جدول جو
جدول جو

معنی راعسه - جستجوی لغت در جدول جو

راعسه
(عِ سَ)
ناقۀ بانشاط. (آنندراج). ناقۀ راعسه، شتر با نشاط. (از تاج العروس) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). شتر مادۀ با نشاط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ سَ)
مفرد رامسات. بادی که اثر را بپوشد. (از متن اللغه) (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مِ سَ)
از آبهای عمرو بن کلاب است. (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کِ سَ)
مؤنث راکس. (منتهی الارب) (آنندراج). مؤنث راکس یعنی گاو ماده ای که در مرکز خرمن بندند. و رجوع به راکس شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
صنفی از یهود منسوب به مردی راعی نام. (مفاتیح العلوم). فرقه ای از یهود، این گروه منسوبند بیکی از آن گروه که از میان ایشان بیرون آمد و دعوی های عظیم کرد. (بیان الادیان). و رجوع به راعی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دَ)
ابر با بانگ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از المنجد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ابر با رعد. (مهذب الاسماء). ابر باتندر. (یادداشت مؤلف) ، ابر غرندۀ بی باران. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (آنندراج). و منه المثل: صلف تحت الراعده در حق پرگوی بی خیر گویند. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از المنجد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مثل برای کسی که زیاد حرف میزند ولی عمل نمیکند. (از تاج العروس).
- بنوراعده، بطنی است از عرب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ بَ)
مؤنث راعب. (منتهی الارب). رجوع به راعب شود
لغت نامه دهخدا
(عِ سَ)
زن خواب آلود و چرت زننده. (ناظم الاطباء). تأنیث ناعس است. رجوع به ناعس شود. ج، نواعس. ناعسات
لغت نامه دهخدا
(سَ)
قطعه ای است از جزایر ماجلان در اقیانوس کبیر، که در عرض شمالی 2724 و طول شرقی 36 41 128 واقع شده است. مساحت آن یک کیلومترمربع میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
شهری است از شهرهای یمن. (معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
مرتعش و افشان. (از تاج العروس) ، مردی که هنگام خواب سرش را تکان دهد. (از تاج العروس) ، بعیر راعس، شتری که هنگام راه رفتن سرش را تکان دهد. (ازتاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راعیه
تصویر راعیه
مونث راعی: فرمانروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعده
تصویر راعده
تندر بی باران، پر گوی بی مایه
فرهنگ لغت هوشیار
مزاحم، چوب لرگ، مترسک، امتداد، در طول مسیر، خیابان، مسیر
فرهنگ گویش مازندرانی