جدول جو
جدول جو

معنی راشد - جستجوی لغت در جدول جو

راشد
(پسرانه)
آنکه در راه راست است، دیندار، نام یکی از خلفای عباسی
تصویری از راشد
تصویر راشد
فرهنگ نامهای ایرانی
راشد
کسی که به راه راست می رود، راه راست یافته، به راه راست رونده، دین دار
تصویری از راشد
تصویر راشد
فرهنگ فارسی عمید
راشد
(شِ)
نام سرزمینی است در بین کرمان و سیستان. رجوع به راشاک در همین لغت نامه و تاریخ سیستان حاشیۀ ص 245 و ابن خرداد به ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
راشد
(شِ)
غلام الموفق بود که وقتی صاعد خلیفه را نسبت به یوحنابن بختیشوع بدبین کرده بود و اموال او را تصرف کرده بودند الموفق فرمان داد تا صاعد و راشد اموال یوحنا را به او بازگردانندو خشنودی او را جلب کنند. (از عیون الانباء ص 202)
فاسی. ابن الولید مکنی به ابوراشد. فقیه مالکی از اهل فاس بود و دو کتاب ’الحلال و الحرام’ و ’حاشیه علی المدونه’ در فقه از مؤلفات اوست. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 34)
کوفی. ابن مضارب، از امرا و بزرگان کوفه بود که به اتفاق شمر بن ذی الجوشن و دیگران با مختار به محاربه پرداخت. (از حبیب السیر چ خیام تهران ج 2 ص 140)
ابن عبدرب. که بگفتۀ ابن عساکرحضرت رسول نامه ای به او نوشته است. شاید همان راشد سلمی ابن عبدربه باشد. (از الاصابه ج 1 قسم اول ص 2)
ابن عمرو: در سال 42 هجری قمری بفرمان معاویه به سند لشکر کشید و دست بغارت و تاراج زد. (از حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 ص 116)
ثقفی، ابن معدان بن عبدالرحیم مکنی به ابومحمد از محدثان بود و از نعمان جد راشدیین روایت کرد و فرزندش احمد هم از او روایت دارد. (ذکر اخبار اصفهان ج 1). و رجوع به کتاب المصاحف ص 119 و کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 118 شود
سلمی. ابن حفض مکنی به ابواثیله، که از طرف حضرت رسول بنام راشد تسمیه شده است، راشد در فتح مکه حاضر بوده است. او طبع شاعری داشته و درباره شکستن و برانداختن بتها شعری گفته است. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3). رجوع به الاصابه ج 1 شود
حنبلی. ابن علی، مرد فاضلی از اهل نجد بود. رسالۀ ’مثیرالوجد فی معرفهانصاب ملوک نجد’ از تألیفات اوست. او بعد از سال 1291 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 34)
ابن زفر. غلام سلمه بن عبدالملک بود و در عصر عمر بن عبدالعزیزمیزیست. وی از پدر خود زفر روایاتی درباره ولید و عمر دارد. رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز ص 248 شود
غلام المعتضد خلیفۀ عباسی بود که خلیفه حکومت همدان و نواحی آن را به او داد. پس راشد به دینور رفت و در همانجا درگذشت. (از مجمل التواریخ والقصص ص 367)
بستی. جاحظ از قول ابوالحسن مدائنی حکایتی درباره گفتگوی کنیزی با او آورده است. (از البیان و التبیین ج 2 ص 144)
صنعانی. ابن داود مکنی به ابوالمهلب از محدثان و جزء تابعیان بود. رجوع به ابوالمهلب در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
راشد
(شِ)
براه شونده. (از منتهی الارب). هدایت یابنده و در حدیث آمده است: علیکم بسنتی سنه الخلفاء الراشدین من بعدی. (از اقرب الموارد). راه راست رونده. (فرهنگ اشتینگاس). کسی که براه راست است. (فرهنگ نظام). راه راست یابنده. (آنندراج). بر راه راست. (یادداشت مؤلف). رشید. راه برده و راه بردار. (یادداشت مؤلف). نمایندۀ راه راست. (ناظم الاطباء). راست نماینده. (یادداشت مؤلف) ، دیندار و متدین. ج، راشدون و راشدین. (اقرب الموارد).
- ام راشد، کنیۀ موش است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
راشد
براه شونده، هدایت یابنده
تصویری از راشد
تصویر راشد
فرهنگ لغت هوشیار
راشد
((ش ِ))
به راه راست رونده، راه راست یافته
تصویری از راشد
تصویر راشد
فرهنگ فارسی معین
راشد
ره شناس، متدین، متقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راشن
تصویر راشن
(پسرانه)
آرامنده، ثابت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشا
تصویر راشا
(پسرانه)
راه عبور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشل
تصویر راشل
(دخترانه)
راحیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رشاد
تصویر رشاد
(دخترانه و پسرانه)
هدایت یافتن، رستگاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مراشد
تصویر مراشد
راه های راست
فرهنگ فارسی عمید
(مَ شِ)
راههای میانه و راست. (منتهی الارب). مقاصد طرق. (اقرب الموارد) (متن اللغه). این کلمه مفرد ندارد مانند محاسن و ملامح. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) : خلق را به مواعظ و نصایح خود از مراشد طریق سعادت اعلام دارد. (جوامع الحکایات، ازفرهنگ فارسی معین) ، استواری های محکم وقصدهای ثابت و برقرار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود، جمع واژۀ مرشد و در کتابهای معتبر عربی بدین معنی نیامده است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
صاحب چهارمقاله نظامی عروضی نام این شاعر در شمار شعرای آل ناصر دین یعنی غزنویان می آورد و چنین میگوید: جز در این موضع از متن در هیچیک ازکتب تذکره و تاریخ نام این شاعر برده نشده است و ازبعضی قصاید مسعودسعد مفهوم میشود که راشدی از شعرای دربار سلطان ابوالمظفر و ظهیرالدوله رضی الدین ابراهیم بن مسعود بن محمود غزنوی (450- 492 هجری قمری) بوده است. از جمله قصیده ای گفته بوده که مطلعش این است:
رونده شخصی قلعه گشا و صفدر
پناه عسکر و آرایش معسکر.
و هم مسعود در قصیدۀ جوابیۀ خود او را بحسن نظم و نثر میستاید و در قصیدۀ دیگر مرتبۀ راشدی را دون مرتبۀ خویش شمرده گوید:
خدایگانا دانی که بندۀ تو چه کرد
بشهر غزنین با شاعران چیره زبان
هر آن قصیده که گفتیش راشدی یکماه
جواب گفتم به زآن بدیهه هم به زبان
اگر نه بیم بودی شها بحق خدای
که راشدی را بفکندمی ز نام و ز نان.
و در تذکره ها نامی از این شاعر نیست و دیوان او نیز دیده نشده است. رجوع به چهارمقاله ص 113 حاشیۀ دکتر معین شود
هشام بن ابراهیم. از علمای علم رجال بود. (از ریحانه الادب ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جایی است در کرمان. مؤلف تاریخ سیستان گوید: و عمرو به بیابان کرمان آمد، چون به راشدی برسید محمد بن عمرو بیمار شد و آنجا فرمان یافت. (تاریخ سیستان ص 245)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
منسوب است به راشدیه که قریه ای است در نواحی بغداد. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راشن
تصویر راشن
آرمنده و ثابت، برجای و برقرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابد
تصویر رابد
گنجینه دار، خزانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشی
تصویر راشی
رشوه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راصد
تصویر راصد
چشم دارنده، پاسپان، مراقب چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعد
تصویر راعد
تندر بی باران، پر گوی بی مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغد
تصویر راغد
زندگی خوش و وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشق
تصویر راشق
تیراندازنده، کماندار، کمانکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافد
تصویر رافد
یاری کننده، عطا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام آور رسول، جاسوس، آنکه او را برای پیدا کردن آب و علف فرستند، جوینده و خواهنده، دست آس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راود
تصویر راود
زمین پست و بلند و پر آب و علف، سبزه زار چراگاه مرتع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائد
تصویر رائد
جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راقد
تصویر راقد
خوابنده، خوابیده، خفته، نائم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکد
تصویر راکد
ثابت و بر جای از هر چیزی، ایستاده مقابل جاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامد
تصویر رامد
کهنه بکاره کهنه ای که به کار آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
رشید تر، راه راست، یابنده تر، برشد تر
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن راه های راست از ساخته های فارسی گویان راهنمایان (راهنما مرشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشح
تصویر راشح
تراوش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشد
تصویر ارشد
بزرگتر، فرازین، ارجمند، برتر، سرآمد
فرهنگ واژه فارسی سره