جدول جو
جدول جو

معنی راعون - جستجوی لغت در جدول جو

راعون
نگهبانان و نگهداران و نگهدارندگان، (شمس اللغات)، شبانان، (شمس اللغات)، مراعات کنندگان، (شمس اللغات)، جمع واژۀ راعی، رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عنصر بی رنگ گازی که از تجزبۀ رادیوم به دست می آید و در پرتودرمانی برای درمان سرطان به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماعون
تصویر ماعون
صد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۷ آیه، ارایت الذی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
بیماری واگیردار و خطرناکی که با سر درد، لرز، تب شدید، سرگیجه، التهاب غدد لنفاوی و تورم کبد و طحال همراه است و از طریق کک و موش به انسان منتقل می شود
فرهنگ فارسی عمید
از قراء عجلون در مشرق اردن، (الاعلام زرکلی ج 2 ص 458)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
جمع واژۀ زراع. (اقرب الموارد). رجوع به زراع شود
لغت نامه دهخدا
مرگامرگی، ج، طواعین، (منتهی الارب)، شآمت و مرگ عام، (لطایف)، وبا، (دهار)، داءالشوکه که مرضی است الیافی عام و کشنده، دبل، زقمه، (منتهی الارب)، مجازاً شعرا آن را به معنی تلخ و طاعون و طاعونی را به معنی تلخی به کار برده اند:
آن را که نوش و شهد و شکر بودی
امروز زهر و حنظل و طاعونی،
ناصرخسرو،
جیحون خوش است و بامزه و دریا
از ناخوشی و زهر چو طاعون است،
ناصرخسرو،
به یکی جاهل اگر بیم کند نوشت
نوش کی گردد آن شربت طاعونی،
ناصرخسرو،
لفظ طاعون در فارسی گاه بصورت مصدر مرکب استعمال شود و در حالی که (لازم) باشد با مصدر گرفتن و چون متعدی بود با مصادر زدن و رسیدن به کار رود: فلانی طاعون گرفت (لازم)، فلان را طاعون زد یا طاعون رسید، (متعدی)، جوش، بثره ای باشد کوچک، مانند باقلا سرخ یا سیاه با سوزش بسیار، (غیاث از بحرالجواهر)، بثره ای باشدبقدر کنار صحرائی با کبودی و سوزش و تب وبائی لازم اوست، (غیاث از حدود الامراض)، ورمی بودکه در خصیه یا پستان یا بغل یا بن ران واقع شود، ازماده ای سمی که عضو را فاسد کند و قی و غثیان و خفقان همراه آن بود، (غیاث از کفایه منصوری)، هر آماس که در گوشت نرم افتدی، چون گوشت پس گوش یا در گوشت غددی چون پستان و خایه و گوشت بن زفان یا در جایگاهی فراخ چون بغل دست و بیغولۀ ران، آن را طاعون گویند، پس اتفاق بر آن کردند که طاعون آماس گرم را گویند که در جایها افتد، و حرارت و سوزانیدن آن از اندازه بیرون بود، و مادۀ آن مستحیل گشته باشد، و همچون زهری شده و عضو را تباه کند، و رنگ او رنگ حوالی او بگرداند، و مضرت آن بطریق شریانها به دل باز دهد، و خفقان و غشی آرد، طاعون آن را گویند، علامتها: آنچه در گوشت پس گوش و در بغل و در پستان افتد کشنده باشد از بهر آنکه به دماغ و به دل نزدیک بود و آنچه رنگ او سرخ بود یا بزردی گراید سلیم تر باشد و آنچه بسیاهی گراید سخت بد باشد، و طاعون اندر هواهای بد و سالهای وبائی و اندر شهرها که آنجا بیشتر بود بسیار افتد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، طاعون، بالیونانیه کل ورم یظهر للحس ثم حصص بالحار القتال السریع التعفن، الکائن فی نحوالمراق والمغابن و یطلق علی الوباء للتلازم الحاصل بینهما غالباً و الا فبینهما عموم و خصوص و جهیان و هوفی الحقیقه بثر کالباقلا فازید مادته الدم المتعفن و فاعله الحراره الناریه و صورته شی ٔ مستدیر ینزف الدم و الصدید و غایته ازهاق النفس و شره ما فی الابط الشمال لمجاورته القلب فالفخذ الایمن فالابط الایمن فالفخذ الایسر، فالعنق علی الاصح، و قیل آلاباط شر من الفخذین هذا من حیث المکان و من حیث الزمان ما کان عند زیاده الدم و هیجانه و ذلک فی الایام الربیعیه و لو فی الخریف و من حیث اللون الاسود الکمد فالاخضر فالاصفر فالاحمرو متی قارنته حمی و اختلاط عقل و تواتر فی النفس و النبض فمهلک لامحاله لان الکیفیه الردیئه قداتصلت بالقلوب و اسرع الناس هلاکاً به الاطفال فالاغراب خصوصاً نحوالزنجی والهندی لضعف المزاج بکثره التحلیل فالدموی فالصفراوی و ندر فی السوداوی و هو وبائی فی الاصح من العامه و حقیقته اجتماع بخارات عفنه تصعد بالامطار فی الازمنه الصیفیه و اسبابه حکمیه کثره الرطوبه و الحراره و یبس الشتاء و کون السنه ربیعیه و کثره الملاحم فیعفن الهواء بدم القتلی فیلقی فی الحیوان و الثمار و المیاه و تؤکل فیفسد الدم و تجمعه الی المواضع الرخوه خراجاً ان اشتدت الرطوبه و الافنفاطات نزافه، (داود انطاکی ص 152)،
- روی چون طاعون داشتن و روی چون طاعون کردن، کنایه از ترشروئی که شعرا در شعر به کار برده اند:
آن کنی از بیهشی کز شرم آن گر بررسی
وقت هشیاری ز انده روی چون طاعون کنی،
ناصرخسرو،
زهد چبود؟ هر چه جز حق روی از آن برتافتن
زهد نبود، روی چون طاعون و قطران داشتن،
سنائی
لغت نامه دهخدا
(زَرْ را)
جمع واژۀ زرّاع. (از اقرب الموارد). رجوع به زراع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماعون
تصویر ماعون
احسان، نیکویی
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری واگیر که میکروب آن (باسیل یرسن) در سال 4981 بوسیله یرسن کشف شده، ابتدا حالت تهوع و لرز و سردرد شدید تولید و ورمی دردناک در کشاله ران یا زیر بغل یا گردن پیدا میشود که پس از یک هفته چرک میکند و بعد از بهبودی رد آن باقی میماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتون
تصویر راتون
کوته بالا زن لاتینی تازی گشته گورخرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماعون
تصویر ماعون
آن چه که از آن کمک جویند و سود برند، اسباب خانه مانند دیگ و تابه و غیره، معروف، زکات، طاعت، باران، آب
فرهنگ فارسی معین
مرضی عفونی و واگیردار که موش صحرایی از عوامل انتقال آن به انسان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
الطّاعون
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
Pestilence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
peste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
瘟疫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
وبا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
মহামারী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
โรคระบาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
tauni
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
疫病
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
महामारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
מַגֵפָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
전염병
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
wabah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
pest
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
pestilencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
peste
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
zaraza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
мор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
Pest
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
мор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
pestilenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی