غلام الموفق بود که وقتی صاعد خلیفه را نسبت به یوحنابن بختیشوع بدبین کرده بود و اموال او را تصرف کرده بودند الموفق فرمان داد تا صاعد و راشد اموال یوحنا را به او بازگردانندو خشنودی او را جلب کنند. (از عیون الانباء ص 202) فاسی. ابن الولید مکنی به ابوراشد. فقیه مالکی از اهل فاس بود و دو کتاب ’الحلال و الحرام’ و ’حاشیه علی المدونه’ در فقه از مؤلفات اوست. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 34) کوفی. ابن مضارب، از امرا و بزرگان کوفه بود که به اتفاق شمر بن ذی الجوشن و دیگران با مختار به محاربه پرداخت. (از حبیب السیر چ خیام تهران ج 2 ص 140) ابن عبدرب. که بگفتۀ ابن عساکرحضرت رسول نامه ای به او نوشته است. شاید همان راشد سلمی ابن عبدربه باشد. (از الاصابه ج 1 قسم اول ص 2) ابن عمرو: در سال 42 هجری قمری بفرمان معاویه به سند لشکر کشید و دست بغارت و تاراج زد. (از حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 ص 116) ثقفی، ابن معدان بن عبدالرحیم مکنی به ابومحمد از محدثان بود و از نعمان جد راشدیین روایت کرد و فرزندش احمد هم از او روایت دارد. (ذکر اخبار اصفهان ج 1). و رجوع به کتاب المصاحف ص 119 و کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 118 شود سلمی. ابن حفض مکنی به ابواثیله، که از طرف حضرت رسول بنام راشد تسمیه شده است، راشد در فتح مکه حاضر بوده است. او طبع شاعری داشته و درباره شکستن و برانداختن بتها شعری گفته است. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3). رجوع به الاصابه ج 1 شود حنبلی. ابن علی، مرد فاضلی از اهل نجد بود. رسالۀ ’مثیرالوجد فی معرفهانصاب ملوک نجد’ از تألیفات اوست. او بعد از سال 1291 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 34) ابن زفر. غلام سلمه بن عبدالملک بود و در عصر عمر بن عبدالعزیزمیزیست. وی از پدر خود زفر روایاتی درباره ولید و عمر دارد. رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز ص 248 شود غلام المعتضد خلیفۀ عباسی بود که خلیفه حکومت همدان و نواحی آن را به او داد. پس راشد به دینور رفت و در همانجا درگذشت. (از مجمل التواریخ والقصص ص 367) بستی. جاحظ از قول ابوالحسن مدائنی حکایتی درباره گفتگوی کنیزی با او آورده است. (از البیان و التبیین ج 2 ص 144) صنعانی. ابن داود مکنی به ابوالمهلب از محدثان و جزء تابعیان بود. رجوع به ابوالمهلب در همین لغت نامه شود
غلام الموفق بود که وقتی صاعد خلیفه را نسبت به یوحنابن بختیشوع بدبین کرده بود و اموال او را تصرف کرده بودند الموفق فرمان داد تا صاعد و راشد اموال یوحنا را به او بازگردانندو خشنودی او را جلب کنند. (از عیون الانباء ص 202) فاسی. ابن الولید مکنی به ابوراشد. فقیه مالکی از اهل فاس بود و دو کتاب ’الحلال و الحرام’ و ’حاشیه علی المدونه’ در فقه از مؤلفات اوست. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 34) کوفی. ابن مضارب، از امرا و بزرگان کوفه بود که به اتفاق شمر بن ذی الجوشن و دیگران با مختار به محاربه پرداخت. (از حبیب السیر چ خیام تهران ج 2 ص 140) ابن عبدرب. که بگفتۀ ابن عساکرحضرت رسول نامه ای به او نوشته است. شاید همان راشد سلمی ابن عبدربه باشد. (از الاصابه ج 1 قسم اول ص 2) ابن عمرو: در سال 42 هجری قمری بفرمان معاویه به سند لشکر کشید و دست بغارت و تاراج زد. (از حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 ص 116) ثقفی، ابن معدان بن عبدالرحیم مکنی به ابومحمد از محدثان بود و از نعمان جد راشدیین روایت کرد و فرزندش احمد هم از او روایت دارد. (ذکر اخبار اصفهان ج 1). و رجوع به کتاب المصاحف ص 119 و کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 118 شود سلمی. ابن حفض مکنی به ابواثیله، که از طرف حضرت رسول بنام راشد تسمیه شده است، راشد در فتح مکه حاضر بوده است. او طبع شاعری داشته و درباره شکستن و برانداختن بتها شعری گفته است. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3). رجوع به الاصابه ج 1 شود حنبلی. ابن علی، مرد فاضلی از اهل نجد بود. رسالۀ ’مثیرالوجد فی معرفهانصاب ملوک نجد’ از تألیفات اوست. او بعد از سال 1291 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 34) ابن زفر. غلام سلمه بن عبدالملک بود و در عصر عمر بن عبدالعزیزمیزیست. وی از پدر خود زفر روایاتی درباره ولید و عمر دارد. رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز ص 248 شود غلام المعتضد خلیفۀ عباسی بود که خلیفه حکومت همدان و نواحی آن را به او داد. پس راشد به دینور رفت و در همانجا درگذشت. (از مجمل التواریخ والقصص ص 367) بستی. جاحظ از قول ابوالحسن مدائنی حکایتی درباره گفتگوی کنیزی با او آورده است. (از البیان و التبیین ج 2 ص 144) صنعانی. ابن داود مکنی به ابوالمهلب از محدثان و جزء تابعیان بود. رجوع به ابوالمهلب در همین لغت نامه شود
براه شونده. (از منتهی الارب). هدایت یابنده و در حدیث آمده است: علیکم بسنتی سنه الخلفاء الراشدین من بعدی. (از اقرب الموارد). راه راست رونده. (فرهنگ اشتینگاس). کسی که براه راست است. (فرهنگ نظام). راه راست یابنده. (آنندراج). بر راه راست. (یادداشت مؤلف). رشید. راه برده و راه بردار. (یادداشت مؤلف). نمایندۀ راه راست. (ناظم الاطباء). راست نماینده. (یادداشت مؤلف) ، دیندار و متدین. ج، راشدون و راشدین. (اقرب الموارد). - ام راشد، کنیۀ موش است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
براه شونده. (از منتهی الارب). هدایت یابنده و در حدیث آمده است: علیکم بسنتی سنه الخلفاء الراشدین من بعدی. (از اقرب الموارد). راه راست رونده. (فرهنگ اشتینگاس). کسی که براه راست است. (فرهنگ نظام). راه راست یابنده. (آنندراج). بر راه راست. (یادداشت مؤلف). رشید. راه برده و راه بردار. (یادداشت مؤلف). نمایندۀ راه راست. (ناظم الاطباء). راست نماینده. (یادداشت مؤلف) ، دیندار و متدین. ج، راشدون و راشدین. (اقرب الموارد). - ام راشد، کنیۀ موش است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
راههای میانه و راست. (منتهی الارب). مقاصد طرق. (اقرب الموارد) (متن اللغه). این کلمه مفرد ندارد مانند محاسن و ملامح. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) : خلق را به مواعظ و نصایح خود از مراشد طریق سعادت اعلام دارد. (جوامع الحکایات، ازفرهنگ فارسی معین) ، استواری های محکم وقصدهای ثابت و برقرار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود، جمع واژۀ مرشد و در کتابهای معتبر عربی بدین معنی نیامده است. (فرهنگ فارسی معین)
راههای میانه و راست. (منتهی الارب). مقاصد طرق. (اقرب الموارد) (متن اللغه). این کلمه مفرد ندارد مانند محاسن و ملامح. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) : خلق را به مواعظ و نصایح خود از مراشد طریق سعادت اعلام دارد. (جوامع الحکایات، ازفرهنگ فارسی معین) ، استواری های محکم وقصدهای ثابت و برقرار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود، جَمعِ واژۀ مُرشِد و در کتابهای معتبر عربی بدین معنی نیامده است. (فرهنگ فارسی معین)
صاحب چهارمقاله نظامی عروضی نام این شاعر در شمار شعرای آل ناصر دین یعنی غزنویان می آورد و چنین میگوید: جز در این موضع از متن در هیچیک ازکتب تذکره و تاریخ نام این شاعر برده نشده است و ازبعضی قصاید مسعودسعد مفهوم میشود که راشدی از شعرای دربار سلطان ابوالمظفر و ظهیرالدوله رضی الدین ابراهیم بن مسعود بن محمود غزنوی (450- 492 هجری قمری) بوده است. از جمله قصیده ای گفته بوده که مطلعش این است: رونده شخصی قلعه گشا و صفدر پناه عسکر و آرایش معسکر. و هم مسعود در قصیدۀ جوابیۀ خود او را بحسن نظم و نثر میستاید و در قصیدۀ دیگر مرتبۀ راشدی را دون مرتبۀ خویش شمرده گوید: خدایگانا دانی که بندۀ تو چه کرد بشهر غزنین با شاعران چیره زبان هر آن قصیده که گفتیش راشدی یکماه جواب گفتم به زآن بدیهه هم به زبان اگر نه بیم بودی شها بحق خدای که راشدی را بفکندمی ز نام و ز نان. و در تذکره ها نامی از این شاعر نیست و دیوان او نیز دیده نشده است. رجوع به چهارمقاله ص 113 حاشیۀ دکتر معین شود هشام بن ابراهیم. از علمای علم رجال بود. (از ریحانه الادب ج 2)
صاحب چهارمقاله نظامی عروضی نام این شاعر در شمار شعرای آل ناصر دین یعنی غزنویان می آورد و چنین میگوید: جز در این موضع از متن در هیچیک ازکتب تذکره و تاریخ نام این شاعر برده نشده است و ازبعضی قصاید مسعودسعد مفهوم میشود که راشدی از شعرای دربار سلطان ابوالمظفر و ظهیرالدوله رضی الدین ابراهیم بن مسعود بن محمود غزنوی (450- 492 هجری قمری) بوده است. از جمله قصیده ای گفته بوده که مطلعش این است: رونده شخصی قلعه گشا و صفدر پناه عسکر و آرایش معسکر. و هم مسعود در قصیدۀ جوابیۀ خود او را بحسن نظم و نثر میستاید و در قصیدۀ دیگر مرتبۀ راشدی را دون مرتبۀ خویش شمرده گوید: خدایگانا دانی که بندۀ تو چه کرد بشهر غزنین با شاعران چیره زبان هر آن قصیده که گفتیش راشدی یکماه جواب گفتم به زآن بدیهه هم به زبان اگر نه بیم بودی شها بحق خدای که راشدی را بفکندمی ز نام و ز نان. و در تذکره ها نامی از این شاعر نیست و دیوان او نیز دیده نشده است. رجوع به چهارمقاله ص 113 حاشیۀ دکتر معین شود هشام بن ابراهیم. از علمای علم رجال بود. (از ریحانه الادب ج 2)
جایی است در کرمان. مؤلف تاریخ سیستان گوید: و عمرو به بیابان کرمان آمد، چون به راشدی برسید محمد بن عمرو بیمار شد و آنجا فرمان یافت. (تاریخ سیستان ص 245)
جایی است در کرمان. مؤلف تاریخ سیستان گوید: و عمرو به بیابان کرمان آمد، چون به راشدی برسید محمد بن عمرو بیمار شد و آنجا فرمان یافت. (تاریخ سیستان ص 245)