ارگ، نوعی ساز با تعداد زیادی لوله که با دمیدن هوا در آن ها صدا ایجاد می شود، ارغنون، ارغن، ارغنن نوعی اسب تند و تیز و تندرو، برای مثال هزار اسپ دیگر به زرین ستام / از ارغون و از تازی تیزگام (اسدی - ۳۶۳)، تو را چه نالۀ کوس و چه نالۀ ارغن / به روز جنگ چو باشی نشسته بر ارغون (قطران - ۲۸۱)
اُرگ، نوعی ساز با تعداد زیادی لوله که با دمیدن هوا در آن ها صدا ایجاد می شود، اُرغَنون، اُرغُن، اَرغَنُن نوعی اسب تند و تیز و تندرو، برای مِثال هزار اسپ دیگر به زرین سِتام / از ارغون و از تازیِ تیزگام (اسدی - ۳۶۳)، تو را چه نالۀ کوس و چه نالۀ ارغن / به روز جنگ چو باشی نشسته بر ارغون (قطران - ۲۸۱)
به لغت یونانی نام مرغی است بمقدار گنجشک و آن را به عربی عصفورالشوک خوانند و بعضی گویند نوعی از مرغ صیاداست. (برهان قاطع). مننسکی به سند فرهنگ شعوری میگوید: صفراغون طائری است زردرنگ مایل به سیاهی که اکثردر جالیزها می باشد و آن را صفراگون بگاف فارسی نیز گویند و بسند نعمت اﷲ می نویسد که پرنده ای است که آن را به عربی سلوی و به هندی بتیر خوانند. (برهان حاشیۀ چ کلکته). نام پرنده ای است سخت خرد لیکن بزرگتر از عصفور ملکی و از جنس صعوه است و آن نیکوتر و سودمندتر از هر چیز بود خرد ساختن سنگ کلیه را، و آن را نیم پخته خورند بهتر بود و پخته با شراب صاف یا با آب عسل خورند. (بحر الجواهر). خواجه ابوعلی رحمه اﷲ علیه گوید: مرغکی است، او را بلغت فرنگ صفراغون گویند. آن را خشک کنند و بکوبند و اندکی بدهند سنگ را که درگرده و مثانه و دیگر اندامها بود برون آورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اسم فرنگی مرغی است قریب به گنجشک و به فارسی دمسیجه نامند. دایم دنباله را حرکت می دهد، گوشت خام و قدید و محرق او با ماءالعسل جهت سنگ مثانه و عسر بول بسیار نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). دزی این کلمه را با نسرالبحر، عقاب البحر (استخوان خوار) تطبیق کرده و گوید این کلمه از حالت مفعول ٌ به کلمه لاتینی اسفیراگوس گرفته شده. (دزی ج 1 ص 836). طروغلودیس. عصفور السیاح
به لغت یونانی نام مرغی است بمقدار گنجشک و آن را به عربی عصفورالشوک خوانند و بعضی گویند نوعی از مرغ صیاداست. (برهان قاطع). مننسکی به سند فرهنگ شعوری میگوید: صفراغون طائری است زردرنگ مایل به سیاهی که اکثردر جالیزها می باشد و آن را صفراگون بگاف فارسی نیز گویند و بسند نعمت اﷲ می نویسد که پرنده ای است که آن را به عربی سلوی و به هندی بتیر خوانند. (برهان حاشیۀ چ کلکته). نام پرنده ای است سخت خرد لیکن بزرگتر از عصفور ملکی و از جنس صعوه است و آن نیکوتر و سودمندتر از هر چیز بود خرد ساختن سنگ کلیه را، و آن را نیم پخته خورند بهتر بود و پخته با شراب صاف یا با آب عسل خورند. (بحر الجواهر). خواجه ابوعلی رحمه اﷲ علیه گوید: مرغکی است، او را بلغت فرنگ صفراغون گویند. آن را خشک کنند و بکوبند و اندکی بدهند سنگ را که درگرده و مثانه و دیگر اندامها بود برون آورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اسم فرنگی مرغی است قریب به گنجشک و به فارسی دمسیجه نامند. دایم دنباله را حرکت می دهد، گوشت خام و قدید و محرق او با ماءالعسل جهت سنگ مثانه و عسر بول بسیار نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). دزی این کلمه را با نسرالبحر، عقاب البحر (استخوان خوار) تطبیق کرده و گوید این کلمه از حالت مفعول ٌ به کلمه لاتینی اُسفیراگوس گرفته شده. (دزی ج 1 ص 836). طروغلودیس. عصفور السیاح
رودخانه ای است در ممالک متحدۀ امریکا، در ایالت آیووا که در رود سوآن از شعب شط میسی سی پی می ریزد، این رودخانه از میان سبزه زارها و چمنگاهها میگذرد و طول بستر آن 190 میل است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (وبستر جغرافیایی)
رودخانه ای است در ممالک متحدۀ امریکا، در ایالت آیووا که در رود سوآن از شعب شط میسی سی پی می ریزد، این رودخانه از میان سبزه زارها و چمنگاهها میگذرد و طول بستر آن 190 میل است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (وبستر جغرافیایی)
کوهی در سراندیب که آدم ابوالبشر بر آن فرود آمد، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، نام کوهی بجزیره سراندیب که گویند آدم بدانجاهبوط کرد و در آنجا معدن یاقوت است، و حجر راهونی منسوب بدان کوه است، بعضی آنرا رهون و بعضی راهوم ضبط کرده اند، (از یادداشت مؤلف)، بیرونی گوید: راهون مهبط آدم است و گمان میکنم معرب رونک باشد، در تقویت مهبط بودن آنجا گفته شده است که: گیاهانی در آنجا میرویند و پس از رویش کمی بالا میروند و دوباره سرشان را بسوی زمین پایین می آورند و مجدداً سر برمیکشند و بصورت گردن شتر درمی آیند واین جریان زاییدۀ سجده ای است که فرشتگان در این زمین به آدم کردند، ولی صاحبان نظریۀ اخیر نمیدانند که فرودگاه حضرت آدم غیر از سجده گاه اوست، (از التفهیم ص 43 و 44)، و رجوع به ص 88 همان کتاب شود، صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: و آدم چون از جهان بیرون رفت شیث او را بکوه سراندیب بگور کرد، همانجا که از بهشت بر آن افتاد، و آن را راهون گویند و حد آن هشتادفرسنگ است اندر هشتاد فرسنگ، (مجمل التواریخ و القصص ص 432)، اما کوهها که از آن دلیل قبله گرفته اند کوه لکام است بشام، و کوه راهون به سرندیب آنک آدم (ع) آنجا فرودآمد و نشان پایش آنجا ظاهر است، (مجمل التواریخ والقصص ص 466)، و رجوع به ص 472 همان کتاب شود روستاییست در مجاورت منصوره در ساحل سند، (از معجم البلدان ج 4)
کوهی در سراندیب که آدم ابوالبشر بر آن فرود آمد، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، نام کوهی بجزیره سراندیب که گویند آدم بدانجاهبوط کرد و در آنجا معدن یاقوت است، و حجر راهونی منسوب بدان کوه است، بعضی آنرا رهون و بعضی راهوم ضبط کرده اند، (از یادداشت مؤلف)، بیرونی گوید: راهون مهبط آدم است و گمان میکنم معرب رونک باشد، در تقویت مهبط بودن آنجا گفته شده است که: گیاهانی در آنجا میرویند و پس از رویش کمی بالا میروند و دوباره سرشان را بسوی زمین پایین می آورند و مجدداً سر برمیکشند و بصورت گردن شتر درمی آیند واین جریان زاییدۀ سجده ای است که فرشتگان در این زمین به آدم کردند، ولی صاحبان نظریۀ اخیر نمیدانند که فرودگاه حضرت آدم غیر از سجده گاه اوست، (از التفهیم ص 43 و 44)، و رجوع به ص 88 همان کتاب شود، صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: و آدم چون از جهان بیرون رفت شیث او را بکوه سراندیب بگور کرد، همانجا که از بهشت بر آن افتاد، و آن را راهون گویند و حد آن هشتادفرسنگ است اندر هشتاد فرسنگ، (مجمل التواریخ و القصص ص 432)، اما کوهها که از آن دلیل قبله گرفته اند کوه لکام است بشام، و کوه راهون به سرندیب آنک آدم (ع) آنجا فرودآمد و نشان پایش آنجا ظاهر است، (مجمل التواریخ والقصص ص 466)، و رجوع به ص 472 همان کتاب شود روستاییست در مجاورت منصوره در ساحل سند، (از معجم البلدان ج 4)
نوکر مولانا قطب الدین که از جانب امیر تیمور، آنگاه که متوجه روم بود، جهت استخلاص اموال شیراز و افراغ محاسبات آن ولایت تعیین شد و مولوی بدان جانب شتافته ببهانۀ نثار و پیشکش مبلغ سیصدهزار دینار کپکی از رعایا و محترفات بستاند و مولانا صاعد که در آن اوان از فارس آمده بود، این صورت را بعرض رسانیده حکم شد که شیخ درویش اللهی آن جناب را دوشاخه دزدلانه کرده بشیراز برد و آن وجوه را از وی ستانده بصاحبان مال رساند و نوکرش ارغون را که با مردم تعظم کرده بود از حلق بیاویزد و شیخ درویش متوجه شیراز گشته چون بمقصد رسید ارغون را بر دار اعتبار کشید. (حبط ج 2 ص 169) ملک. رجوع به ارسلان ارغون و تتمۀ صوان الحکمه شود، سست و فروهشته گردیدن. (منتهی الأرب) ، فرونشستن خشم: ارفأن ّ غضبه
نوکر مولانا قطب الدین که از جانب امیر تیمور، آنگاه که متوجه روم بود، جهت استخلاص اموال شیراز و افراغ محاسبات آن ولایت تعیین شد و مولوی بدان جانب شتافته ببهانۀ نثار و پیشکش مبلغ سیصدهزار دینار کپکی از رعایا و محترفات بستاند و مولانا صاعد که در آن اوان از فارس آمده بود، این صورت را بعرض رسانیده حکم شد که شیخ درویش اللهی آن جناب را دوشاخه دزدلانه کرده بشیراز برد و آن وجوه را از وی ستانده بصاحبان مال رساند و نوکرش ارغون را که با مردم تعظم کرده بود از حلق بیاویزد و شیخ درویش متوجه شیراز گشته چون بمقصد رسید ارغون را بر دار اعتبار کشید. (حبط ج 2 ص 169) ملک. رجوع به ارسلان ارغون و تتمۀ صوان الحکمه شود، سست و فروهشته گردیدن. (منتهی الأرب) ، فرونشستن خشم: اِرفأن َّ غضبه
ناحیۀ قدیم شمال شرقی اسپانیاکه امروزه شامل ایالات هوئسکا، سرقسطه و تروئل میشود: و مدینه طمریس و مدینه یاقه و مدینه سنجیلی و مدینه ارغون و غرنتاله و اربونه علی البحر الرومی و هذه جمله ما فتحه المسلمون فی صدرالاسلام. (نخبهالدهر دمشقی ص 246). و الاقلیم الخامس یمرّ علی طلیطله و سرقسطه و ما فی سمتها الی بلاد ارغون التی فی جنوبها برشلونه. (نفح الطیب ج 1 ص 68 س 14). و رجوع به اراگن شود، در آمیخته و مشتبه شدن هر چیزی. (منتهی الأرب). بهم آمیختن شیر غلیظ و رقیق. (کنزاللغات) ، شک بردن در رأی و تدبیر خود که چگونه صدور یابد. (کنزاللغات). المرغادّ، الشاک فی رأیه لایدری کیف یصدره، والمصدر من المرغادّ الارغیداد. (تاج العروس) غروق ارغون، موضعی است. (حبط ج 2 ص 182)
ناحیۀ قدیم شمال شرقی اسپانیاکه امروزه شامل ایالات هوئِسکا، سرقسطه و تروئِل میشود: و مدینه طمریس و مدینه یاقه و مدینه سنجیلی و مدینه ارغون و غرنتاله و اربونه علی البحر الرومی و هذه جمله ما فتحه المسلمون فی صدرالاسلام. (نخبهالدهر دمشقی ص 246). و الاقلیم الخامس یمرّ علی طلیطله و سرقسطه و ما فی سمتها الی بلاد ارغون التی فی جنوبها برشلونه. (نفح الطیب ج 1 ص 68 س 14). و رجوع به اَراگن شود، در آمیخته و مشتبه شدن هر چیزی. (منتهی الأرب). بهم آمیختن شیر غلیظ و رقیق. (کنزاللغات) ، شک بردن در رأی و تدبیر خود که چگونه صدور یابد. (کنزاللغات). المرغادّ، الشاک فی رأیه لایدری کیف یصدره، والمصدر من المرغادّ الارغیداد. (تاج العروس) غروق ارغون، موضعی است. (حبط ج 2 ص 182)
شهری از نواحی بوشنج (پوشنگ) هرات که گفته شده در سال 31 هجری قمری مسلمانان آنجا را عنوهً فتح کردند، (از تاج العروس) (معجم البلدان)، شهری است از مضافات فوشنج در خاک هرات و در کتاب فتوح المسلمین نوشته اند این شهر را در سال 31 هجری قمری مسلمانان به غلبه فتح کردند، (مرآت البلدان ج 1 ص 161)، شهری است تابع فوشنج، (مراصد الاطلاع)
شهری از نواحی بوشنج (پوشنگ) هرات که گفته شده در سال 31 هجری قمری مسلمانان آنجا را عنوهً فتح کردند، (از تاج العروس) (معجم البلدان)، شهری است از مضافات فوشنج در خاک هرات و در کتاب فتوح المسلمین نوشته اند این شهر را در سال 31 هجری قمری مسلمانان به غلبه فتح کردند، (مرآت البلدان ج 1 ص 161)، شهری است تابع فوشنج، (مراصد الاطلاع)
نام ناحیه ای است در کشور ایتالیا و حدود آن بشرح زیر است: از سوی شمال به ’فراره’ و از سوی جنوب به استانهای ’فلوانسا’ و ’گورلی’ و از سوی خاور به دریای آدریاتیک و از باختر به ’پولونی’ محدود است. مساحت آن 2134میلیون گز مربع میباشد مرکز راون نیز همین نام دارد. این ناحیه به سه حوزه (شهرستان) تقسیم شده که جمعاً شامل 21 بخش است. محصولات عمده آن ابریشم و حبوب مختلف و روغن زیتون و شراب و غیره میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام ناحیه ای است در کشور ایتالیا و حدود آن بشرح زیر است: از سوی شمال به ’فراره’ و از سوی جنوب به استانهای ’فلوانسا’ و ’گورلی’ و از سوی خاور به دریای آدریاتیک و از باختر به ’پولونی’ محدود است. مساحت آن 2134میلیون گز مربع میباشد مرکز راون نیز همین نام دارد. این ناحیه به سه حوزه (شهرستان) تقسیم شده که جمعاً شامل 21 بخش است. محصولات عمده آن ابریشم و حبوب مختلف و روغن زیتون و شراب و غیره میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)