده از نوشتن نام او اعراض نموده بوده اند و سلطان الب ارسلان یا سعدالدولۀشحنه، علی اخلاف الروایتین، عارض را گفت در تحریر نام این غلام، تمسخر منمای چه می شاید که قیصر بر دست او گرفتار آید. عاقبت آنچه بر زبان آن دولتمند گذشته بود، از حیز قوت بفعل آمد. القصه چون گوهرآئین ارمانوس را بنظر سلطان ارسلان رسانید، سلطان او را سخنان درشت گفت و بقول یافعی برخاسته بر دست خود تازیانه بر سرش زد و او را بر عدم قبول مصالحه سرزنش کرد و قیصر هزاروپانصد دینار جهت فدای نفس خود و سایر اسیران روم قبول کرد و مراسم اعتذار بتقدیم رسانید و سلطان پوزش پذیر، رقم عفو بر جریدۀ جریمه اش کشید و همان لحظه اشارت فرمود تا نزدیک بسریر سلطنت مصیر کرسی نهادند و قیصر را بر آن نشاندند و بعد از آن دختر ارمانوس را به پسر خود ملک ارسلان در سلک ازدواج منتظم گردانیده و او را با عظمای بطارقه و اساقفه خلع فاخره پوشانیده رخصت انصراف بجانب روم داد و یک فرسخ بمشایعت قیصر قدم رنجه فرمود و هزار دینار به او عطا نمود. (حبطج 1 صص 371-372). پس از طغرل، الب ارسلان، پسر چغربیک بپادشاهی نشست (455-465 هجری قمری). او، قتلمش پسر اسرائیل را در حدود دامغان برانداخت و صدارت را به نظام الملک، ابوعلی الحسن بن اسحاق طوسی داد (456 هجری قمری) ، سپس بطرف مغرب و ممالک روم لشکر کشید و ارمنستان وگرجستان را فتح کرد. در این وقت ملکه ادسی در قسطنطنیه پادشاهی میکرد. فتوحات الب ارسلان وحشت و تزلزل در ارکان دولت او انداخت. ملکۀ مزبوره از هول و ترس به یکی از سرداران روم موسوم به رمانوس دیوژن ملتجی شد و خود و مملکت را تسلیم او کرد (1068م.) و او بپادشاهی روم شرقی نشست و لشکر بجنگ ترکان کشید. میدان رزم میان او و الب ارسلان سلجوقی قرب سه سال باز بود (1068-1071 میلادی). محاربۀ قاطع این جنگها در موضع ملازگرد میان، ارزروم و وان، در بهار 1071 میلادی (463 هجری قمری) اتفاق افتاد. این محاربه قاطع بود. زیرا قیصر روم شرقی خود اسیر ترکان شد و سلجوقیان بر ارمنستان و آسیای صغیر استیلاء یافتند. قوای رومیان را در این محاربه یکصد تا یکصدوبیست هزار سوار و پیاده نوشته اند و آنها بیشتر از مقدونیه و بلغارستان و ملداوی آمدندو مردان داوطلب نیز از اروپای غربی بدیشان ملحق شده بودند. قیصر روم خود بشخصه در فرماندهی کل قرار داشت و با اطمینان کامل بطرف مشرق جلو میرفت که هرچه زودتر ارمنستان را که از نظر سوق الجیشی مهم بود، از ترکان پاک کند و کار آنها را بسازد. رومیان به ملازگرد حمله کردند و آن را از تصرف ترکان بیرون آوردند اما لشکر روم در جبال خشک و اراضی بایر به تنگی آذوقه افتاد و نیز از طول و دوری مسافرت خسته و فرسوده شده بودند. این را هم باید گفت که از لشکر ناجور و سپاه داوطلب که برای جلب نفع و چپاول بجنگ بودند کاری ساخته نیست. الب ارسلان نزدیک ملازگرد برابر رومیان پدیدار شد. لشکر او را چهل هزار سوار نوشته اند. سرعت حرکت و چابکی و چالاکی و جسارت سواران ترک، وحشت در رومیان تولید کرد. محاربه از طرف رومیها شروع شد. رومیان با صفوف مستقیم و ستونهای بسته حمله آغاز کردند. سواران ترک بتندی قلب لشکر خود را باز کرده بشکل هلال جلو دشمن ایستادند و هر قدر که فشار رومیها بقلب ترکان زیاده گردید سواران سلجوقی بیشتر در جناحین دشمن قرار گرفتند. خورشید که از وسط آسمان بسمت مغرب سرازیر شد، حملات ترکان بجناحین رومیها شروع گردید. الب ارسلان عمامه بر سر و گرز در دست در قلب قشون فرمان میداد، جوش و خروش و ولوله و هلهله از ترکان بلند شد. فشار ترکان که در مرکز بودند، جناحین آنها را بجلو رانده شکل هلال مانند حلقه ای رومیها را احاطه کرد و سرداران رومی در جناحین تسلیم شدند. خود قیصر روم تا آخر جنگید اما زخم نخورده تسلیم ترکان شد. قیصر روم را روز دیگر حضور الب ارسلان آوردند. مورخین کلیسا از الب ارسلان و رفتار او نسبت بقیصر تمجید میکنند. عهدنامۀ میان قیصر و الب ارسلان در همان محل منعقد گردید و مقرر شد که دولت روم شرقی مبلغی نقد و مبلغی سالیانه به الب ارسلان پردازد و نیز مسلمین که در روم گرفتار شده بودند، آزاد شوند. به امر آلب ارسلان قیصر اسیر را با احترام بحدود روم سوق دادند. اما رومیان قیصر مزبور رانپذیرفته تنی دیگر را بجای او بپادشاهی نشاندند. رومانوس دیوژن با وجود مساعدت ترکان کاری از پیش نبرده، اسیر دست رومیان گردید و در حبس بمرد. (تاریخ عمومی قرون وسطی تألیف عبدالحسین شیبانی صص 134-136) ، آنکه پلک او سرخ و با سیلان آب باشد. (منتهی الأرب) XXX
از خدایان قدیم یونان و فرزند ’اوکسیلوس’ است و اوکسیلوس با خواهر خود ’هامادریاس’ ازدواج کرد و الهه های درختان مانند ’کاریا’ و ’بالانوس’ و ’کرانیا’ و... از این وصلت بوجود آمدند که نام آنان را صورت لاتین نام درختانی مانند گردو و توت و انگور و انجیر و غیره بخاطر می آورد. رجوع شود بفرهنگ اساطیر یونان تألیف دکتر بهمنش ص 662، به زبان هندی خوشبوی را گویند. (فرهنگ جهانگیری) ، آهنی که بدان ماهی شکار کنند. (یادداشت مؤلف). قلاب. (یادداشت مؤلف)
از خدایان قدیم یونان و فرزند ’اوکسیلوس’ است و اوکسیلوس با خواهر خود ’هامادریاس’ ازدواج کرد و الهه های درختان مانند ’کاریا’ و ’بالانوس’ و ’کرانیا’ و... از این وصلت بوجود آمدند که نام آنان را صورت لاتین نام درختانی مانند گردو و توت و انگور و انجیر و غیره بخاطر می آورد. رجوع شود بفرهنگ اساطیر یونان تألیف دکتر بهمنش ص 662، به زبان هندی خوشبوی را گویند. (فرهنگ جهانگیری) ، آهنی که بدان ماهی شکار کنند. (یادداشت مؤلف). قلاب. (یادداشت مؤلف)
غیر معتاد، نا آشنا ناشناس نا آشنا خوناگرفته ناآشناناشناخته: (بدین وضع نامعهود و طریق نامالوف آمدن برسبیل تفرد وتجرد موجب نیست ک {یاکلمات (لغات) نامانوس. کلمات (لغات) دور از ذهن
غیر معتاد، نا آشنا ناشناس نا آشنا خوناگرفته ناآشناناشناخته: (بدین وضع نامعهود و طریق نامالوف آمدن برسبیل تفرد وتجرد موجب نیست ک {یاکلمات (لغات) نامانوس. کلمات (لغات) دور از ذهن